به گزارش سینماپرس، دکتر حسن بنیانیان، مشاور و دستیار امور فرهنگی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی است که به واسطه مسئولیتهای مختلفی که در سازمان برنامه و بودجه، وزارت آموزش و پرورش، سازمان مدیریت و برنامهریزی، تبلیغات اسلامی و شورای عالی انقلاب فرهنگی، مرکز ملی جوانان و کمیته فرهنگ و تمدن اسلامی داشته، تجربههایی در ارتباط با فرهنگ دارد. از جمله تألیفات بنیانیان کتابهای «فرهنگ توسعه»، «فرهنگ در مدیریت توسعه اسلامی» و «ایدهپردازی در فرهنگسازی» است. «جوان» با این مدیر فرهنگی پیرامون چشمانداز فرهنگ کشور گفتگو کرده است.
رویکرد طرحهای جامع، نظام برنامهریزی و سیاستگذاری کشور را نسبت به اقتصاد فرهنگ و هنر چگونه ارزیابی میکنید؟
باید بدانیم مدیران و سیاستگذاران چه دیدی به اقتصاد فرهنگ و هنر دارند، ذیل این دید است که اقتصاد فرهنگ رونق میگیرد یا از رونق میافتد. فرهنگ با ابزار فرهنگی متفاوت است. فرهنگ یعنی نظامی از باورها، ارزشها و الگوهای رفتاری که تکرار میشود، اما فلسفه فضاهای فرهنگی این است که درون آنها فعالیتهایی انجام میشود تا این باورها و الگوهای رفتاری را در جهت پیشرفت کشور اصلاح کند، بنابراین فعالیت و فضاهای فرهنگی نوعی ابزار تلقی میشود. در کشورهایی مثل ایران با پیشینه ۲ هزارو ۵۰۰ سال پادشاهی، آمرانه به اصلاح تصمیمهای یکدیگر دست میزنیم، برای همین تا انحرافی در جامعه میبینیم سریع به فکر وضع قانون میافتیم، درحالی که بسیاری از انحرافها با کار فرهنگی درمان میشود و، چون نگاه استبدادزده تاریخی داریم، اهمیت فرهنگ را به عنوان ابزار جامعه نمیپذیریم و نمیفهمیم چه تضادی وجود دارد؟ این نگاه باعث میشود برای هر مسئلهای قانون وضع کنیم، در حالی که قانون از بیرونِ وجود انسانها برمیآید و برای نظارت بر درستی اجرای آن باید یک سازمان ایجاد کرد. از طرفی مردم تلاش میکنند از قانون عبور کنند، بنابراین رشوه و فساد پیش میآید، پس باید سازمان بازرسی تشکیل شود، ولی ممکن است بازرس را اغفال کنند. باید بدانیم درمان مسئله، تربیت و فرهنگسازی است یا وضع قانون. برای یکسری از پدیدهها چارهای نداریم و باید قانونگذاری کنیم، مثلاً برای مبارزه با قاچاق، باید آگاه باشیم گردش مالی آن زیاد است، با نصیحت نمیتوان مسئله را حل کرد، اما وقتی جمع زیادی به دلایلی میخواهند ماهواره داشته باشند و شما به دلایلی نمیخواهید این اتفاق بیفتد، برای حل آن باید در صدا و سیما و ابزارهای فرهنگی، تقاضا را از درون افراد به حداقل برسانید. حال ممکن است تعدادی هم قانون وضع شود، اما اگر ۵۰ تا ۶۰ درصد یک جامعه خواهان استفاده از ماهواره باشند و فقط به خاطر این عده قانون وضع شود، مطمئن باشید آن قانون اجرا نمیشود، همانطور که همین حالا هم اجرا نمیشود، بنابراین اولین نکته آن است که به ابزار فرهنگ و قانون تعادل توجه نداریم و به صورت افراطی قانون وضع میکنیم.
