به گزارش سینماپرس، مدتیست توفیق داشته ام که برخی از قسمتهای سریال تلویزیونی «افرا» را که از شبکه ۱ پخش می شود، ببینم، لذا هرچه نگاه میکنم که این سریال دنبال چه رسالتی است، کاملا گیج هستم، هر چند مدتهاست که تلویزیون جمهوری اسلامی ایران در ساخت سریالهای سفارشی خود، دچار عیوب ماموریتی شده است. «افرا »یک مجموعه تلویزیونی ایرانی به کارگردانی آقای بهرنگ توفیقی و تهیهکنندگی محمدکامبیز دارابی و مجید مولایی است. این مجموعه از ۵ شهریور ۱۴۰۰ پخش خود راباژانردراماتیک، اجتماعی و خانوادگی از شبکه یک سیما و شبکه تماشا آغاز کردهاست.
به نظر میرسد نقطه کانونی فیلم با توجه به سیر داستان، محیط زیست و مشکلات محیط بانان است، و فیلم میکوشد تا تقدیری از زحمات انان بعمل آورد.
هرچند در سنوات گذشته، بعضا محیط زیست دستمایه ساخت سریالهای متعدد تلویزیونی شده است، اما در مجموع سریالی که محوریت کلی قصه و غصه محیطبانان باشد، نداشتهایم و اکنون، بهرنگ توفیقی در این اثر کوشیده بار دیگر به سراغ محیط زیست برود.
پرسش اساسی این یادداشت این است که آیا رسالت تعیینی کارگردان در این اثر حفظ شده است؟
برای پاسخ به پرسش فوق لازم است مقدمه ای از برخی بدیهیات حوزه تخصصی یک فیلم را مختصرا بیان کنیم.
فیلم نامه یا سناریو، متنی است شامل شخصیت ها، ماجراها و هر آنچه در فیلم روی خواهد داد به صورت یک دستور العمل، که توسط فیلمنامه نویس یا فیلم نامه نویسان نوشته می شود، اجرا شود.
در واقع فیلمنامه باید تلاش کند تا اگر می تواند تماشاگرش را در یک تجربه تازه دخیل کند.
یک فیلم اقلا باید استاندارهای قابل قبولی را از حیث محتوایی داشته باشد که عبارتند از :
۱: تفکر انگیز بودن ۲ : احساس برانگیز بودن ۳: عبرت آموز بودن ۴ : مفرح بودن ۵: لذت بخش بودن ۶ : سرگرم کننده بودن ۷ : قابل باور بودن ۸ : تاثیر گذار بودن ۹ : فراموش نکردن ۱۰ : ارتباط وسیع ایجاد کردن.
نگارنده از منتقدان جدی تلویزیون است و معتقدم، تلویزیون دچار یک رخوت سنگینی شده و از نگاه آمایشی نسبت به مخاطبان خود غافل است، و از همه مهمتر بهداشت بصری و محتوایی در شبکه های متعدد رعایت نمیشود. انگار که تفکری سیستمی در ص و سیما حاکم نیست!
بارها دیده ام که اقلا چند شبکه در یک شب در حال اجرای مسابقه طنز یا... هستند! مسابقات آبکی که انگار مجریان معروف را مالکان شبکه های تلویزیون کرده و کانون دریافت دستمزهای کلان از ث و سیما! بگذریم :
اگر به عناصر سریال افرا دقتی داشته باشیم و الگوهای ده گانه فوق را در آن بجوبیم، بندرت نکات مثبت و امید دهنده ای در سریال مشاهده میشود.
بدین منظور به برخی از مشکلات محتوایی و ساختاری ان اشاره میشود:
الف: انحراف از نقطه کانونی فیلم از اهمیت محیط زیست و رسالت فرهنگ سازی آن به یک درام غمگین، عشق ناکام، قتل مبهم، و پادویی در راهروهای دادگاههای قضایی که بیننده را کاملا از اهمیت محیط زیست به سمت، تحربک احساسات غم رهنمون میسازد! به وجود آمدن چنین حسی در مخاطب یعنی هرز رفتن ایده مرکزی یک اثر.
ب:هر سریالی ممکن است که فرازهایی دراماتیک (عاشقانه یاغمگنانه) داشته باشد اما، گیر افتادن در باتلاق هرکدام از آن درامها و عدم توانایی، برگشت به رسالت اصلی فیلم، نقطه ضعفی اساسی است، که اکنون افرا در آن گرفتار امده است!
ج: فضای سنگین و غمگین قتل مبهمی که در سریال نمایش داده میشود، چند خانواده را درگیر این بحث کرده و تکرار و ادامه درام غم ناشی از کش امدگی مفرط، بیننده را در لاک غم فرو میبرد، و معلوم نیست چه اصراری است تااین حد فضای سریال با لباسهای مشکی، آه و اندوه، گریه، نفرت، حس انتقام از قاتل و میله های زندان، راهروهای دادگاه و... و.
