شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۰

مجری برنامه سحرگاهی «ماه من»:

ممکن است من اینجا بگویم ما الگو نیستیم ولی در واقعیت رسانه‌ها الگوسازی می‌کنند

نجم الدین شریعتی

سینماپرس: نجم‌الدین شریعتی مجری برنامه سحرگاهی «ماه من» ضمن مرور مشغله‌ها و دغدغه‌های این روزهای خود، از تجربه اجرای برنامه‌های معارفی سیما و همچنین شوخی‌هایی که با «الگو بودن» او می‌شود، سخن گفت.

به گزارش سینماپرس، بیش از یک دهه است که مردم او را با اجرای برنامه‌های مذهبی چون «سمت خدا» می‌شناسند، با شمایل یک مجری مثبت که انگار همه عمر به همین ظاهر اخلاقی‌اش شناخته شده است و گاهی همین مثبت بودن هم محور طیفی از شوخی‌های تصویری و مجازی با او شده است. شوخی‌هایی که عموماً به دستش می‌رسانند و خودش هم از آن‌ها خنده‌اش می‌گیرد و گاهی هم به قول خودش در خلوتی که دارد با این شوخی‌ها گریه کرده است. نه به خاطر خود شوخی‌ها بلکه به دلیل تصویر الگو و مثبتی که از او ارائه شده و لغزش‌های احتمالی که ممکن است این تصویر را خراب کند.

نجم‌الدین شریعتی بیش از هر چیز خودش است، مجری‌ای که هدف مشخصی در مسیری مشخص دارد و برای همین است که از بازیگری تا اجرا و در حوزه‌های دیگر هر گاه به او پیشنهادی شده است برای همین مسیری که دارد از همه آن‌ها سر باز زده است. در جای‌جای مصاحبه‌ای هم که با او داریم تاکید می‌کند وقتی وارد کاری یا حرفه‌ای شدید باید همان را منسجم و هدفمند ارائه دهید و کارتان را درست انجام دهید.

این «انجام درست کار» برای شریعتی از اجرای تلویزیونی تا یک کتاب خواندن و فیلم دیدن ساده را در برمی‌گیرد و طی گفتگو مثال می‌زند که اگر هم فیلم و سریال ببیند و صحنه‌ای را نفهمد برمی‌گردد و دوباره می‌بیند تا درست کارش را انجام داده باشد. تا جزئی‌ترین نکاتی که شاید به سبک زندگی خودش مربوط می‌شود. مثلاً هر شب برخلاف باقی عوامل که در استودیو سحری می‌خورند برای اینکه نظم کارهایش به هم نریزد در منزل خود سحری می‌خورد، از ۲ صبح که می‌گذرد در استودیوی «ماه من» حاضر شده، تمرکز می‌گیرد و برای شروع برنامه آماده می‌شود. قبل از آن هم چند دقیقه‌ای به اتاق گریم می‌رود و البته این حساسیت را روی خودش دارد که خیلی گریم او با واقعیت آنچه هست تفاوتی نکند و برای همین است که مجری گریم دست به موهایش نمی‌زند و خودش آن‌ها را کمی آراسته کرده و به صحنه برنامه می‌رود تا هر سحرگاه برنامه را با پلاتوهای خود آغاز کند.

این خلاصه‌ای از زندگی شبانه حال حاضر نجم‌الدین شریعتی مجری برند برنامه‌های معارفی سیماست که این روزها غیر از «سمت خدا» در برنامه سحرگاهی هم دیده می‌شود. برنامه‌ای که این روزها پرطرفدار هم شده است و از پلاتوهای شریعتی تا گفتگوهای او و حتی آیتم‌ها، نماهنگ‌ها و مناجات‌های آن از سحرگاه تا اذان صبح مخاطب را همراه می‌کند. برنامه‌ای که به تهیه‌کنندگی یوسف منصوری از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

در یکی از همین سحرها مهمان برنامه می‌شویم و بعد از اذان صبح که برنامه تمام می‌شود دقایقی با نجم‌الدین شریعتی گفتگو می‌کنیم.

