فاطمه سادات ناظمی/ شرایط ویژه برگزاری شانزدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» سبب شد تا ضعفها و کاستیهای بعضا تکراری و گُلدرشت در روند اجرایی این رویداد با دید اغماض نگریسته شود. ضعفهایی که از قابلیت توجیه به سبب اتمسفر حاکم بر جشنواره برخوردار بوده و از این جهت معرفی کاهلی و طرح «بازآزمودن برخی فرآیندهای اشتباه» در وقوع این ضعفها به دور از انصاف و به نوعی نادیده گرفتن زحمات دبیر و مدیران اجرایی این رویداد تلقی میگردد.
چشمپوشی نسبت به ضعفها و تقدیر و تشکر برای برگزاری نسبتا آبرومندانه شانزدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» اگر چه یک وظیفه و امری موجه در این شرایط میباشد؛ اما به هیچ عنوان نباید مانع نقد عملکرد و بالاخص تولیدات حمایت شده توسط مجموعه برگزار کننده آن یعنی «مرکز گسترش» شود. مجموعهای که برون ریز آثار و تولیدات آن در جشنواره امسال میتواند زنگ خطری برای آینده پیش رو باشد. مجموعهای که بدور از هرگونه فرافکنی و علتسازی از شرایط سه ماه اخیر، موظف است تا حداقل پاسخگوی نُه ماه فعالیت بدون تنش خود در فضای سینمایی کشور و عرصه تولید آثار مستند باشد و این همه لزوم بازخوانی و مرور چند نکته مهم را ضروری میسازد:
۱/ آنچه که بیش از هر چیز نگرانکننده میباشد؛ وضعیت مخدوش «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی» است. مرکزی تقریبا با ثبات مدیریتی و مدیرانی برجای مانده از «دولت حسن روحانی» که حالا یک سالی میشود که واژه «پویانمایی» را در انتهای عنوان خود به یدک میکشند و با جذب فعالیتهای «هنر و تجربه» در بطن خود سعی دارند تا وجاهتی پُرتلاش از خود به نمایش بگذارد. اما معالاسف این وجاهت به شدت از ظاهری مخدوش برخوردار میباشد. ظاهری پُرابهام و با آیندهای نامعلوم و بسیار تیره که شاید آنچنان که مینماید مایوس کننده نباشد! و از این جهت نیازمند تنویر عاجل بوده و بیش از هر چیز پاسخگویی مستند مدیران و حاکمیت «شفافیت واقعی» بر فضای ساختاری خود را طلب مینماید.
۲/ مرور تولیدات حمایتی و بالگو و نشان رسمی «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی» در پوستر و تیتراژ، گواهی روشن از مسیر اشتباهی است که این مجموعه وابسته به «سازمان سینمایی» در پیش گرفته است. تولیداتی که آنالیز فُرم و محتوای آنها حکایت از آن دارد که «مرکز گسترش» گویی از هرگونه کلاننگری و چشمانداز مدون و یا سیاستگذاری میانمدت و یا بلندمدت از حیث محتوایی، بری بوده و عملا بدون تعریف «میشن و ویژن» (mission & vision) مشخصی به پیش میرود. واقعیتی که برای عموم مخاطبان این تولیدات از قابلیت دسترسی و نتیجهگیری برخوردار است و برای دریافت آن کافی است تا مخاطب آثار حمایت شده توسط این مرکز در بخشهای مختلف «سینماحقیقت» بود.
۳/ بزرگترین نقطه ضعف و «پاشنه آشیل دولت سیزدهم» را میتوان عدم ارایه «گزارش عملکرد» قلمداد نمود. البته باید توجه شود که مقصود از «گزارش عملکرد» تنها گزارشهای شفاهی نمیباشد؛ بلکه معنای اصلی آن در تمرکز بر تنظیم اسناد و ترسیم دقیق از «وضعیت موجود» میباشد. اسنادی که به صورتی دقیق و مبتنی بر آمار و واقعیات غیر قابل خدشه، میزان وقت و انژری و امکانات صرف شده برای رسیدن به شرایط حاضر و نیازهای مورد احتیاج برای رسیدن به «وضعیت مطلوب» را به جهت قضاوت صحیح در منظر افکار عمومی جامعه قرار میدهد. موضوعی که متاسفانه در «سازمان سینمایی» و بویژه در پیکره اقماری آن با نوعی چشمپوشی همراه بوده است.
