محمدرضا مهدویپور/ واپسین روزهای قرن سیزدهم هجریشمسی در حالی سپری میشود که شیوع جهانی و همهگیری گسترده بیماری کروناویروس ۲۰۱۹ (Coronavirus disease ۲۰۱۹) یا همان کووید- ۱۹ (COVID-۱۹) نظم جهانی را با دگرگونیهای جدیدی مواجه ساخت و سبب شد تا شکافهای عمیق تمدنی که در لوای الفاظ جذابی همچون انسانباوری یا همان اومانیسم (Humanism) پنهان گردیده بود، بیش از پیش آشکار شود و بالاخص انحطاط کامل بنیانهای اخلاقی در نظامهای مبتنی بر لیبرالیسم (Liberalism) را در غرب عُریان سازد.
در این روزها نه فقط الگوی فرهنگی غرب که از آغاز هم با وقاحت و رسوایی پا به میدان گذاشته بود؛ بلکه حتی الگوی سیاسی و اقتصادی لیبرالیسم، یعنی دموکراسی پولْمحور و سرمایهداری طبقاتی و تبعیضآمیز، هم ناکارآمدی و فسادانگیزی خود را بر همه جهانیان نشان داده است و حال در این شرایط است که بشر امروز بیش از هر زمانی دچار هیچاِنگاری شده و باورهای نیهیلیسم (Nihilism) در جوامع مختلف سبب شده تا نِرخ افسردگی (Depression) به صورت عمومی و بالاخص اختلال افسردگی عمده (Major depressive disorder) یعنی ماژور دیپرِیشِن (MDD) در جوامع توسعه یافته به شدت بالا رفته و تا به آن درجه از وخامت برسد که دیگر توان کتمان برای حاکمیتهای ایشان باقی نماند.
سالهاست که لیبرالیسم ماهیت منحط و ناکارآمدی خود را بروز داده و نظام تمدنی غرب را با چالشهای مختلفی مواجه ساخته است. چالشهایی که به صورت ملموس و با شاخصه بررسی کیفیت زندگی در اروپا (European Quality of Life Survey) قابل مطالعه میباشد. شاخصهایی که به وضوح نشان میدهد نظام تمدنی غرب در پیش از همهگیری بیماری کرونا نیز به شدت درگیر فروپاشی از درون بوده است. همین امر سبب شد تا به عنوان نمونه؛ نهادهایی همچون بنیاد تحقیقاتی «یوروفاوند» (Eurofound) که وابسته به اتحادیه اروپا (European Union) است؛ نسبت به شرایط حاد موجود در جوامع غربی هشدار داده و رسما اعلام نماید که ۱۴ درصد از جوانان کشورهای عضو اتحادیه اروپا در معرض ابتلا به افسردگی هستند و چهار درصد افراد ۱۵ تا ۲۴ ساله در این کشورها به افسردگی حاد و مزمن مبتلا میباشند که در این میان جوانان سوئدی بیش از جوانان دیگر کشورهای اروپایی در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند! همچنین براساس گزارش موسسه تحقیقاتی خوشبختی (Happiness Research Institute)، ۱۲.۳ درصد از مردم کشورهای اروپای شمالی، نه تنها در زندگی خود احساس خوشبختی نمیکنند بلکه از زندگی خود رنج میبرند و این رقم در میان افراد ۱۸ تا ۲۳ ساله در جوامع غربی، ۱۳.۵ درصد است. همین شاخصهها سبب شد تا سازمان جهانی بهداشت (World Health Organization (WHO)) در سال ۲۰۱۷ از افسردگی به عنوان بحران جهانی یاد کرده و رسما اعلام نماید که افسردگی به عنوان یک بیماری شایع در سراسر جهان با بیش از ۲۶۴ میلیون نفر مبتلا است که موجب میشود تا هر ساله نزدیک به ۸۰۰۰۰۰ نفر به دلیل ابتلای به آن در جهان خودکشی نمایند. این در حالی است که اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۵ میلادی از میزان ۵۶۲۰۰ مورد خودکشی رسمی در مجموع کشورهای اروپایی عضو این اتحادیه خبر داده بود. |