بخش اول این گفتگو را در زیر می‌خوانید:

* ساعت حدود پنج صبح است که گفتگو می‌کنیم و تازه از اجرا آزاد شده‌اید. این فضای آنتن زنده در بازه سحرگاهی سخت نیست؟

در ماه رمضان سی شب بدون استراحت برنامه داریم البته من به عنوان مجری باز استراحت دارم ولی گاهی تهیه‌کننده و باقی تیم باید مواردی را هماهنگ و مدیریت کنند که خیلی کار سختی است. با این حال با این برنامه همه زندگی شما حتی تا بعد از ماه رمضان هم به هم می‌ریزد و معمولاً با پایان هر ماه قمری و حتی عید فطر برای اجرای برنامه در سال بعد استرس می‌گیرم (می‌خندد).

خودم همیشه نوعی ترس از اجرای برنامه سحر داشته‌ام. به لحاظ زمان بندی، حتی خواب و زندگی‌ای که همیشه تحت تاثیر این برنامه‌ها قرار دارد. به‌طور مثال الان و همزمان با «ماه من» نباید «سمت خدا» را هم اجرا می‌کردم، آن وقت دیگر مساله‌ای نبود و خستگی کار و سحرها از تنم در می‌رفت اما در دل همین سحرها برنامه «سمت خدا» را هم دارم که زنده هم پخش می‌شود و اتفاقاً من برای مخاطب آن برنامه هم احترام قائل هستم و احساس می‌کنم آن مخاطب هم دوست دارد در بهار قرآن و معارف برنامه‌اش را ببیند که در نهایت اینها فشار مضاعفی را تحمیل می‌کند.

امسال هم سومین سالی است که برنامه سحر شبکه سه روی آنتن می‌رود و دومین سال تجربه مشترک من و یوسف منصوری تهیه کننده است. قبل از این برنامه ما بارها با تهیه کننده صحبت‌هایی داشتیم که مخاطب قرار است در برنامه سحر چه ببیند. آنچه که به جمع‌بندی رسیدیم این بود که برنامه سحر باید دلی باشد و ما نامحرم و مهمان ناخوانده سحرها نباشیم. به این گفته اعتقاد دارم چراکه خودم بارها پای برنامه‌های سحر نشسته‌ام.

شوخی‌هایی که درخلوت باآن‌ها گریه می‌کنم/ماجرای دیدار با حاتمی‌کیا

* معمولاً در گفتگوها بیشتر شنونده و مستمع هستید. چرا خیلی وارد دیالوگ و چالش با مهمان و کارشناس برنامه نمی‌شوید؟

اقتضای گفتگوهای من با فضای یک برنامه سیاسی یا اقتصادی و… متفاوت است و اساساً جنس مباحثی که در آنها مشارکت دارم و با مهمان گفتگو می‌کنم هم برای جاافتادنش نیاز به آرامش دارد و هم مخاطب توقع دارد که گفتگو در فضای آرامی شکل بگیرد. خودم زمانی در منزل شاهد گفتگویی بودم از جنس گفتگوهایی که خودم در آن سهیم هستم و مجری به طور مکرر در بحث ورود می‌کرد و من خیلی ناراحت شدم حتی احساس می‌کردم مجری دارد رشته افکار من را به هم می‌ریزد و خط سیر روایتی که دنبال می‌کنم مخدوش شده است. من ِ مخاطب باید دائم تلاش کنم و برگردم به این روایت و این تجربه خیلی خوبی شد (که چنین کاری انجام ندهم) و من همیشه به او مدیونم.

* در واقع عامدانه ورود نمی‌کنید.

من احساس می‌کنم مسیری که از قبل درباره آن فکر کردیم و برنامه‌ریزی داشتیم باید خودش پیش برود.

* زمانی من مخاطب حس می‌کنم اتفاقاً نیاز است شما در بخش‌هایی با دیالوگ مهمان یا کارشناس چالش و محاجه کنید. شاید خود شما هم احساس کرده باشید فردی که مقابل شما می‌نشیند می‌تواند به هر حال اشتباه کند...

