محمدرضا مهدویپور/ اصطلاح فنسالاری یا تکنوکراسی (Technocracy) اگر چه برای نخستینبار در سال ۱۲۹۷ هجریشمسی (۱۹۱۹ میلادی) ابداع و توسط یک نویسنده آمریکایی به فرهنگ لغات و اصطلاحات سیاسی اضافه شد؛ اما واقعیت آن است که بنبست ایدئولوژیک به وجود آمده در پَس جنگ جهانی اول (که در سطح بین المللی از ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ میلادی تا ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی رخ داد) سبب شد تا چنین اصطلاحی بتواند جای خود را در ادبیات سیاسی جهان باز کند ... واژهای که تمرکز نظام لیبرالیسم را بر گسترش نوعی اعتقاد عمومی در مُدل حُکمرانی استوار مینمود و صراحتا جوامع جهانی را به جایگزینی فن سالاری و حذف ارزشها و ایدئولوژی محوری در ساختار حاکمیتها رهنمون میساخت.
البته ورود تفکر فنسالار و رواج باور به تکنوکراسی در ایران اگر چه با چند سال تاخیر همراه بود. اما تمرکز ویژه جماعت منورالفکر غرب زده و گستردگی حضور ایشان در مناسب اجرایی کشور در پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ هجریشمسی سبب شد تا این چنین تفکری به سرعت در کشور رواج یافته و به عنوان کلید حل مشکلات ایران مطرح شود. تفکری که توسط طیف غرب زدهای همچون محمدعلی فروغی و عبدالحسین تیمورتاش و علیاکبر داور و سید حسن تقیزاده و ... تئوریزه شد و بلافاصله پس از انحلال رسمی سلسله قاجار و تاسیس نظام پهلوی در سال ۱۳۰۴ هجریشمسی، به عنوان یکی از سرفصلهای اصلی و اهداف تعیین شده در جهت تحقق آرمان «ایران نوین پهلوی» معین گردید.
از این جهت پیگیری و تحقق آرمان «ایران نوین پهلوی» در رواج باور به تکنوکراسی در ایران را میتوان به عنوان اصلیترین عامل تعجیل رضاشاه برای تصویب لایحه وزارت معارف در شهریور ۱۳۰۸ هجریشمسی بود. لایحهای که به تبع آن تعیین اعتبارات لازم برای اعزام دانشجوی نخبه ایرانی را به خارج از کشور فراهم میساخت و تعیین تکلیف نمود که برای مدت پنج سال، سالی یکصد نفر محصل جهت تحصیل در رشته های مختلف به اروپا اعزام شوند. محصلینی بورسیه شده توسط دولت که با اتمام تحصیلات خود در غرب به مشاغل مهم اداری و دانشگاهی و لشکری به کار گرفته میشدند.
اگر چه مراجعت این دانشجویان بورسیه شده در دوران پهلوی اول را میتوان به عنوان سرمنشاء تحولات بسیاری در سبک زندگی ایرانی و بالاخص آغاز ایجاد موج خودبیگانگی از مذهب و سنت در میان طیفی از تودههای اجتماعی کشور قلمداد نمود؛ اما تاثیر این امر بر ساختارهای حاکمیتی ایران، به برداشته شدن نخستین گامهای رسمی در حرکت کشور به سمت آرمانهای غرب و نظام لیبرالیسم گروید. گامهایی بنیادین که محصول آن را میتوان در اواخر دهه ۱۳۳۰ هجریشمسی و در شاخصهای با عنوان « انقلاب سفید» مشاهده نمود.
اینگونه بود که فنسالاری یا تکنوکراسی در اوایل دهه ۱۳۴۰ هجریشمسی، در ایران به بلوغ کامل رسید و توانست در حوزههای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و هنری و ... میدان کافی برای فعالیت پیدا کرده و باورمندان به چنین تفکری توانستند مروج سبک زندگی جدیدی با عنوان «سبک زندگی آریامهری» در کشور گردند. سبک زندگی منحطی که در جهت استحاله فرهنگی جامعه از باورهای اسلامی و سنتهای ملی و بومی تنظیم شده بود. سبک زندگی منحطی که کارکرد اصلی آن را میتوان در قاعده تهاجم و نفوذ فرهنگی غرب در ایران مورد شناسایی قرار داد.