۴/ «شفافیت» را میتوان به عنوان سریعترین، کمهزینهترین، سادهترین، مبناییترین و قابل اعتمادترین سازوکار برای مبارزه با «فساد» در هر ساختاری قلمداد نمود. «آیتالله رئیسی» نیز از جمله مدیران ارشد نظام جمهوری اسلامی است که همواره بر اصل «شفافیت» تاکید داشته و در مقاطع مختلف با صراحت هرچه تمام اعلام داشتهاند که «نهادینهسازی شفافیت» اصلیترین «راهکار پیشگیری از فساد» میباشد. در این میان پیگیری واقعی «شفافیت» در نسبتی مشخص با انتشار «گزارش عملکرد مالی» بوده و از این جهت حرکت واقعی بر مبنای گفتمان «دولت سیزدهم» ایجاب میکند تا بخشهای مختلف اجرایی و بالاخص در ساختارهای فرهنگی و در «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و مشخصا مجموعهای با گستردگی بودجهای خاصی همچون «سازمان سینمایی» دقیقا چه میزان از «بودجه عمومی کشور» را جذب و این مبلغ حدود یک سال گذشته در مجموعههایی همچون « «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی» صرف چه اموری شده است. اقدامی عاجل و فوری و کاملا پیشپا افتاده که در دنیا با عنوان «روابط عمومی مالی» شناخته میشود و به شدت مورد غفلت واقع شده است.
۵/ «چرا باید یک اثر از منابع مالی دولت جمهوری اسلامی ایران ساخته شود»؟ این ابتداییترین و پیشپا افتادهترین سوالی است که هر «مدیری فرهنگی در ساختارهای حاکمیتی نظام جمهوری اسلامی» موظف به پاسخگویی آن است. اما متاسفانه این حداقل توقع عموما مورد تساهل واقع شده و از این جهت مشاهده میگردد که حجم قابل توجهی از تولیدات مستند ساخته شده و یا مورد حمایت مالی قرار گرفته توسط «مرکز گسترش» دربردارنده انبوهی از پیامهای متناقض است. تولیداتی که حتی در فُرم هنری و سینمایی خود نیز دچار نزول کیفیت ویژهای میباشند و در مواردی تنها ذهنیت و تصور امرار معاش گروهی از قِبل این تولیدات را به عنوان عامل توجیهکننده منتقل میسازند!
۶/ بدیهی است که تولید یک اثر مستند در گونههای مختلف و سبکهای متفاوت؛ همچون هر اقدام هنری و رسانهای میبایست متوجه یک مقصود و «هدف» معین باشد و برای «سوال از چرایی» پاسخی منطقی و قابل ارایهای داشته باشد. پس وقتی «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی» با اختصاص بودجه بیتالمال برای تولید «مستندی پرتره» موافقت میکند؛ دقیقا باید معین گردد که تمرکز بر زندگینامه آن شخصیت از چه کارکرد رسانهای موجهی در این مقطع زمانی برخوردار است و چرا باید از میان این همه شخصیت در طول تاریخ ایران، امروزه به سراغ برجسته نمودن فردی همچون «امینالضرب» رفته و در یک اثر مطول ۹۰ دقیقهای از شبهههای تاریخی پیرامون شخصیت به شدت سوداگر وی گذر نموده و با مطرح نکردن و عدم ورود به شبهاتی همچون «تبار یهودی» و فاکتور گرفتن از ارتباطات پنهانی وی با «فرقه ضاله بهائیت» و ... سعی نماید تا «محمدحسن اصفهانی» را شخصیتی آنچنان رستگار معرفی سازد که مخاطب از فقدان او غبطه خورد. مستندی که در ورای این تصویرسازی مستقیم و در گوشه کنار خود بر جعلیاتی همچون افغانستانی بودن «سید جمالالدّین اسدآبادی» صحه میگذارد و واژگانی همچون «سید جمالالدین افغانی» را در ذهن مخاطبان خود سندیت میبخشد.