آراسته شود؟
د:در هر فیلمی، محتوای فیلم، قاب بصری، دیالوگها، پوشش لباسهای بازیگران، تناسب نقش با بازیگر، و تکرار الگوهای آن از حیث آماری، قوام و قوت اثر را تعریف میکند، درذسریال افرا، بالاترین فراوانی تکرار مولفه های بصری و شنیدارب، متعلق به قتل، گربه، سیاهپوشی، دادگاه، عشق ناکام، دعوا و کینه دوبرادر و ... است که کاملا پیام محیط زیستی را تحت شعاع قرار داده و به یک فیلم غمگین مبدل ساخته است.
و: موسیقی و نت های بکار گرفته شده در متن و بک گراند سریال افراه، شرایطی رابرای بیننده فراهم میکند که در دراز مدت و پایان فیلم، دچار پوچی، غم و ناامیدی میشود.
سریالهای خانوادگی، معمولا باید از رنگهای شاد، نورپردازیهای روشن، القای تصور افتاب تابان، امید بخشی، حس الفت و مهربانی به همنوع را پمپاژ کند، هرچند رسالت فیلمسازان بازتاب برخی تلخکامبهای جامعه نیز است، اما روندی که در تلویزیون ایران ملموس است، تمرکز افراطی بر پمپاژ سیاهی، مرگ، غم، اندوه، خیانت، ناکامی، شکاف طبقاتی و... در جامعه است! لذا اگر شک دارید میتوانید روند کلی برخی از سریالهای در حال پخش را به مدت یکسال پیگیری کرده تا به نتایج حاصله دست یابید.
ه:عدم ارتباط با بیننده و واقعیت عینی، در سریال موج میزند : انجاییکه خواهر مسعود که یک خانواده بسیار متمول است عاشق پیمان(مقتول) میشود، و پیمان بخاطر طعنه پدر نامزد خود، بناچار دست به سلاح میبرد تا به شکار غیرمجاز برود، مثلا پولی جمع کرده و رضایت پدر نامزد خودرا جلب کند! (که اورا در جلسه خواستگاری خوار و کوچک کرده بود!) حقیقتا یک اپیزود غیر واقعی است که بیننده، خصوصا کسانی که در شمال زندگی میکنند، هرگز نمیتواند ارتباط معقولی از این نمونه، روشمندی برای پولدار شدن را با واقعیات شمال و جامعه گیلان برقرار کند، تصویری که صرفا ساخته ذهن کارگردان است و نمایه عینی ندارد.
مشکلات جوان و جامعه امروزی و نیز میزان نیازهای فعلی جوان، فراتر از ارزش یک مرغابی، آهو یا... ا. شکاری است، یا بدتر اینکه، اساسا چنین شکاری در محیط زیست فعلی شمال وجود ندارد! که مجموع این تصویر سازی کاریکاتوری، نشان از عدم درک سازندگان فیلم از مخاطبین خود و یا نادان فرض کردن انان است!
نتیجه گیری :
بسیاری از آثاری است که این روزها چه در تلویزیون، و چه در سینما و شبکه نمایش خانگی تولید می شوند، فقدان ایده جذاب و جدید بوده و در عوض گرفتار سندروم، گرفتار شدن به موضوعات تکراری است. در سریالهای ایرانی اغلب دستمایه های هیجانی کارگردانان، پناه بردن به چند کلید واژه تکراری، عشق ناکام، قتل، طلاق، چندهمسری است، و کمتر دیده میشود که کارگردان پیام مهمی را بدون آویزان شدن به این کلیدواژه ها، به پیش ببرد.
سریال افراه بیگمان در رده سریالهایی قرار میگیرد که هیچکدام از مولفه های دهگانه فوق را نمیتوان در ان جست و اگر هم باشد، کورسوزنان، بسیار ضعیف است. و صد حیف که ص و سیمای ج. ا.ایران بیت المال مسلمین را صرف سفارش فیلمهایی میکند که قادر به انعکاس واقعیات جامعه ندارد، و صرفا محصول ذهن کاریکاتوری یک نویسنده سفارشی است. این روند میتواند شکاف عمیق بین مردم واقع نگر را با تلویزیون افزایش داده و سیاه نمایی مدل شده حاصله از سریالهای متعدد در دراز مدت بین جامعه را گسترش دهد. و جز به افزایش غم در کشور و جامعه ای که با بیکاری، بیماری، حاشیه نشینی و... و. مفرط دست به گریبان است، نمی افزاید
*کوروش صفرزاده
ارسال نظر