حسین پورقادری/ چهل و سه سال است که به برکت اقدام انقلابی ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هجری شمسی «ایالات متحده آمریکا» در «ایران» حضور رسمی و با هویت دیپلماتیک خود را از دست داده و نمیتواند با استفاده از «پوشش دیپلماتیک» فضای لازم را برای دخالت مستقیم افسران اطلاعاتی خود فراهم و نفرات لجستیک سفارت خود را به صورت مستقیم مامور ایجاد تشنج یا بحران در فضای عمومی جامعه ایران نماید. با این همه حضور مجازی و غیر نشاندار این دشمن همیشگی مستضعفان و «شیطان بزرگ» از جمله موضوعات مغفول ماندهای است که ابعاد و جوانب آن را میتواند در لحظه لحظهی این ۴۳ سال پُرفراز و نشیب و در مرور فتنههای رنگارنگ و مختلفی همچون «فتنه ۱۳۷۸» و «فتنه ۱۳۸۸» و «فتنه ۱۳۹۸» و بالاخص فتنه امسال مشاهده نمود. حضوری نشاندار که لزوم بازخوانی و مرور چند نکته مهم را ضروری میسازد:
۱/ «سیزدهم آبان» اگرچه محلّ تلاقی چند حادثه مهم تاریخی همچون تبعید امام بزرگوار در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ هجریشمسی، کشتار دانشآموزان توسط رژیم پهلوی در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ هجریشمسی میباشد؛ لکن آن چیزی که این روز را برجسته کرده است، حادثهی تصرّف و «تسخیر سفارت آمریکا» یا به معنای درست «لانهی جاسوسی آمریکا» است. اقدامی بسیار مهم که «آبانماه ایران» را به نمودی روشن از برای استکبارستیزی ملتها و تقابل با نظام سلطه و «هژمونی ایالات متحده آمریکا» در عرصه نظام بین الملل مبدل ساخت. قطعا تا پیش از ۴ آبان ۱۳۴۳ هجری شمسی، نمیتوان ملتی آزاده و غیر وابسته به «بلوک شرق» و نظام سلطه شوروی را پیدا نمود که در برابر تحرّک ابرقدرتِ پُرروی زیادهخواهی همچون آمریکا بایستد و قیام خود را در اعتراض به «کاپیتولاسیون» و مصونیت اتباع امریکایی در ایران آغاز نموده و پس از سالها مبارزه سرانجام در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هجری شمسی به فرعونیّت این ابر قدرت در داخل مرزهای سرزمینی خود پایان بخشیده و با شکستن و خُرد نمودن «هیمنه پوشالی ایالات متحده آمریکا» مُدل عملکردی خود در تقابل با استکبار را اینگونه مستحکم به جهانیان معرفی سازد.
۲/ ایستادگی ملت ایران بر هویت و آرمانهای استکبارستیزانه «آبانماه» سبب شد تا دنیا شاهد یک الگوی موفّق و یک نمونهی سرافراز از قدرت و «حاکمیّت سیاسی اسلام» در «ایران اسلامی» باشد. الگویی که با وجود تمام شداید و مشکلات اقتصادی همچنان در حال پیشرفت و حرکت در مسیر «آینده روشن» است. ایستادگی و استقامتی که موجب شده تا امروز جهان در آستانهی یک «نظم بینالمللی جدید» قرارگیرد و به وضوح تغییر وضعیت «نظم تک قطبی» به سرنوشت مختوم «نظم دوقطبی» را ملاحظه نموده و با مشاهده نشانهی سیر نزولی و افولی «اردوگاه غرب» نظارهگر این واقعیت باشد که چگونه موازنهی قوا به نفع «دنیای اسلام» و «مستضعفان» در حال تغییر یافتگی است.