یادمان نرفته که در ۱۸ آبان سال ۱۳۶۸ هجری شمسی (۹ نوامبر۱۹۸۹ میلادی) با فروپاشی دیوار برلین ( Berlin Wall ) به عنوان ارثیه ی شرایط ژئوپلیتیک پایان جنگ جهانی دوم و نماد نظام دو قطبی حاکم بر فضای جنگ سرد ( Cold War )؛ چگونه لیبرالیسم ( Liberalism ) به امری مقدس در جهان غرب مبدل گردید و اندیشمندان و نظریهپردازان غربی تا به آنجا در مدح و ستایش آن گفتند که استاد دانشگاهی همچون فرنسیس فوکویاما ( Yoshihiro Francis Fukuyama ) با انتشار مقاله ای در مجله نشنال اینترست ( The National Interest ) مدعی شد که پایان تاریخ ( The End of History ) فرارسیده و ارزشهای دموکراسی غربی به پیروزی نهایی رسیده است! و از این جهت بشر کنونی به عنوان آخرین انسان ( the Last Man ) بر بستر لیبرالیسم به فلاح و رستگاری خواهد رسید! و جالب آن است که ایشان این ادعا را به صورت نظریهای مبسوط درآورد و در قالب کتابی با عنوان در سال ۱۳۷۱ هجری شمسی (۱۹۹۲ میلادی) در قالب کتابی با عنوان پایان تاریخ و آخرین انسان ( The End of History and the Last Man ) به عنوان یک متن درسی منتشر ساخت!
البته دیری نپایید که لیبرال دموکراسی غرب با ارتکاب فجایع گستردهای همچون جنگ بوسنی (از ۶ آوریل ۱۹۹۲ تا ۱۴ دسامبر ۱۹۹۵ میلادی)، جنگ اول آمریکا در عراق (از ۲ اوت ۱۹۹۰ تا ۲۸ فوریه ۱۹۹۱ میلادی)، جنگ افغانستان (از ۷ اکتبر ۲۰۰۱ تا ۲۸ دسامبر ۲۰۱۴ میلادی)، جنگ دوم عراق (۲۰ مارس ۲۰۰۳ - ۱۸ دسامبر ۲۰۱۱ میلادی) و ... ماهیت وحشی و خوی سرکش خود را در جای جای جهان بروز داد و اثبات نمود که این دیو خونآشام چگونه خود را به صورت فرشتهای زیبا روی برای جهانیان بَزک نمود! و این همه در حالی است که لیبرالدموکراسی خود ملتهای غربی را که پایه و اساس حکومتشان و نظام اجتماعیشان بر لیبرالدموکراسی است را بدبخت کرده. لیبرالدموکراسیای که امروز در غرب رایج است، خود آنها را بیچاره کرده؛ شکافهای اجتماعی، نبود عدالت اجتماعی، نابود شدن خانواده، فساد اخلاقیِ فراگیر و همهگیر، فردگراییهای افراطی و شدید؛ خود آنها بیچاره شدهاند. |
اکنون با گذشت کمتر از ۳۰ سال از حاکمیت مطلق ارزشهای دموکراسی غربی نه تنها نقایض متعدد این تفکر اثبات گردیده؛ بلکه با نگاهی به خیابانهای امریکا، به رفتار دولتمردان آمریکا با مردم خود، به درهی عمیق فاصلهی طبقاتی در آن کشور، به حقارت و بلاهتِ کسانی که برای مدیریت آن کشور انتخاب شدهاند، به تبعیضنژادی هولناک در آن، به قساوت مأمور موظف آن که یک غیرمجرم را در خیابان با خونسردی و در برابر چشم رهگذران با شکنجه به قتل میرساند، عمق بحران اخلاقی و اجتماعی تمدن غربی و اعوجاج و بطلان فلسفهی سیاسی و اقتصادی آن آشکار شده و این همه در حالی است که با مرور وقایع انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۹۹ هجری شمسی (۳ نوامبر ۲۰۲۰ میلادی) برای همه روشن گردید که از این پس لیبرالیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد!