نسخه پیشنهادی شما چیست؟
مدیران ارشد باید درک صحیحی از فرهنگ و کار فرهنگی متناسب با حوزه مسئولیت خود داشته باشند، وقتی در اهداف سازمانی با مانع روبهرو شدند، بلافاصله به سمت قانون نروند، فکر کنند با کار فرهنگی تا اندازه زیادی میتوان مسئله را حل کرد، مثلاً مشکل کمبود منابع آبی وجود دارد، از طرفی ۹۰ درصد آب کشور هم در کشاورزی صرف میشود، راندمان آبیاری هم ۳۲ درصد است، این مشکل را با قانون و برخورد با کشاورز که نمیتوان حل کرد. با کار تبلیغی فرهنگی و بهرهگیری از هنر، کشاورزان را میتوان به تصمیمگیری درست دعوت کرد، مثلاً در وزارت نیرو معاونت فرهنگی وجود داشته باشد. ممکن است از وجود چنین بخشی تعجب کنید، چون فرهنگ در ذهن بسیاری یعنی برپایی نماز جماعت یا شعائر دینی یا نهایتاً دعوت گروههای موسیقی و نمایش به گردهمایی خانوادههای کارمندان، اما بعد متوجه میشوید چه نگاه درستی به فرهنگ در این وزارتخانه شده است، یعنی آن بخش از ارزشها، باورها و الگوهای رفتاری که رابطه مستقیمی با اهداف وزارت نیرو دارد، شناسایی و روی آن برنامهریزی میشود یا در وزارت بهداشت و درمان، برای ایمنی و حفظ دارو و سلامت خانواده به جای وضع قانون و کنترل فیزیکی، معاونتی باشد تا فعالیتهای فرهنگی برای هدایت مردم به سمت تصمیمگیریهای درست را انجام دهد.
شما قائل بر این هستید که به جای تمرکز بر قانون و قانونگذاری باید برای حل مسائل، جریان فرهنگی راه انداخت؟
بله! این منطق را در پزشکی در نظر بگیرید، چون در این حوزه توسعه یافتهایم آن را مثال میزنم. هر کسی بخواهد متخصص چشم شود اول باید دوره پزشکی عمومی را بگذراند. ما که تحصیلات پزشکی نداریم، تصور میکنیم چشم فقط مجموعهای از چند ماهیچه و شبکیه است، پس چه لزومی دارد برای آن ۱۱ سال درس خواند، ممکن است در پاسخ، توجیه آورند بعضی از بیماریهایی که در ناحیه چشم بروز میکند، به دیگر بخشهای بدن ارتباط دارد و ریشه آن را در بیرون چشم باید جست و قانع میشویم که لازمه گرفتن تخصص چشم پزشکی، گذراندن دوره پزشکی عمومی است. در مدیریت هم همینطور است. همه مدیران در هر وزارتخانهای باید نگاه علمی به فرهنگ و کارکرد آن داشته باشند. اگر تصورتان بر این باشد که در شهرداری کاری حل نمیشود، مگر به شرط رشوه دادن، این تفکر عامل فاسد کردن کارمندان شهرداری میشود، اگر او هم نخواهد رشوه بگیرد، شمای نوعی آماده رشوه دادن هستید، چون با این نگاه وارد محل شهرداری شدهاید، اما اگر تصورتان بر این باشد که شهردار به شدت حساس است و کارمندان اهل رشوه نیستند و به کیفیت و سرعت عمل توجه میکنند و سیستم نظرسنجی و نظارت هم دارند، یقیناً احساس رضایت پیدا میکنید، ضمن اینکه محیط شهرداری سالم به نظر میآید. این تفکر باید بین تمام مدیران ایجاد شود که مورد قضاوت افکار عمومی قرار میگیرند. مهم است که با چه احساسی وارد یک سازمان، بانک، شهرداری، دادگستری یا هر مکان دیگری میشوید. این احساس مردم برای کل حکومت هم باید مهم باشد، لذا اگر در جستوجوی اقتصاد فرهنگ هستید، باید روی خلق تقاضاها به طور گسترده از ناحیه همه سازمانها اندیشه کرد. تصور کنید سالی یک بار میزان رضایت مردم از وزارتخانهها را اعلام کنند و از موفقترین وزیر که بیشترین رضایت مردمی را کسب کرده، تقدیر کنند. در هر استانی هم ۸۰-۷۰ اداره مستقر است و سالی یکبار هم به سه دستگاه برتر به لحاظ جلب رضایت مراجعهکنندگان پاداش دهند. در شهرستانها هم فرماندار سیستمی داشته باشد که به میزان رضایت مردم اهمیت دهد. چنین روشی، توجه به مسائل فرهنگی را در بدنه آن سازمان ایجاد میکند و به تقاضا تبدیل میشود و در آن صورت، اقتصاد فرهنگ و هنر شکل میگیرد و مشکل اقتصاد افرادِ خلاق هم در این حلقه حل خواهد شد. در واقع فرهنگ نیاز به ساختار و سیستم دارد و معنی این البته فربه کردن نظام بوروکراتیک نیست بلکه درک این مسئله است که رشد درون یک ساختار دقیق و منسجم و منظم تحقق مییابد و با بینظمی و شلختگی قابل تحقق نیست.
*جوان
ارسال نظر