انقلاب، سرمایهی ممتاز و منحصربهفرد ملّت ما و کشور ما است. برای بهدست آوردن انقلاب هزینه دادهایم؛ هزینههای سنگینی هم پرداخت شده است امّا صدها برابرِ آن هزینهها، منافع وجود دارد؛ این یک تجارت پرسود است برای ملّت. بله، هشت سال جنگ هزینه بود، شورشها هزینه بود، تحریمها هزینه بود -اینها همه هزینهی انقلاب است- امّا صدها برابر این هزینهها، سود در این راه وجود دارد؛ هزینهها و منافع و سودها از اوّل با هم همراه بودند؛ هم هزینه دادیم، هم سود بردیم. در جنگ، جوانان ما رفتند و به شهادت رسیدند امّا ملّت و مجموعهی جوان کشور دستاوردهای بزرگی را از همان جنگ پرهزینه بهدست آوردند. از اوّل، این هزینهها و منافع با هم همراه بودهاند، منتها هرچه جلو آمدیم، هزینهها سبکتر و قابلتحمّلتر، امّا منافع کلانتر و بیشتر شده است. امروز روزی است که ما میتوانیم، ملّت ایران میتواند بدون اینکه هزینهی زیادی را متحمّل بشود، منافع بزرگی را از انقلاب بهدست بیاورد؛ امروز این توانایی وجود دارد. انقلاب ریشه دوانده است، درخت نظام اسلامی مستحکم شده است، حقایق بسیاری روشن شده، راهکارهایی به وجود آمده؛ امروز اوضاع برای ملّت ایران روشنتر و زمینه آمادهتر و راه هموارتر است از گذشته؛ هزینه هست، باز هم هست امّا هزینهها سبکتر و قابل دفعتر و قابل اجتنابتر از گذشته است. (امام خامنهای- ۱۳۹۵/۰۳/۱۴ هجریشمسی) |
۳/ «تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا» اگر چه در همان بدو پیروزی «انقلاب اسلامی» و در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هجریشمسی به وقوع پیوست و موجب «قطع روابط دیپلماتیک میان ایران و آمریکا» گردید؛ اما واقعیت آن است که این اقدام سبب شد تا از یک سو حضور رسمی و نشاندار عُمال آمریکایی در ایران اسلامی به صورت مخفیانه درآمده و با پیگیری گونههایی بیسابقه از «نفوذ موردی» و «نفوذ جریانی» در ساختارهای مختلف کشور همراه شود و از سوی دیگر به ظهور طیف جدیدی از بازیگران منطقهای و فرا منطقهای منجر گردید که پیش از این عموما کوته قامت بوده و در جغرافیای سیاسی جهان از کمترین جایگاه مممکن برخوردار بودند و بروز کارکرد آنها را به نوعی میتوان به جهت عملکردشان به عنوان «مُهرههای نیابتی ایالات متحده آمریکا» جستجو نمود. از این جهت است که استفاده «ایالات متحده» از سرویسهی پوششی «قطر» و «ترکیه» و «آلمان» و «ایتالیا» و «اتریش» و «شیخ نشینهای امارات» نه تنها موجب رونق گرفتن پروازهای روزانه «تهران» به مقصد «دوحه» و «استانبول» و «وین» و «رم» و «فرانکفورت» و «دبی» گردید؛ بلکه سبب شد تا بخشی از اقتصاد این کشورها نیز به واسطه حضور شرکتهای پوششی به تحرک آمده و در عین حال «گردشگری جنسی» (Sex tourism) در این کشورها را از رونق ویژه برخوردار سازد.
۴/ «نفوذ موردی» و «نفوذ جریانی» در «انقلاب اسلامی» را میتوان به عنوان جدیترین اهداف و برنامهی آمریکاییها در دوران پس از تاسیس «نظام جمهوری اسلامی» قلمداد نمود. برنامهای که «قطع روابط دیپلماتیک» نه تنها موجب افزایش چشمگیر هزینههای ایشان گردید؛ بلکه سبب شد تا سطح پیگیری و طرح «نفوذ» بر بستر تاریخی، از یک «پروژه» (Project) به یک فرایند مبدل و به صورت یک «پروسه» (process) تغییر وضعیت پیدا نماید و همچنین هدفگذاری در پیگیری متعارف «پروژه نفوذ» و برونریز آن در قالب «کودتا» به طور کلی منتفی تلقی شده و بجای آن دو منظور دیگر در قاعده «مسئولان» و «مردم» تعریف و این دو طیف به عنوان آماج در «پروسه نفوذ» قرار گیرند.