امروز حتی برخی متفکران غربی که پیش از این، لیبرالیسم را مغرورانه، پایان تاریخ معرفی میکردند، به ناچار آن ادعا را پس گرفته و به سرگردانی نظری و علمی خود اعتراف میکنند و این در حالی است که در خوشبینانهترین صورت ممکن میتوان تصور نمود که همهگیری گسترده بیماری کرونا به کمک نظریهپردازان غربی آمده تا این شیوع جهانی را به عنوان مقصر فروپاشی لیبرالیسم در تاریخ معرفی نموده و همچون جناب فوکویاما بار دیگر از خود تفلسف نمایند که ادامه همهگیری کرونا میتواند به سقوط نسبی ایالات متحده، ادامه فرسایش نظم لیبرالِ بینالملل و تجدید حیات فاشیسم در سرتاسر دنیا بیانجامد! و با سرخوشی و نگاه متوهمانه خود مدعی شوند که همهگیری میتواند تولد دوباره لیبرال دموکراسی را رقم بزند! و در این راستا با رویکرد آرزومندانه همچنان امیدوار باشند که این شرایط به یک ایدئولوژی نئولیبرالیسم شدید منتهی شود که بسیاری از اشکال مالکیت و مقررات دولتی را بر نمیتابد!
وخامت وضعیت لیبرالیسم و بروز عینی و گسترده ناکارآمدی الگوی فرهنگی غرب اگر چه اسباب تنزل مرتبه انسانی را در این جوامع پدید آورده؛ اما ساختارهای حاکمیتی خود را همچنان موظف به حراست از ارزشهای دموکراسی غربی دانسته و از این جهت است که امیدبخشی به جامعه در اولویت وظایف رسانههای ایشان قرار گرفته و به عنوان مثال شاهد ان هستیم که از پوستر هفتاد و یکمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین (۷۱st Berlin International Film Festival) با طرحی القاء کننده امید رونمایی میشود. طرحی که در تلاش است تا حس خوشبینانهای را در این روزگار پرچالش به مخاطبان خود القاء کند!
همین سیاستگذاری فرهنگی غرب در اولویت قرارگرفتن امیدبخشی و حفظ چشمانداز روشن نسبت به تولد دوباره لیبرال دموکراسی است که موجب میشود تا اثر متوسطی همچون فیلم سینمایی عشایر (Nomadland) به کارگردانی دختر چینی ۳۸ سالهای به نام کلویی ژائو (Chloé Zhao) در مرتبه نخست جشنوارههای جهانی قرار گیرد و در صنعت سینمای جهان آنچنان برجسته شود که گویی قرار است به عنوان نسخه علاج و الگویی از برای کنترل گستره ناکارآمدی نظام لیبرالیسم عمل کند. فیلمی که بر مدار حفظ تفکر و باورمندی نسبت به اصالت انسان (Humanism) و با محور قرار دادن فرد و فردگرایی یعنی ایندیویژوالیسم (Individualism) به عنوان مولفههای اصلی لیبرالیسم سعی میکند تا از فروپاشی تمدنی غرب به عنوان دوران گذار یا دوران انتقال (Transition period) به یک ایدئولوژی نئولیبرالیسم (Neoliberalism) تصویرسازی نموده و امید به آینده را در عمق جان مخاطب خود حقنه نماید.
فیلم سینمایی عشایر (Nomadland) داستان زنی تنها به نام فرن (Fern) است که پیش از این در شهرک کوچکی به نام امپایر (Empire) واقع در یکی از ایالتهای آمریکا به نام نوادا (Nevada) زندگی میکرد و به سبب فعالیت کارخانه تولید کج در جوار این شهرک، شرایط رفاه و شادمانی خاصی بر زندگی او حاکم بود تا آنکه با تعطیلی کارخانه شرایط تغییر کرده و شهرک متروک و تمام سیستمها حذف میشود و در این شرایط بسیار سخت و با مرگ همسر فرن او کاملا تنها و بیکس میشود و از این به بعد است که او به عنوان الگویی از برای آمریکاییها و اروپاییهای بیشماری مبدل میشود است که نظام لیبرالیسم دیگر پاسخگویی مشکلات و سرخوردگی و گُم شدگی ایشان نیست و احساس میکنند در الگوی فرهنگی غرب گُم شدهاند. فیلم سینمایی عشایر (Nomadland) روایتگر زندگی انسانهای بسیاری است که همچون فرن (Fern) تمام داشتههای خود را نه تنها در ساختار فرهنگی، بلکه در الگوی سیاسی و اقتصادی لیبرالیسم، یعنی دموکراسی پولْمحور و سرمایهداری طبقاتی و تبعیضآمیز از دست داده و ناامید از جامعهای که از او حمایت نمیکند، از غم و اندوه خود در گریز است و اکنون نظام حاکم بر غرب با پذیرش این واقعیت به دنبال امید بخشی کاذب به این طیف گسترده اجتماعی میباشد! طیفی که در آثاری همچون فیلم سینمایی عشایر به هجرت از جامعه و تمسک به لذتگرایی (Epicureanism) و شادیجوییهای هر چند محدود و کوچک و شهوتطلبی و هدونیسم (Hedonism) توصیه میشوند تا به این روش همچنان به آینده خوشبین بوده و امیدوارانه به زندگی خود در سایه ارزشهای لیبرال دموکراسی ادامه دهند. |