ببینید گاهی تعریف و رویکرد «چالشی» برای یک برنامه اختصاص داده می‌شود و برنامه اینگونه تعریف شده است اما وقتی شما برای اثبات خودت و اینکه بگویید من هم هستم و حرفی برای گفتن دارم و برای این منظور به سخنان مهمان ورود کنید به ساختار برنامه ضربه می‌زنید و ذهن مخاطب را به هم می‌ریزید. علاوه بر اینها اگر بخواهید ناخودآگاه به بحثی ورود کنید و به تعبیر علما ان‌قلت و اشکالی را بیاورید شاید در برنامه زنده کارشناس یک هزارم درصد نتواند به شبهه و اشکال تو پاسخ دهد و در آن صورت ذهن کل مخاطبانت را به هم ریخته‌اید و ممکن است مخاطب اصلاً از این اشکال رد شده باشد.

البته من قبل و بعد از برنامه اشکالاتم را به همراه تهیه کننده و کارشناس حل می‌کنیم و به نظرم این خیلی شیوه معقول و منطقی‌ای است تا اینکه یک‌باره بخواهید وارد چالش شوید. ضمن اینکه در این برنامه از فضایل امیر مومنان و نهج‌البلاغه می‌گویند. اینجا چالش اصلاً معنا ندارد که بخواهید با مخاطب و کارشناس درگیر شوید. من اجازه می‌دهم همان سیر منطقی مباحث پیش رود و اگر نکته‌ای به ذهنم رسید وارد می‌شوم. البته در خود این مباحث هم در بخش‌هایی ورود دارم که باز هم حساب شده است و فکر می‌کنم باید تمام حاشیه‌هایش را در نظر بگیرم.

* شما به عنوان مجری برند برنامه‌های مذهبی و معارفی شناخته می‌شوید ممکن است برخی مجریان به همین عنوان گارد داشته باشند برای شما چگونه است آن را یک برچسب می‌دانید یا امتیاز؟

نمی‌دانم. من همینی هستم که هستم و هیچ گاه به چنین چیزی فکر نکردم. احساس می‌کنم وقتی در حرفه و کاری که ورود کردید اگر هدف و اعتقاد داشته باشید راه را ادامه می‌دهید. من زمانی در یکی از برنامه‌ها گفتم خیلی برایم مهم نیست که کجا باشم…

شوخی‌هایی که درخلوت باآن‌ها گریه می‌کنم/ماجرای دیدار با حاتمی‌کیا

* به هر حال شما سال‌هاست که این ژانر و فضا را در حرفه اجرا حفظ کرده‌اید و قطعاً از فضاهای دیگری پیشنهاداتی داشته‌اید اما به سمت حوزه‌های دیگر نرفتید.

بله قطعاً مکرر پیشنهادهایی داشتم و حتی دوستانی که بارها پیشنهاد کرده‌اند دیگر ناامید شده‌اند. به هر حال وقتی مخاطب شما را در فضایی می‌بیند و دوست دارد و شما هم در همین مسیر شنا می‌کنید و حرکت می‌کنید ابر و باد و ماه و خورشید و فلک هم دست به دست هم داده‌اند تا بتوانیم اتفاق مبارکی در حوزه برنامه سازی معارفی رقم بزنیم چرا تلاش کنیم که خلاف جهت آب شنا کنیم؟

بخش عمده‌ای از مشکلات سیاسی اجتماعی و خانوادگی ما به این برمی‌گردد که آموزه‌های دینی را درست تبیین نکرده‌ایم و دین را آنگونه که باید به مردم نشناسانده‌ایم * یعنی اگر مثلاً وارد حوزه تاکشو یا اجتماعی شوید خلاف آب شنا کردن است و دوست ندارید امتحانش کنید؟

خیلی راه نرفته در همین حوزه مذهبی و معارفی است. این تلقی من است و فکر می‌کنم جدای از اینکه مردم به سرگرمی نیاز دارند و مباحث اجتماعی و سیاسی و آگاهی بخش رسالت رسانه است اما اگر حوزه معرفت مردم را مورد توجه و اهتمام قرار دهیم خیلی از مشکلات ما حل می‌شود. بخش عمده‌ای از مشکلات سیاسی اجتماعی و خانوادگی ما به این برمی‌گردد که آموزه‌های دینی را درست تبیین نکرده‌ایم و دین را آنگونه که باید به مردم نشناسانده‌ایم.