۵/ اگر اقدام انقلابی ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هجریشمسی صورت نمیپذیرفت؛ ایران نیز احوالی بهتر از بسیاری از کشورهای حال حاضر پیدا نمیکرد؛ کشورهایی که مردم ایشان با شور اشتیاق بسیار انقلاب نمودند و اگر چه با مشقات فراوان توانستند دیکتاتورهای حاکم بر خود را ساقط نمایند؛ اما در نهایت حضو رسمی ایالات متحده در این کشورها سبب شد تا همچنان به ثبات سیاسی و اقتصادی نرسند و از نظر امنیتی در شرایط بحرانی به سر برده و هر روز با پدیده های جدیدی در کشور خود مواجه باشند. بحرانی که انسان مسلمان ایرانی در «کودتای ۲۸ مرداد» سال ۱۳۳۲ هجری شمسی نمودی از آن را به خوبی درک نمود و متوجه شد که هیچ انقلابی بدون حذف حضور فیزیکی آمریکاییها و برچیده شدن «لانهی جاسوسی» ایشان به فرجام مناسب نخواهد رسید!
۶/ «فرهنگ» در تفکر «انقلاب اسلامی» به عنوان «بستر اصلی زندگی انسان» قلمداد شده و از این منظر است که «انقلاب فرهنگی» به عنوان یک «پروسه» (Process) و نه یک «پروژه» (Project) در بطن «انقلاب اسلامی» تعریف میشود. پروسهای که با تمرکز بر «انقلاب آموزشی اسلامی» موضوعیت پیدا نمود و جهتگیری اصلی آن در «گام نخست انقلاب اسلامی» متوجه تاسیس ساختار حکمرانی مناسب در عرصه فرهنگی و هنری کشور و ایجاد سیستم و زیرساختهای لازم از برای «جمهوری اسلامی ایران» گردید. از این منظر است که «انقلاب فرهنگی» را میبایست پروسهای قلمداد نمود که در «گام نخست انقلاب اسلامی» آغاز گردید و از آنچنان اهمیتی برخوردار بود که در دهه نخست انقلاب از آن به عنوان «انقلاب سوم» یاد میشود. انقلابی که به جهت تاخُر زمانی پس از «انقلاب نخست» و ایجاد سر فصل «استقلال» و «آزادی» در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هجریشمسی و همچنین ایجاد سرفصل «انقلاب دوم» با ماهیت «استکبار ستیزی» و مقابله با «خطرِ بازتولید وابستگی و سلطهگری» در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هجریشمسی قرار گرفت و موجب شد تا همواره بر اولویت فرهنگ و هنر به عنوان اصلیترین و ضروریترین حوزهی عملکرد و اقدام «انقلاب اسلامی» در فرایند «نظامسازی» و «نهادسازی» (System building) آن هم بر پیکرهای با عنوان «جمهوری اسلامی ایران» توجه و تذکر داده شود.
۷/ بررسی کم و کیف «فتنه ۱۴۰۱ هجریشمسی» و تحلیل ابعاد و ماهیت شکلگیری و ایجاد زمینههای چنین فتنهای حکایت از این واقعیت دارد که «سفارتخانه پنهان ایالات متحده آمریکا» همچنان به قوت خویش فعال است و «شیطان بزرگ» با استفاده حداکثری از ظرفیت «نفوذ موردی» و «نفوذ جریانی» خود در جامعه ایران توانسته است تا تصاویر اغتشاش در خیابانهای ایران را به جهان مخابره نماید. جهانی که دیگر صدای خُردشدن «لیبرال دموکراسی» در همه جای آن به گوش میرسد و دیگر هیچ زایش فکری و مکتب الهام بخشی را برای عرضه به ملتهای خود ندارد. جهانی که دیگر ادعای «هژمونی ایالات متحده» در آن به یک شوخی و طنز مسخره مبدل گردیده و اکنون لازم است تا وجههای دیوگونه از تنها نظام الهامبخش را در معرض افکار عمومی دنیا قرار دهد. نظامی که با وجود همه محدودیتها و مقابلههای شدید غرب و تحریمهای گسترده و ... در حال پیشرفت به سمت قدرت همهجانبه است و این همان عامل موثر برای طراحی چنین اغتشاشاتی در «ایران اسلامی» است.