اگر چه سیستم فرهنگی غرب به وظیفهاش برای امیدبخشی نسبت به تولد دوباره لیبرال دموکراسی عمل میکند و تولیدات خود را به چنین سمت و سویی هدایت مینماید؛ اما واقعیت ملموس در جهان امروز حکایت از کوبیدن آخرین میخها بر تابوت ارزشهای دموکراسی غربی داشته و این در حالی است شاید در تاریخ بشر کمتر دورهای اتّفاق افتاده باشد که آحاد بشری، جامعهی بشری در همه جای عالَم، به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی الهی داشته باشند.
امروز بعد از آنکه بشریّت مکاتب گوناگون و نحلههای فکریِ گوناگون و مسلکهای گوناگون را تجربه کرده و از کمونیسم تا دموکراسی غربی تا لیبرالدموکراسیِ رایج در دنیا را با این همه ادّعایی که اینها دارند؛ احساس آسایش نمیکند؛ بشر با این همه پیشرفتهای علمیِ حیرتآور که بکلّی وضع زندگی را در جهان تغییر داده، احساس خوشبختی نمیکند؛ بشریّت دچار فقر است، دچار بیماری است، دچار فحشا و گناه است، دچار بیعدالتی است، دچار نابرابری است، دچار شکاف طبقاتی بسیار وسیع است؛ بشر دچار سوء استفادهی قدرتها از علم است؛ قدرتها از علم سوءاستفاده میکنند، از کشفیّات طبیعت سوءاستفاده میکنند، از تواناییهای استخراج شدهی از طبیعت سوءاستفاده میکنند؛ بشر با اینها مواجه است؛ اینها موجب شده است که انسانها در همه جای دنیا احساس خستگی کنند؛ احساس نیاز به یک دست نجاتبخش نمایند. دست نجاتبخشی که توانسته با الگوی اسلام ناب محمدی خود را به دنیای امروز معرفی نماید.
واپسین روزهای قرن سیزدهم هجریشمسی در حالی سپری میشود که الگوی اسلام ناب محمدی یک راه سوّمی را به دنیا پیشنهاد کرده است. نه راه سوسیالیستی در اقتصاد و تبعات اقتصاد، نه راه لیبرال دموکراسیِ غرب با تبعات و خصوصیّاتی که دنبالش هست؛ یک راه سوّمی که در قالب انقلاب اسلامی به دنیا عرضه شد و توانست در صورت وضعیت نظام جمهوری اسلامی ایران گام نخست خود را با صلابت هرچه تمام بردارد و از این جهت است که ملت ایران امروز با وجود تمام مشکلات و مشقات عدیدهی خود به عنوان یک ملت الهامبخش در بین ملتهای جهان قلمداد میشود.
انقلاب اسلامی راه سوّمی بود که بیش از چهل و دو سال است ملت ایران آن را برگزیده. ملّت ایران توانست با قدرت ایمان، با مجاهدت، با فداکاری، حکومت طاغوت را علیرغم همهی پشتیبانیهای جهانیای که از او میشد ساقط کند و به جای او چیزی را سرِ پا کند که قدرتهای استکباری طاقت دیدن آن را ندارند؛ یعنی نظام جمهوری اسلامی و اگر چه در آرایههای گوناگونِ این راه آن هم به سبب سُستی برخی مسئولان و کاهلی متولیان امر یک قدری کندی و کوتاهی پدید آمده است؛ لکن باید توجه داشت که چهل سال زمان زیادی برای حرکت یک نظام و رسیدن به یک تمدّن نیست. |
پس اگر چه ملت ایران در شرایط حال حاضر با مشقات و مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کرده و با آسیبهای گوناگونی مواجه میباشند، اما تفاوت وضعیت کنونی ملت ایران نه تنها به سبب پیروی از الگوی اسلام ناب محمدی نیست؛ بلکه به سبب ولنگاری در مدیریت اجرایی کشور است که دانسته و یا ندانسته میخواهد الگوی سیاسی و اقتصادی لیبرالیسم را بر پیکره نظام جمهوری اسلامی ایران حقنه سازد.