سیطره نفوذ فنسالاری یا تکنوکراسی در عرصه فرهنگ و هنر پهلوی از گستردگی ویژهای همراه با حمایت مستقیم حاکمیت برخوردار بود. حمایتهای مادی و معنوی بیدریغی که در نهایت به راه اندازی کانون بانوان، تأسیس سازمان پیشاهنگی، ایجاد سازمان پرورش افکار، تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه، ایجاد بنیاد های متعدد فرهنگی و همچنین مراکز و مؤسسات فرهنگی و هنری بسیاری، نظیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سازمان ملی فولکلور ایران، انجمن ملی روابط فرهنگی، بنیاد فرهنگ ایران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، انجمن شاهنشاهی فلسفه و ... در ایران انجامید. |
گستره نفوذ فنسالاران یا همان تکنوکراتها در ارکان مختلف کشور در دوران پهلوی سبب شد تا ایشان به سرعت داعیهدار «مهندسی اجتماعی» بر مدار نوعی «بیهویتی» و «غرب زدگی» در جامعه ایران شده و از این جهت مورد انتقاد مستقیم اندیشمندانی همچون «جلال آل احمد» واقع گردند. انتقاداتی که عموما بر هویت سوداگرانه و مصلحت اندیشانه تکنوکراتها استوار بود و میثاق وفاداری و خدمتگزاری ایشان به نظام بورژوازی و غرب زدگی افراطی ایشان را مورد نقد جدی قرار میداد.
سیطره فنسالاران یا همان تکنوکراتها در کلیت فضای فرهنگی و رسانهای کشور سبب شد تا صنعت سینمای ایران، مبتنی بر سینما داری و به تبع آن گیشه پذیری شکل گرفته و از مختصات و شمایلی کاملا وارداتی و صرفا تقلیدی از غرب برخوردار گردد و با تمرکز بر زرق و برق زندگی غربی و بالاخص آموزش سبک زندگی آمریکایی، مخاطب ایرانی خود را مسخ نموده و از این جهت مبتنی بر همین بُن مایههای وارداتی، میخوارگی، عیاشی و حضور هوس آلود زن و ... به عنوان اجزای اساسی فیلم ایرانی به مخاطب معرفی گردید و به سرعت توانست ساختار و ساختمان اصلی فیلمفارسی را تشکیل دهد و به صراحت هر چه تمام، این اجزاء به عنوان مولفههای اصلی صنعت سینمای ایران مورد شناسایی قرار گیرد. |
پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ هجری شمسی، اگر چه سبب شد تا گستره نفوذ رسمی فنسالاران یا همان تکنوکراتها در عرصههای مختلف اجتماعی با چالشی جدی مواجه شود و حتی کار به مهاجرت و یا فراز برخی از صاحب منصبان چنین تفکری از ایران بیانجامد. اما با این همه بدنه تفکری تکنوکراتها سعی نمودند تا خود را همسو و در راستای انقلاب نشان داده و جایگاه خود در مناصب مدیریتی را حفظ نمایند و حتی برای جلوگیری از حذف و یا پاکسازی خود از پیکره حاکمیت، اقدام به هضم شدن در ظواهر انقلابی نموده و ناسازگاری خود با حاکمیت ارزشها و تاسیس نظامی ایدئولوژیک را بالاخص در سالهای نخست انقلاب تحمل نمایند.
البته عدم باورمندی تکنوکراتها به حاکمیت ارزشهای ایدئولوژیک در ساختارهای اجرایی کشور سبب شد تا هیچگاه وفاقی میان باورمندان به چنین تفکری با مفهوم «انقلاب اسلامی» ایجاد نشود و تمرکز ایشان بر پذیرش حاکمیت «جمهوری اسلامی» نیز مشروط بر عدم مانع تراشی چنین نظامی در مسیر توسعه (Development) و تمکین بر تحقق و پیگیری الگوهای رایج «مدرنیزاسیون» در عرصههای مختلف اجتماعی، گردد.
در اندیشه تکنوکرات، سلطه علم و فن دیگر جای چندانی برای ارزشها و پیگیری آرمانها باقی نمیگذاشت و از این جهت با فروکش نمودن هیجانات ابتدای پیروزی انقلاب، فنسالاران سعی نمودند تا با ایجاد تفکیک میان «انقلاب اسلامی» و «جمهوری اسلامی» ، فضای برنامهریزی و مهندسی اجتماعی را به سمتی سوق دهند که اتمسفر حاکم بر آن از هرگونه اندیشه دینی و ارزشهای سنتی عاری شده و سیستمهای اجرایی نیز در این شرایط بتوانند بر مدار همان مسیر تحقق دنیای مدرن مد نظر در عصر پهلوی و البته با کاور و پوشش «جمهوری اسلامی» به حیات خود ادامه دهند.
