به گزارش سینماپرس، ماجرای فیلمهای آخرالزمانی و نسبت آن با موضوع علم از آن جنس موضوعات پیچیدهای است که در سینما باید تحلیل شود. فیلمهای زیادی در سالهای اخیر در هالیوود ساخته شده که دربردارنده محتوایی از این دست است؛ فیلمهایی که روزهای پایانی زمین را به تصویر میکشند و وحشت عجیبی از زندگی بدون خدا را بر روی کره خاکی برای انسان معاصر ترسیم میکنند.
دکتر مجید شاه حسینی مدرس و پژوهشگر سینما در صحبتهای خود در بخشی از برنامه «راز آسمان» به تبیین بنیانهای فکری این نگاه در سینما میپردازد.
شاه حسینی با نقد مبانی تفکر مدرنیسم و انسان جدید بیان کرد: خدای ساعت ساز ادعای جاهلانه انسان مدرنِ قرن نوزدهمی است. انسانی که معتقد بود بر اوج قله علم و دانش ایستاده و دیگر دانشی نیست که او فرانگرفته باشد. غرور علمی انسان قرن نوزدهم خندهدار است، وقتی که میبینیم رئیس موزه اختراعات نیویورک در نامه معروفی به مسئول مافوقش میگوید که موزه را تعطیل کنید چرکه دیگر اختراعی نیست که بشر آن را فراچنگ نیاورده باشد و بعید است که موزه ثبت اختراعات از این به بعد کاربری یا کارایی داشته باشد.
وی در ادامه بیان کرد که امروز این حرف برای ما طنز است اما انسان قرن ۱۹ واقعاً اینگونه فکر می کرد. انسانی که معتقد بود که اگر روزگاری خدایی وجود داشته دیگر امروز آن خدا نیست و مرده است. مرگ خدا را برخی از فیلسوفان قرن ۱۹ با صدای بلند اعلام کردند. به عنوان مثال نیچه به صراحت از آن یاد میکند. بعد از این، انسان است که در جهان مانده و باید خدایی کند و چه کسی شایسته تر از انسان اروپایی برای خدایی کردن در جهانی که دیگر در آن خدای ساعت ساز وجود ندارد. او است که باید ناظم قوانین جدید باشد و تمام قوای فراطبیعی و طبیعی را به چنگ بیاورد. اما آیا واقعاً اینگونه است؟
شاه حسینی در بخش دیگری از سخنان خود بیان کرد که همه این نگاه در قرن بیستم، با ویرانی تلقی حداقلی که انسان قرن ۱۹ از دانش و علم و فناوری داشت نابود شد. تازه انسان فهمید، که فهم او از دانش آنقدر حقیر است که آنچیزی که او در قرن ۱۹ به آن علم میگفت، امروز بسیار خندهدار است و به زبان امروزی تنها معلومات عمومی تلقی میشود و مرزهای علم خیلی جلوتر از سطح فهم و دانش او است.
وی ادامه داد: همه قطعیتهایی که در قرن ۱۹ به آن قائل بودند با فرضیه نسبیت زیر سؤال رفت و بشر تازه فهمید که طبیعت چه رقیب سرکشی است. همه سازههای مدرن و ظاهراً مبتنی بر علم را یک سرکشی طبیعی مانند سونامی و زلزله و یا برخورد یک شهاب سنگ عظیم با زمین میتواند ویران کند. طبیعت، تمام رشتههای او را میتواند نابود کند. او گویا سرکشی طبیعت را لحاظ نکرده بود.
در نگاه پستمدرنی که بعد از مدرنیته جزم اندیشانه شکل میگیرد، انسان قرن بیستمی به تمام آموزههای خود شک میکند و میگوید آن علمی که من داشتم و فکر میکردم منجی من است شاید هلاک کننده من است. اگر روزی یک شهاب سنگ بزرگ به زمین نزدیک شد، آیا من با علم خود میتوانم مانع از برخورد با زمین بشوم؟ اگر چنین اتفاقی رخ دهد، علم میتواند در این جهان بدون خدا و فارغ از خدا من را نجات بدهد؟
این استاد دانشگاه در ادمه با اشاره به فیلمهای سینمایی که این ناتوانی بشر را ترسیم کردند بیان کرد فیلمهای زیادی ساخته شدند که حاکی از این ناتوانی علم بودند. انسانهایی که در جهان بدون خدا، نمیدانند که با سرکشیهای طبیعت چه بکنند؟ فیلمهایی که درباره برخورد شهاب سنگها با زمین است، نمونههای خوبی برای این مضمون است. مانند فیلم «برخورد عمیق» Deep Impact ساخته «میمی لِدِر» محصول ۱۹۹۸. البته در همان سالها نیز فیلمهای زیادی با حس و حال پایان سده و هزاره ساخته میشدند که خبر از پایان جهان میدادند. فیلمهایی که سؤالشان از انسان این بود که در قبال قوای سرکش طبیعتی که به حقِ آن ظلم کردی و اکنون علیه تو سرکشی میکند، چهکار میخواهی بکنی؟
اینجا است که وحشت زیستن تنها در جهان بدون خدا را، در رفتار انسان قرن بیستم و پایان آن میبینیم. موج زیادی از فیلم های آخرالزمانی حکایت گر همین وحشتاند و انگار جای خالی خدا را، حالا در زندگی خود حس میکرد. اما افسوس که سالهای پایانی قرن بیستم با بازگشت بشر به ایمان رقم نخورد و به جای اعتقادات توحیدی مبتنی بر کتب مقدس انبیا، به سمت خرافات مدرن، متافیزیک پست مدرن و در نهایت موجودات خیالی رفت تا جای خالی خدا را در زندگی انسان پر کنند.
جنس جدیدی از فیلمها که باید تفصیل آن را در سینمای قرن بیستویک دنبال کرد.
ارسال نظر