لذا هرکسی تلقی‌ای و برداشتی از دین دارد و بر اساس آن حرکت می‌کند و به یک‌باره می‌بینید کل زندگی‌اش به هم می‌خورد. حالا شما هرچقدر برنامه سرگرمی برای او بسازید و خنده و نشاط را در زندگی‌اش تزریق کنید وقتی پایه و اساس زندگی‌اش به هم ریخته است باز هم دچار مشکل می‌شود و من احساس می‌کنم در تمام بن بست‌های روزگار ما کلی حرف نگفته در حوزه دین وجود دارد؛ دین به معنای واقعی کلمه منظورم است. ما اینها را به مردم نگفته‌ایم درحالیکه آدم‌ها خیلی راحت می‌توانند آرامش و آسایش خود را زیر سایه آموزه‌های دینی به دست بیاورند، اینها شعار نیست و واقعیت دارد.

چند روز پیش در همین بازار آشفته دلار و سکه یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت بیچاره شدم قیمت سکه پایین آمده است و من هرچه داشته‌ام هزینه سکه کردم. مشکلی که شاید گریبانگیر خیلی‌ها باشد مثل بورس و ارزهای دیجیتال و … که همه درگیر هستند. جدای این سوء تدبیر که می‌توان مفصل درباره آن صحبت کرد من نگاه دیگری داشتم که به او گفتم اینگونه هم نگاه کن که شاید رزق تو نبوده است. اگر رزق ما مقدر است باید پذیرفت شاید او بیشتر از این نخواسته است و شما بیش از حد دست و پا زده‌ای و تلاش کرده‌ای. او هم گفت راست می‌گویی و تا به حال اینگونه نگاه نکرده بود و می‌بینید یک‌باره نگاه شما به زندگی تغییر می‌کند. ما به چنین نگاهی در برنامه‌ها نیاز داریم برنامه‌هایی که نوعی نگاه القا کنند و اگر هنر خوب زیستن را به مردم یاد بدهند و مردم هنرمندانه زندگی کنند به نظرم حوزه برنامه سازی خیلی هم خطیر است اما متاسفانه آنچنان که باید و شاید به آن توجه نمی‌شود.

* غیر از موردی که شما اشاره کردید و قطعاً توانسته به فرد مورد نظر نگاه دیگری هم منتقل دهد یکی از مشکلات برنامه‌های مذهبی این است که صرفاً مخاطب را به همان چه که دارند یعنی به قناعت کردن توصیه می‌کنند.

خیر به نظرم اینگونه نیست. خود حضرات فرموده‌اند جوری زندگی کن که انگار تا آخر دنیا هستی... ی.

* بله ولی اتفاقاً در برنامه‌ها همه ابعادی را که در دین توصیه می‌شود نمی‌گویند و برای همین یک بعدی می‌شود.

ما برای کار و تلاش روایت‌های زیادی داریم و در همه مباحث همین ابعاد مختلف وجود دارد مثلاً اگر (به زنان) گفته می‌شود بر بداخلاقی همسرانتان صبر کنید روایت‌های بسیاری هم درباره تاکید بر خوش اخلاقی داریم. تشویق و تنبیه و تحذیر در کنار هم است. بله من هم می‌گویم خیلی راه نرفته داریم که ابعاد مختلف زندگی ما می‌تواند زیر سایه و چتر دین قرار بگیرد و توسط برنامه‌ساز و کارشناس و خطیب پوشش داده شده و تبیین شود. اگر این فضا تبیین و ترسیم شد به نظرم بخش عمده‌ای از گره‌های ما باز می‌شود.

* از کسی ایده می‌گیرید برای اجرا؟

من از کسی یا جایی ایده نمی‌گیرم از دلم ایده می‌گیرم. خودم را به شدت جای مخاطب می‌گذارم و با او همراه می‌شوم. تلویزیون زیاد می‌بینم فیلم زیاد می‌بینم. مطالعات، تلویزیون، فیلم دیدن و توجه به بازخوردهای مخاطب و همراه شدن با او در کنار هم قرار می‌گیرد و می‌شود نجم‌الدین شریعتی که شما با همه ضعف‌هایش می‌بینید. درباره نقاط قوت حرفی نمی‌زنم چون فکر می‌کنم خیلی راه نرفته است که باید ادامه داد و خودم هم همیشه به تقصیرهایم قائل هستم. به نظرم مجری باید همیشه دستش پر باشد.