۸/ چهل و سه سال است که «ایالات متحده آمریکا» پایگاه اصلی و نشاندار خود را بر بستر سفارتخانه این کشور در «ایران اسلامی» از دست داده و عملا هیچ دیپلمات امریکایی و یا تبعه این کشور از «مصونیت دیپلماتیک» در ایران برخوردار نمیباشد و نمیتوانند به صورت رسمی اقدام به شبکه سازی در داخل کشور نموده و یا در پناه و پوشش «سفارتخانه» به فعالیت رسمی در عرصه های مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ... بپردازند. اما با این همه «سفارت پنهان ایالات متحده آمریکا» با حداکثر ظرفیت خود مشغول به کار است و سفیران متعدد و کارداران و کارمندان گسترده این سفارتخانه موفق شدهاند تا به صورتی ویژه قلب وذهن طیف گستردهای از «سلبریتیها» در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و بالاخص فرهنگی را به «سفیران آمریکا در ایران» مبدل نمایند. سفیرانی که به سبب «برخورد شُل متولیان» و بالاخص سیستم قضایی کشور از یک «مصونیت رسانهای» برخوردار شده و به راحتی میتوانند اقدام به بسط هویت شهوانی خود در جامعه اسلامی ایران نموده و انبوهی از اظهار نظرهای سریع و با ادبیاتی حسی و ... را در تقابل با «آرمانهای انقلاب اسلامی» منتشر نمایند.
۹/ صفبندی علنی و «شورش فاحشهها» در فرایند اغتشاشات اخیر را میتوان به عنوان نمودی روشن از نحوه عملکرد «سفارت پنهان ایالات متحده آمریکا» قلمداد نمود. سفارتی که در طی دهها سال فعالیت متمرکز و پُرشتاب خود توانسته جمعیت قابل توجهی از «فواحش» را سازمان بخشیده و به درگیری علنی با «نظام جمهوری اسلامی» بکشاند. «فاحشههایی» که اکثریت ایشان شاید «روسپی» (Prostitution) نباشند اما به دنبال «اشاعه فحشا» و «اباحهگری» در جامعه بوده و دنیا تمام مقصد و مقصود ایشان است. اما این تمام بضاعت «سفارت پنهان آمریکا» نبوده و «شیطان بزرگ» با استفاده از ظرفیت ایجاد شده در پیگیری «پروسه نفوذ» در طی چند دهه، به خوبی توانسته بخشی هرچند کوچک و البته موثر از بدنه مدیریتی و عناصر ذینفوذ در عرصههای مختلف سیاسی و فرهنگی و اقتصادی را به «نیروهای بومی سفارت آمریکا» مبدل و به لطایفالحیل گوناگون ایشان را در راستای اهداف تعیین شده توسط «سفارتخانه» بکارگیری نماید. مدیرانی که به عنوان «تقیزادههای جدید» در حال اجرای اهداف و سیاست گذاری های صورت گرفته توسط «سفارت پنهان ایالات متحده آمریکا» میباشند.
۱۰/ بخشی عمدهای از صفبندی و «شورش امروز فاحشهها» محصول دهها سال بیتوجهی مدیران فرهنگی کشور نسبت به پیگیری و اجرایی نمودن «دغدغههای فرهنگی انقلاب اسلامی» و ایجاد غفلت عمومی در بازبینی نقش زمینه ساز «نفوذ فرهنگی» (۱۳۶۵)؛ «تهاجم فرهنگی» (۱۳۶۸)؛ «شبیخون فرهنگی» (۱۳۷۱)؛ «غارت فرهنگی» (۱۳۷۱)؛ «قتل عام فرهنگی» (۱۳۷۱)؛ «ناتوی فرهنگی» (۱۳۸۵)؛ «ولنگاری فرهنگی» (۱۳۹۵) و ... در مقاطع مختلف زمانی را میتوان از جمله منویات و خواستههای اصلی «سفارت پنهان ایالات متحده آمریکا» در نظر گرفت که معالاسف و به خوبی توسط عُمال بومی ایشان مورد پیگیری واقع شده است. عُمالی که در طول چند دهه موفق شدند تا به لطایفالحیل مختلف و در جایگاههای گوناگون حاضر شوند و با تصاحب موقعیتهای اجرایی و یا در قالب و پوشش سمتهای مشاورهای و ... «محاسبات مسئولان را عوض کنند و تغییر بدهند» . عُمال بومی آنچنان موجهی که با جایابی خود در ساختارهای اجرایی کشور و حتی قرار گرفتن در کنار برخی مسئولان ساده دل و البته دغدغهمند و انقلابی جمهوری اسلامی، میتوانند ایشان را به تصمیمی در راستای اهداف «آمریکا» متمایل ساخته و به این نتیجه برسانند که با ملاحظهی هزینه و فایده احساس کنند که باید اقداماتی را بکنند و یا اقداماتی را نکنند!