عنوان «دولت حرف» شاید برازندهترین و البته معتبرترین عنوانی باشد که تاریخ برای نامیدن دولتهای یازدهم و دوازدهم میتواند از آن استفاده کند. دولتی که رسما روزگار ملت ایران را به رنگ بنفش مزین ساخته است. رنگی که اصالتا نماد غم و اندوه و بیاعتنایی است و امروزه این ماهیت نمادین خود را به سبب عملکرد هفت و نیم سال اخیر دولت به خوبی توانسته تا در زندگی آحاد ملت ایران عُریان نماید و طیفهای مختلف اجتماعی را درگیر و دار چه کنم! چه کنم! ویژهای سازد و در این میان متولیان فرهنگی کشور نیز با حماقت خود به سبب حمایت از تولیداتی که به ترسیم فلاکت و بیچارگی مطلق انسان ایرانی در شرایط کنونی میپردازد؛ در حال گرفتن امید از جامعه بوده و گویی موظف شدهاند تا ملت ایران را دچار افسردگی مزمن و هیچاِنگاری ساخته و با گسترش باورهای نیهیلیسم به سبب تولیدات فرهنگی و بالاخص سینمایی و تلویزیونی، نِرخ افسردگی در جامعه اسلامی ایران را به سطح موجود در جوامع غربی برسانند. بالابردن نِرخ افسردگی در جامعه اسلامی ایران جنایت فرهنگی سازمانیافتهای که نمود روشن و بارز آن را میتوان با مرور تعداد قابل توجهی از مجموع ۱۶ اثر به نمایش درآمده طی سی و نهمین جشنواره فیلم فجر مشاهده نمود. تولیداتی که بعضا حتی به صورتی آشکار سعی داشتند تا تصور فلاکت و بدبختی مطلق را به مخاطب سینمایی خود آنچنان حقنه نموده و ایشان را به آنچنان چنین باور هیچاِنگاری در زندگی خود برسانند که اساسا دیگر هیچ امید و امیدواری برای ایشان متصور نباشد و در این میان بعضا بودند آثار و تولیداتی که با وقاحت هرچه تمام مسیر خودکشی را به عنوان تنها گزینه خلاصی از چنین شومبختی و بدبختی مطلقی به مخاطبان خود پیشنهاد میدادند! پُرواضح است که جوانب ولنگاری در مدیریت اجرایی کشور تنها محدود به بروز ناکارآمدی در عرصه اقتصادی نبوده و حاکمیت این قِسم از مدیریت اجرایی در عرصههای مختلف فرهنگی و سیاسی است که اسباب نگرانی عمیقی را برای آینده الگوی اسلام ناب محمدی پدید میآورد. نگرانی عمیق از این بابت که اگر راه را عوض کردیم هم «ملّت ایران سیلی خواهد خورد» و هم «اسلام سیلی خواهد خورد» ؛ نگرانی ویژهای که امید است تا با سپری شدن دوران حاکمیت دولتمردان بنفش و به واسطه انتخاب هوشمندانه، با حضور طیف مدیران جوان حزباللّهی هر چه سریعتر برطرف شود و قطعا تا آن زمان نیز هوشمندی مجلس شورای اسلامی و حضور به موقع قوه قضائیه انقلابی میتواند از جوانب تخریبی آن تا حد ویژهای بکاهد. |
امروزه الگوی اسلام ناب محمدی به عنوان میراث برجای مانده از بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، تنها الگویی است که آینده روشنی را برای بشر نوید میدهد و برای تمام آحاد بشر خیرخواه است و دعا میکنیم که خدای متعال آنها را هدایت کند. الگویی که خیر همهی بشریّت را میخواهد و اساسا بعثت یعنی خیرخواهی برای تمام آحاد بشر! و از این جهت است که عید مبعث عید برانگیختگی برای زدودن رنجهای بشر است؛ بنابر این حقیقتا عید است. رنجهای عمدهی بشر که در طول تاریخ ادامه