۷/ ایکاش «سازمان سینمایی» نیز مواضع صریح چندماه پیش «معاونت امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی» و بالاخص تاکید ویژه ایشان بر این مهم که «منابع مالی دولت جمهوری اسلامی ایران، مختص آثاری است که بتواند جریان هنر اصیل و والای انقلاب اسلامی را پیش ببرد»! را به صورت بخشنامه و یک دستورالعمل تنظیم و به زیرمجموعههای خود ابلاغ مینمود تا ما امروزه در «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی» شاهد حمایت از تولیداتی همچون مستند ۶۶ دقیقهای «دیافراگم» نباشیم. تولیداتی که اگر با بودجه بیتالمال ملت مسلمان ایران و برخورداری از امکانات مادی و معنوی دولت جمهوری اسلامی ساخته نشود، قطعا با همین محتوا و حفظ همین سطح از مطالب و سوگیری به منظور مواجهه با سبک زندگی اسلامی و البته با برخورداری از فُرم بهتری توسط شبکه «بی بی سی فارسی» تولید خواهد شد!
۸/ مستند ۶۰ دقیقه «اسپانک» تنها یک مصداق است برای توجه به عمق کمتوانی و برخورداری از فهم لازم و گمگشتگی «هدف» در مسیر حمایتهای مادی و معنوی «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی» . مستندی که به وضوح سعی دارد تا «جامعه اسلامی ایران» را به صورت جامعهای معرفی نماید که «نژادپرستی» در آن حاکم است. جامعهای که سیاهان و سیاهپوستان در آن از حقوقی پایینتری نسبت به سفیدپوستان برخوردار میباشند! مستندی مجعول که نه تنها وجههای بدوی و غرب خواسته از ایران مقتدر امروز را به نمایش میگذارد، بلکه به صورتی غیرملموس اصرار دارد تا معضل جوامع غربی در برتر دانستن انسانهای سفیدپوست را به ایران اسلامی نیز تعمیم دهد! و این همه را نه با ارتزاق از منابع مالی سفارتخانههای فرانسه و یا انگلیس و ...، بلکه با استفاده از «بودجه فرهنگی نظام جمهوری اسلامی» تهیه و در «سینماحقیقت» به نمایش گذارد!
۹/ ایکاش «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» بخشنامهای را مبتنی بر این سخن کاملا منطقی تهیه نماید که «پول توهین به جمهوری اسلامی ایران، از جمهوری اسلامی ایران نمیتواند تامین شود»! و این بخشنامه را به تمامی مدیران و بالاخص مدیران تابعه «سازمان سینمایی» ابلاغ نماید. بخشنامهای که قطعا میتواند راهگشا باشد و به مدیران ساختارهایی همچون «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی» را از معذوریات اخلاقی رهانیده و به ایشان «قدرت نه گفتن» برای سرمایهگذاری و حمایت از پروژههای دارای مشکلات محتوایی را بدهد. مستندهایی که دانسته یا ندانسته «اسباب وهن جمهوری اسلامی ایران» را پدید میآورند و همچون مستند «زومرهای ایرانی» با کیفیتی نازل و در مدت ۶۵ دقیقه سعی مینمایند تا مخاطب خود را به ناکارآمدی «نظام جمهوری اسلامی» باورمند و «انقلاب اسلامی» را دچار انقطاع نسلی جلوه دهد!