اینگونه بود که اندیشه تکنوکرات برای حفظ موقعیت ممتاز خود در ساختارهای اجتماعی ایران، تلاش کرد تا ضمن بروز اختلافات عمیق خود با پدیده «انقلاب اسلامی» ، خود را در پشت سر ارزشهای مطرح در «جمهوری اسلامی» پنهان نموده و اظهار نماید که فاقد ایدئولوژی است و با سایر ایدئولوژیهای دولتمدار نظیر «جمهوری اسلامی» سازگاری دارد. مشروط به آنکه این ایدئولوژیها نخواهند در ساحت سیستمسازی (System building) ورود کرده و یا مبتنی بر الگو وارههای ایدئولوژیک خود به نفی الگووارههای حکمرانی پذیرفته شده در مسیر تحقق «مدرنیزاسیون اجتماعی» مبادرت ورزد.
دیری نپایید که اندیشه تکنوکرات ضمن پنهان شدن در لوای «جمهوری اسلامی» ، اقدام به صفبندی رسمی خود با پدیده «انقلاب اسلامی» نمود و این تقابل آشکار را نه به صورت شفاف و قابل طرح در حوزههای نظریه پردازی، بلکه به صورتی زیرکانه و در پوشش تعارض گونه دو واژه «تخصص» و «تعهد» مطرح نموده و این تقابل و دریگری را به سطوح مختلف اجتماعی سرایت داد تا این دو واژه به عنوان یکی از نخستین مباحث جدالبرانگیز و عوامل دو قطبیسازی در ایران پس از پیروزی انقلاب ثبت شود.
جدال «تخصص» و «تعهد» در اصل، نخستین صفبندی و تقابل اندیشه تکنوکرات با پدیده «انقلاب اسلامی» بود که با طرح این پرسش که آیا «تعهد» ارجح است یا «تخصص» در جامعه ایران شکل گرفت. پرسشی انحرافی از افکار عمومی که ضمن ایجاد دو قطبی کاذب اجتماعی، سعی مینمود تا از حضور و دخالت ارزشها و آرمانهای اسلامی در تنظیم الگووارههای حکمرانی در ایران پس از انقلاب، ممانعت به عمل آورد. پرسشی که اندیشه تکنوکرات با طرح گسترده آن در حوزه-های مختلف اقتصادی، صنعتی، سیاسی، فرهنگی و ... تلاش کرد تا ضمن فرصت سوزی و حذف زمینههای لازم از برای تشکیل دولت اسلامیِ به معنای واقعی؛ تا حد بسیار زیادی بتواند به حذف تفکر ارزشی و ایدئولوژی محور از ساحت وجودی سیستمسازی در نظام «جمهوری اسلامی» مبادرت ورزد.
البته تقابل اندیشه تکنوکرات با پدیده «انقلاب اسلامی» اگر چه به ظاهر در صورتبندی و جدال میان دو واژه «تخصص» و «تعهد» رسمیت پیدا کرد؛ اما در نهایت به تقابل مستقیم و یا غیر مستقیم تکنوکراتها با تشکیل و تاسیس ساختارهایی نظیر «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» ، «کمیتههای انقلاب اسلامی» ، «جهاد سازندگی» ، «جهاد خودکفایی ارتش» ، «کمیته امداد» ، «بنیاد مسکن انقلاب اسلامی» ، «بنیاد شهید انقلاب اسلامی» ، «نیروی مقاومت بسیج» ، «سازمان تبلیغات اسلامی» ، «حوزه هنری انقلاب اسلامی» و ... انجامید.
مرور سوابق تاریخی نشان میدهد که اگر چه درگیری عمیق و ریشهدار تکنوکراتها با تشکیل و تاسیس سیستمهای حاکمیتی مبتنی بر تفکر «انقلاب اسلامی» از همان روزهای نخست و در دوران تشکیل «دولت موقت ایران» و در برابر «شورای انقلاب اسلامی ایران» ظاهر شد و موضوعیت پیدا کرد؛ اما سطح این درگیری در دوران ریاست جمهوری «ابوالحسن بنیصدر» به تقابل همه جانبه گروید و تا به آنجا شدت یافت که «حزب جمهوری اسلامی» به عنوان فراکسیون اکثریت در مجلس شورای اسلامی، برای تعیین نخستین نخستوزیری اقدام به تعیین هشت شرط اصلی نمود که از جمله مهمترین این شروط، «مکتبی بودن» و برائت از اندیشه تکنوکرات میباشد.