چهره، صدا، تصویر، احساس مسئولیت و… هم در کنار این موارد قرار می‌گیرد و اگر شما برای مخاطب احترام قائل باشید وقتی این موارد را نداشته باشید دیگر به جایی می‌رسید که می‌گویید نمی‌خواهم باشم. خیلی سال پیش با خواننده‌ای حرف می‌زدم و از آلبوم جدیدش پرسیدم که گفت چه بگویم جز همین که من دوستت دارم و تو دوستم داری و اینها و گفت تا حرف جدیدی نداشته باشد آلبوم نمی‌دهد. دیدم حرف درستی است و به نظرم خدا هم راه را برای فرد باز می‌کند؟

شوخی‌هایی که درخلوت باآن‌ها گریه می‌کنم/ماجرای دیدار با حاتمی‌کیا

* گفتید فیلم می‌بینید ایرانی یا خارجی؟

فیلم‌های خوب کشورمان را می‌بینم.

* سینما می‌روید یا صبر می‌کنید به شبکه خانگی بیاید؟

تا قبل از کرونا سینما می‌رفتم. ماهی یک بار یا گاهی دو بار... ر. و اتفاقاً سینما خیلی خوب است متاسفانه بعد از کرونا خیلی محدود شده است.

* جلسه‌ای هم قبل از عید با آقای حاتمی‌کیا داشتید که برای خیلی‌ها هم جالب توجه بود. این هم به همان علایق سینمایی شما برمی‌گردد؟

حجت الاسلام عابدینی جلساتی دارد که درباره انبیا بحث می‌کند و این روایت‌ها به قصه حضرت موسی (ع) رسید. آقای حاتمی‌کیا هم از نحوه بحث و بیان حاج آقای عابدینی خیلی خوشش آمد و فکر کرد که این بحث‌ها می‌تواند در ساخت سریال «موسی» به او کمک کند. این سریال هم کار سنگینی است چند بار آقای حاتمی‌کیا به جلسات حاج آقای عابدینی آمد و چند باری هم ما پیش او رفتیم و امیدواریم در حد وسع و توانمان به او کمک کرده باشیم.

* به خروجی خاصی هم رسیده بود؟

ایشان دوست داشت از منظر دیگری غیر از آنچه که در تاریخ و کتب نقل شده است از حضرت موسی بگوید و می‌خواست با نگاهی عرفانی و معرفتی به قصه حضرت موسی بپردازد. این قصه‌ها تفاسیری دارد که اگر دقیق شوید و تامل کنید می‌بینید که کاملاً منطبق با زندگی امروز ما هم هست و آقای حاتمی‌کیا دنبال همان نکته‌ها بود که به بهتر شدن این مجموعه کمک کند. خیلی کار سختی است نوشتن چنین مجموعه‌ای و من همین جا آرزو می‌کنم کار جذابی به دست بیاید.

* از آخرین فیلم و سریال‌هایی که دیده‌اید می‌گفتید؟

گاهی سریال‌هایی را که در شبکه نمایش خانگی وجود دارد می‌بینم الان مجموعه «می‌خواهم زنده بمانم» است که بعضی از قسمت‌هایش را می‌بینم.

* پس کارها را به روز دنبال می‌کنید؟

بله. آخر گاهی برخی از دوستان ژست‌هایی می‌گیرند که مثلاً من اصلاً تلویزیون نمی‌بینم یا فیلم نمی‌بینم. چرا اتفاقاً کسی که کار تلویزیون می‌کند باید تلویزیون ببیند. من گاهی کنترل تلویزیون را دستم می‌گیرم و از شبکه یک تا آخر را نگاه می‌کنم تا ببینم چه خبر است؟ حتی نکاتی را می‌بینم و گه‌گاهی برای دوستان نقل می‌کنم از من می‌پرسند کی وقت می‌کنی تلویزیون ببینی. گرچه خیلی وقت کم می‌آورم. مثلاً چندی پیش به جایی رفته بودم تا چندتایی کتاب ببینم نه اینکه بخرم. به این دلیل که عهده کرده بودم تا کتاب‌هایی را که دارم و نخوانده‌ام دیگر کتاب نخرم. آن فرد هم چند کتاب به من هدیه داد و من گفتم نه فقط آمده‌ام چند کتاب ببینم و وقتی دلیلش را پرسید گفتم دانه‌دانه کتاب‌هایم جلوی چشم‌هایم آیینه دق است. اینقدر کتاب نخوانده دارم که به چنین عهدی رسیده‌ام.