۱۱/ پُرواضح است که تمرکز «سفارت پنهان ایالات متحده آمریکا» تنها معطوف به حوزههای فرهنگی نبوده و در این راستا اگر جنایت بزرگ برخی مدیران التقاطاندیش و بیکفایت و نفوذی و ... به عنوان «نیروهای بومی سفارت آمریکا» در دولتهایی همچون «دولت حسن روحانی» و بویژه اقدامات برخی از ایشان در آسیب رساندن به «سفره مردم» و تحتتاثیر قرار دادن «معیشت عمومی» در جامعه نبود؛ قطعا وضعیت کشور در عرصههای مختلف و حتی در عرصه «فرهنگ و هنر» هم این چنین نبود و بدون شک «ایران اسلامی» در حوزه «اقتصاد» میتوانست به معنای واقعی کلمه به شکوفایی برسد. با این همه ظهور «دولت سیزدهم» با شعارهای مکتبی و برآمده از آرمانهای هشتگانه «انقلاب اسلامی» موجب به صدا درآمدن یک «آژیر خطر در سفارتخانه پنهان آمریکا» گردید و نشان داد که «جمهوری اسلامی ایران» با عبور از «چهل سالگی» خود و در عین حال ورود سلامت و مقتدرانه به «قرن ۱۴۰۰ هجریشمسی»، دیگر به دوران بلوغ خود رسیده است و اکنون میتواند وارد مرحله «بازسازی انقلابی» خود شود. «یک بازسازی انقلابی و البتّه عقلانی و فکورانه در همهی عرصههای مدیریّتی» که میتواند منجر به «تسخیر سفارت پنهان ایالات متحده آمریکا» در اعماق ساختارهای اجرایی کشور شود. پس از این جهت است که «فتنه ۱۴۰۱ هجریشمسی» با چنین کارکردی تنظیم گردید که «حواس مسئولین و مدیران و موظّفین کارهای اساسی را پرت کنند» و «بازسازی انقلابی» را به تاخیر بیاندازد.
۱۲/ «بازسازی انقلابی» را میتوان به عنوان کارویژه «دولت سیزدهم» قلمداد نمود و در این میان اگر چه شرایط کشور به گونهای است که اولویت نخست در این «بازسازی» میبایست متوجه مسئلهی «اقتصاد» و «معیشت مردم» شود. اما نباید دستور «امام امت» به بدنه فرهنگی «دولت سیزدهم» و تاکید ویژه ایشان بر این مهم که «ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد» مورد غفلت واقع شود و نسبت به این بیان صریح که «ما مشکل داریم در ساختار فرهنگی کشور؛ و یک حرکت انقلابی لازم است» با تساهل و تسامح برخورد گردد؛ زیرا «فتنه ۱۴۰۱ هجریشمسی» نشان داد که اصلیترین سرمایهگذاری «سفارت پنهان ایالات متحده آمریکا» در عرصه فرهنگ و هنر بوده و اساسا امید غرب برای مهار خیز و حرکت شتایان «انقلاب اسلامی» از مجرای اقدامات فرهنگی و رسانهای میگذرد.
«حصار فرهنگی» و «خاکریز فرهنگی» در کشور اگر سُست باشد، همهچیز از دست خواهد رفت. من به شما عرض بکنم: امروز بعد از ۳۷ سال، ۳۸ سال از پیروزی انقلاب، انگیزهی دشمنان برای نفوذ در حصار فرهنگی از روز اوّل بیشتر است؛ نه اینکه کم نشده، قطعاً زیاد شده؛ روشها را هم که شما میبینید: این شیوههای فضای مجازی و تبلیغات گوناگون و ماهواره و امثال اینها؛ یعنی انگیزهها بیشتر شده. آماج این حرکت هم درست همان چیزی است که مایه و هستهی اصلی ایجاد نظام اسلامی شد؛ یعنی ایمان دینی، آماج این است. با حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی و سیاستهای جمهوری اسلامی مخالفند بهخاطر مخالفت با ایمان دینی؛ چون میدانند اگر ایمان دینی نبود، این انقلاب پیروز نمیشد، این نظام به وجود نمیآمد، این زلزله و تکانهی شدید در ارکان نظام سلطه پدید نمیآمد. (امام خامنهای-۳۱ مرداد ۱۳۹۵ هجریشمسی) |
ارسال نظر