تقابل رسمی اندیشه تکنوکرات با پدیده «انقلاب اسلامی» سبب شد تا «حزب جمهوری اسلامی» در شروط خود برای برای تعیین نخستین نخستوزیر به صراحت متذکر میشود: نخستوزیر باید مکتبی باشد تا در ترکیب کابینهاش مکتب بیش از هر چیز جلوه کند و به هیچ وجه در صدد ایجاد یک کابینه ائتلافی مرکب از آنها که بینش صحیح مکتبی دارند با آنها که این چنین نیستند نباشد، زیرا چنین کابینهای مخصوص همان دموکراسیهای غربی است که ما همواره از آن فرار میکنیم و ... |
اینگونه بود که باورمندان به اندیشه تکنوکرات خیلی زود به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند با پدیده «انقلاب اسلامی» به صورت مستقیم مواجه شده و به تقابل رسمی خود با نهادهای برآمده از «انقلاب اسلامی» ادامه دهند. از این جهت بود که به ظاهرسازی منافقانه تمسک جُسته و ضمن رخنه بر پیکره مدیریت کلان کشور، سعی کردند تا از فرصت جنگ تحمیلی بهره لازم را برده و به واسطه تمرکز نیروهای مکتبی بر موضوع جنگ و حضور در جبههها، از شرایط فقدان حضور نیروهای ارزشی در عرصه مدیریت کشور استفاده حداکثری نموده و ضمن افزایش سطح سازگاری خود با حاکمیت «جمهوری اسلامی» به استحاله ساختارهای برآمده از «انقلاب اسلامی» مبادرت ورزند.
البته باید توجه داشت که بسیاری از این طیف خاص از مسئولان و «مدیران جمهوری اسلامی ایران» به عنوان باورمندان به فنسالاری یا تکنوکراسی، نه جاسوس هستند و نه بیدین و لامذهب. بلکه حتی میتوانند مدیرانی مسلمان و یا با ظاهری کاملا مذهبی باشند که به علل مختلف و در سیر تفکری خود به چنین باوری رسیدهاند که «اقتصاد اسلامی» ، «سیاست اسلامی» و «هنر اسلامی» و به طور کلی «علوم انسانی اسلامی» نداریم. جماعتی که بعضا ممکن است به این باور رسیده باشند که: «اصلا اسلام نیامده است که علم بیاورد. ما خیال میکنیم پیغمبر اکرم، کارل مارکس هست! جای کارل مارکس نشسته است، جای فریدمن نشسته است. پیغمبر اکرم، جای ابوعلی سینا نشسته است، طبیب است، نه! نیامده که طب بیاورد، نیامده که اقتصاد بیاورد. پیغمبر یک مرشد معنوی هست. آمده ارزشهای معنوی جامعه را بالا ببرد» . مدیرانی که «انقلاب اسلامی» را پدیدهای تمام شده تصور میکنند و حتی ممکن است پس از ادای فریضه نماز و یا در شرایط روزه اقدام به الگوبرداری از مبانی «نظام لیبرالیسم» و حقنه الگووارههای رایج آن به عنوان «الگوی مطلوب توسعه در جمهوری اسلامی ایران» نموده و حتی از برای چنین اقدامی خود را در نزد خداوند و ائمه اطهار علیهم السلام ماجور پندارند!
سیطره اندیشه تکنوکرات بر ساحت فرهنگ و هنر سبب شد تا در پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رسانههای کشور از جمله سینما، نه تنها به زدودن اثرات تهاجم فرهنگی حساب شده عصر پهلوی همت نکنند؛ بلکه با غفلت از وظایف و مسئولیتهایشان، باعث تشدید رسوبات فرهنگی به جای مانده از آن دوران شوند. البته نباید فراموش کرد در این بین کم نبودند افراد و یا رسانههایی که بر بستر چنین حاکمیت تکنوکراسی نُزجیافته و چیره شدهای در عرصه فرهنگی ایران پس از انقلاب، توانستند به تثبیت موقعیت خود مبادرت ورزیده و عامدانه به نظام سلطه خدمت نمایند. طیفی که سیاهنمایی مطلق از جامعه، عدم ترسیم افق های روشن و بزرگنمایی مشکلات را به عنوان اساس اقدامات رسانهای خود قرار داده و با ایجاد یأس و بدبینی سعی نمودند تا امید و شوق لازم از برای تشکیل دولت اسلامیِ به معنای واقعی و سپس جامعهی اسلامیِ به معنای واقعی و سپس تمدّن اسلامیِ به معنای حقیقی را از جامعه و مخاطبان خود گرفته و تمرکز نمودند تا ملت مسلمان ایران را درگیر و دار فلاکتی عمومی ترسیم نمایند و حتی وقاحت را تا به آنجا رسانند که امروزه پس از گذشت ۴۲ سال از تاسیس «جمهوری اسلامی»، با ادبیاتی کاملا واضح و صریح، تمام مردم ایران را موجوداتی مفلوک معرفی کنند که با پول، قابل خرید و فروش هستند ... انسانهایی «بی همه چیز» که از یک سو دل در گرو «امیر» و رهبر خود دارند و از سوی دیگر با رای خود به امید آیندهای بهتر، حتی حاضرند در رفراندوم قتل و کُشتن «امیر» شرکت کنند! |
ادامه دارد...
ارسال نظر