* به صورت منظم کتاب می‌خوانید؟

شبی ۲ ساعت کتاب می‌خوانم. دقیق هم هستم مثلاً اگر در حال تماشای فیلم و… باشم قسمتی را نفهمم برمی‌گردم عقب و دوباره نگاه می‌کنم.

* پس به خاطر سرگرمی سراغ فیلم و کتاب نمی‌روید.

نه فکر می‌کنم اگر کاری را شروع کردید باید درست انجامش دهید. برای همین است که مثلاً اصلاً به تندخوانی قائل نیستم. معتقدم کسی که کتابی را نوشته است برای هر واژه آن وقت گذاشته است. اگر خوب است که باید بنشینید و بخوانید و با آن زندگی کنی و اگر خوب نیست اصلاً نخوانی. اخیراً هم رمانی با نام «کهکشان نیستی» شرح حال مرحوم سیدعلی قاضی طباطبایی است قبل از آن هم «سلول‌های بهاری» را خواندم که شرح حال حسین بهاروند (معروف به پدر دانش سلول‌های بنیادی ایران) یکی از دانشمندان است و به این ترتیب زندگی‌ام اینگونه می‌گذرد.

این شوخی‌هایی که مردم دارند که مثلاً طرف یک تنه با شیطان مچ می‌اندازد، یا از عبارت داماد مورد علاقه مادران می‌گویند… مرا خیلی می‌ترساند! حالا درست است که می‌خندیم اما گهگاهی پیش آمده است که من در خلوت گریه کرده‌ام و به خدا پناه برده‌ام چون همه آدم‌ها در معرض لغزش هستند * شما رشته تحصیلی کامپیوتر را انتخاب کردید اما علاقه‌تان در حوزه علوم دینی است اینها چگونه با هم می‌خواند؟

صحبت درباره سال ۷۶ است. آن زمان رشته مهندسی کامپیوتر بورس بود. همه به این سمت تشویق می‌کردند و بعد که وارد عرصه تلویزیون شدم مسیرم تغییر کرد.

* فکر می‌کنم الان کسی در خاطرش نباشد که با نیم‌رخ هم وارد تلویزیون شدید.

آن زمان تلویزیون اینقدر وسعت نداشت و فضای مجازی نبود. حتی در همان سالی که مجری نیم‌رخ بودم بهترین برنامه یکی از جشنواره‌های تلویزیونی هم شد. حتی برنامه‌ای در شبکه سه داشتم که شخصیت و کاراکتر فردی نابینا را با یک عصای سفید داشتم. چندی پیش یکی از دوستان عکسی از آن زمان را برای من فرستاد و من به او گفتم هرچقدر پول بخواهی می‌دهم، این عکس را منتشر نکن (می‌خندد)

* چرا؟

خیلی با شخصیت امروز من متفاوت است.

* منفی بود؟

نه اتفاقاً مثبت بود یک جوان فال فروش اهل دل که نابینا بود. تیپ و استایلی داشت که کاملاً با من متفاوت بود. خاطرم هست آن زمان اینقدر خوب نقش را بازی می‌کردم که وقتی قرار بود از خیابان رد شوم گاهی مردم عادی می‌آمدند و دست مرا می‌گرفتند تا کمک کنند. حتی یکی از دوستانم گفته بود وقتی مادرش آن برنامه را می‌بیند می‌گوید این فرد را ببین با اینکه نابیناست باز هم می‌آید و کار می‌کند. من احساس کردم مستحق کتک مفصلی هستم. (می‌خندد)

* اتفاقاً در این حوزه در فضای مجازی خیلی با شما شوخی می‌شود.