داشته است و امروز هم این رنجها به شکلهای گوناگون ادامه دارد، بندگی غیر خدا، استقرار ظلم و بیعدالتی، شکاف میان طبقات مردم، رنجهای فرودستان و زورگویی زورگویان است؛ اینها رنجهای همیشهی بشر است. این چیزها با انگیزههای فاسد و مفسد قدرتمندانِ زورگو همواره بر بشر تحمیل شده است؛ بعثت برای زدودن این رنجها است. درواقع روز مبعث، روز رجوع به فطرت الهی است؛ چون همهی این رنجها و دردها و نابسامانیها در فطرت الهی که در نهاد بشر به ودیعه گذاشته شده است، مردود اعلام شده. فطرت الهی برای بشر طرفداری از حق، طرفداری از عدل و طرفداری از مجاهدت در راه مظلومان است؛ این فطرت انسانی است که مبتنی بر الگوی اسلام ناب محمدی و با تشکیل و با تاسیس نظام جمهوری اسلامی، به صورتی سیستماتیک در دنیا آغاز شده و ادامه پیدا میکند. انشاءالله
امیرالمؤمنین دربارهی علّت بعثت پیامبران، جملهای در نهجالبلاغهی شریف دارد که خیلی باید دربارهی آن تأمّل کرد؛ میفرماید: لِیَستَأدُوهُم میثاقَ فِطرَتِه؛ پیامبران انسانها را وادار میکنند به اینکه آن معاهدهی فطری را که در نهاد بشر نهاده شده است عمل کنند، اعتراف کنند به آن معاهده؛ خدای متعال از بشر خواسته است که آزاد باشد، با عدالت زندگی کند، با صلاح زندگی کند، بندگی غیر خدا را نکند. لِیَستَأدُوهُم میثاقَ فِطرَتِهِ وَ یُذَکِّروهُم مَنسِیََّ نِعمَتِه؛ نعمت فراموش شده را به یاد انسانها بیاورند؛ این نعمتهای الهی. ما از نعمت وجود، نعمت سلامت، نعمت خِرد، نعمت خُلقیّات نیکویی که خدای متعال در نهاد انسان به ودیعه گذاشته است غفلت میکنیم؛ بشر فراموش میکند؛ پیامبران این را به یاد انسانها میآورند. وَ یُذَکِّروهُم مَنسِیََّ نِعمَتِه وَ یَحتَجّوا عَلَیهِم بِالتََّبلیغ؛ حجّت را بر مردم تمام کنند، سخن حق را به گوش آنها برسانند، حقیقت را برای آنها آشکار کنند؛ تبیین، بیان، مهمترین وظیفهی پیغمبران است. دشمنان پیغمبران از جهلها و پردهپوشیها استفاده میکنند، از پوشش نفاق استفاده میکنند؛ پیغمبران پوشش جهل و نفاق را میدَرند. وَ یُثیرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقول؛ گنجینهی خِرد را برای بشر بازگشایی کنند؛ پیغمبران برای این آمدند که انسانها را به تعقّل وادار کنند، به اندیشیدن وادار کنند، به فکر کردن وادار کنند؛ ببینید چه هدفهای بزرگی است؛ اهداف بعثت اینها است. امروز بشر چقدر احتیاج دارد! بعد هم که بازگشایی گنجینههای خِرد در انسانها انجام گرفت، وَ یُرُوهُم ءایاتِ المَقدِرَة؛ عقل بشر را هدایت کنند به سمت توحید، به سمت آیات الهی، و آیات قدرت پروردگار را در مقابل چشم آنها قرار بدهند. عقلِ هدایت نشده، بدون هدایت پیامبران نمیتواند حقیقت را آنچنان که هست دریابد؛ پیامبران دست خِرد انسانی را میگیرند، او را راهنمایی میکنند و با توانی که خدا در او قرار داده است، این راه دشوار زندگی را طِی میکند، حقایق عالم را برای انسان آشکار میکند. قدرت خِرد، خِردورزی در انسان مهم است امّا با هدایت الهی، با دستگیری خدا. خب، اینها بعثت است. |
ارسال نظر