هر وقت سوژه کم می‌آورند ما را سوژه می‌کنند و یک هشتگ با اسم من می‌زنند. (می‌خندد) یکی از دوستانم می‌گفت دعای همه مادران پشت سر پسرشان است دعای مادر ما پشت سر توست. اوایل دوستانم خیلی با حجب و حیا و سلام و صلوات این شوخی‌ها را برایم می‌فرستادند و حتی آخرش می‌گفتند آقا حلال کنید یک نفر اینها را برای ما فرستاده است و برایت می‌فرستیم و بعد که می‌دیدند من مشکلی ندارم راحت می‌فرستند. به هر حال شوخی است دیگر ناراحت نمی‌شوم.

* در دبیرستان از افرادی نبودید که معلم و ناظم و مدیر مدرسه خیلی دوستشان دارند و همه نمرات و انضباط ۲۰ است اما همکلاسی‌ها حرص می‌خورند!

این‌جوری نبود. البته خیلی حواسم به همه چیز بود و نسبتاً درسخوان بودیم اما با بچه‌ها هم رفیق بودیم. دوره ما آخرین سال از مدل نظام قدیم آموزش و پرورش بود و اتفاقاً خیلی همه با هم رفیق بودیم. ببینید اتفاقاً شخصیت من خیلی پرش ندارد و اینگونه نبوده است که نقاط عطف حساسی داشته باشد یا بگویم مسیر زندگی‌ام عوض شده است. من از دوران کودکی همین بودم و گذشته را که نگاه می‌کنم همین بوده است.

* این نگاهی که مردم به شما دارند ممکن است باعث شود هر رفتاری را از شما نپذیرند؟

این شوخی‌هایی که مردم دارند که مثلاً طرف یک تنه با شیطان مچ می‌اندازد، یا از عبارت داماد مورد علاقه مادران می‌گویند… مرا خیلی می‌ترساند! حالا درست است که می‌خندیم اما گهگاهی پیش آمده است که من در خلوت گریه کرده‌ام و به خدا پناه برده‌ام چون همه آدم‌ها در معرض لغزش هستند.

وقتی حضرت «یوسف» می‌فرمایند که «ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی» (نفس بسیار به بدی‌ها امر می‌کند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند) معنایش همین است. به ما گفته‌اند در همین شب‌ها و سحرها از خدا عاقبت بخیری بخواهید… آدم نمی‌داند بالاخره شیطان همیشه در کمین است و شما باید خیلی مراقب باشید. این حتی درباره آدم‌های معمولی است چه برسد به دیگران. ممکن است برخی بگویند ما الگو نیستیم من هم نمی‌خواهم بگویم الگو نیستم اما شما وقتی در تلویزیون هستید عده‌ای جذب شما می‌شوند و درست یا غلط اقتدا می‌کنند. این بار مسئولیت شما را سنگین می‌کند... د.

* از آن مسئولیت ترسیدید یا اینکه یک لغزش همان تصویر را خراب کند؟

بله هم به این دلیل که این مسئولیت خیلی سنگین است و هم از اینکه تصویر خراب شود. بالاخره ما معصوم نیستیم و ممکن است چنین لغزش‌ها و اشتباهاتی رخ دهد. خیلی سال پیش که شاید اوایل کار من در تلویزیون بود جایی پارک کرده بودم و قرار بود ماشین را از حالت پارک بیرون بیاورم. راهنما هم زده بودم و زمانیکه بیرون آمدم با اینکه قبلش چک کرده بودم اما یک‌باره یک ماشین رد شد و یک‌باره و هم‌زمان روی ترمز زد. برگشت و وقتی مرا دید گفت اقا از شما دیگر بعید است! درحالیکه من آن زمان برنامه سمت خدا را هم نداشتم با این حال فرد انتظار داشت من نیم ساعت هم که شده آنجا بایستم و فکر کردم چقدر مردم به درست یا غلط از ما توقع دارند. ممکن است من اینجا بگویم ما الگو نیستیم ولی در واقعیت رسانه‌ها الگوسازی می‌کنند. مردم حتی از شخصیت‌های فیلم‌ها که می‌دانند طرف بازیگر است و نقش برای او نوشته شده است تاثیر می‌گیرند چه برسد به من که سال‌هاست در این عرصه اجرا می‌کنم.

*مهر

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.