۱۰/ پرواضح است که «حادثهی کرونا» یک ابتلای عمومی بود و به صورت یک آزمون برای دنیا عمل کرد. آزمونی ویژه هم برای دولتها، هم برای ملّتها. فرهنگ و تمدّن غربی محصول خودش را در این آزمون نشان داد؛ آنچه در کشورهای غربی، در اروپا و آمریکا اتّفاق افتاد محصول تربیت خود را نشان داد. یک دولتی ماسکِ متعلّق به یک دولت دیگر را، دستکشِ متعلّق به یک دولت دیگر را سرِ راه مصادره کند و به طرف خودش ببرد که این در مورد چند دولت در اروپا و در آمریکا اتّفاق افتاد. یا مردم هر روز در ظرف مدّت کوتاهی، در ظرف یک ساعت یا دو ساعت فروشگاهها را تخلیه کنند، حرص بزنند برای خرید بیشتر و یا کسانی برای چند دستمال توالت به جان هم بیفتند، یا کسانی برای خرید اسلحه صف بکشند، چون احساس خطر میکنند در این ایّام که باید اسلحه داشته باشند؛ یا برای بیمارها اولویّت قائل بشوند، بیمار پیر را معالجه نکنند؛ میگوید لزومی ندارد ما زحمت بکشیم و با این محدودیّت، بیمار پیر و از کارافتاده و دچار مشکلات اساسی را معالجه کنیم؛ اینها حوادثی است که طی فراگیری «حادثهی کرونا» در غرب اتّفاق افتاده. بعضیها از ترس کرونا خودکشی کردهاند، از ترس مرگ خودکشی کردهاند؛ اینها رفتارهایی است که برخی از ملّتهای غربی از خودشان نشان دادهاند. این البتّه نتیجهی منطقی و طبیعی «فلسفهی حاکم بر تمدّن غربی» است؛ یعنی فلسفهی «فردگرایی» فلسفهی «مادّیگری» فلسفههای غالبا «بیخدایی» که اگر اعتقادی هم به خدا هست، آن اعتقاد توحیدی صحیحِ عمیقِ معرفتزا نیست. اما در مقابل «ملّت ایران» در این «آزمون کرونا» خوش درخشید و اوج این «افتخار ملّی» متعلّق است به مجموعهی درمانی کشور است. آزمونی که متاسفانه نه تنها در تولیدات حمایتی «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی» از ظهور و بروز خاصی برخوردار نبود، بلکه به صورتی کاملا معکوس و به نحوی وارونه با حضور مستند «اپی، بین مرگ و زندگی» در «سینماحقیقت» همراه گردید!
۱۱/ باید توجه داشت که گلایه اصلی در باب چرایی حضور مستند «اپی، بین مرگ و زندگی» در شانزدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت» و پذیرش این اثر در دو «بخش ملی» و «بخش بینالملل» نیست. زیرا این یک مستند ۶۲ دقیقهای و با هدفگذاری و کارکرد رسانهای مشخص و تعریف شدهای میباشد. مستندی که توسط یک ایرانی با تابعیت سوئدی ساخته شده و تمام تلاش خود را میکند تا درخشش غرب را به نمایش گذاشته و غرب را «برنده آزمون کرونا» نشان دهد! پس گلایه اصلی آن است که چرا در «مرکز گسترش» اثری طرح نگردیده و مورد حمایت واقع نشده که واقعیت فضای کرونازده غرب را به نمایش بگذارد و «استیصال نظام تمدنی در غرب وحشی» را روایت کند و یا آنکه فقط به محیط اجتماعی ایران بپردازد و درخشش ملّت ایران در «آزمون کرونا» را مستندسازی کند. مگر یادمان رفته که آبانماه سال گذشته بود که «امام خامنهای» در دیدار پرستاران و خانواده شهدای سلامت به صراحت فرمودند «یک کمبودی در زمینهی روایت هنری این حوادث داریم؛ همین حوادث بیمارستانی، همین که حالا من گفتم. این سختیهای پرستارها و دشواریهایی که اینها با آن مواجه هستند، اینها مایههای هنری دارد؛ به تعبیر فرنگیِ رایج در زبان هنریها، اینها مایههای دراماتیک دارد، و میشود از اینها برنامههای هنری جذّاب به وجود آورد. بیایند در میدان، با انواع هنرها؛ چه هنرهای نمایشی، چه هنرهای تجسّمی، چه شعر، چه ادبیّات. اینها را بیاورند در آثار هنری. اینها سرمایهی عظیم فرهنگی است؛ همه باید از اینها استفاده کنند و آن کسی که میتواند این سرمایهها را نقد کند، هنرمندان ما هستند. الحمدلله هنرمند متعهّد و مسئول هم کم نداریم؛ بیایند وارد میدان بشوند.» پس حداقل توقع از «سازمان سینمایی» و بویژه «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی» آن بود که بر روی تولیدات مستندی با چنین محتوا و مضمونی متمرکز شده و با تولید آثار خوشساخت و برخوردار از فُرم مناسب یک اثر هنری در حوزه فیلمسازی مستند، درخشش «ملّت ایران» در «آزمون کرونا» را به عنوان یک «افتخار ملّی» ثبت و به مخاطب ایرانی و غیر ایرانی خود ارایه دهد. اتفاقی که شاید افتاده باشد، اما با مرور تولیدات عرضه شده «مرکز گسترش» نشانی از آن در «سینماحقیقت» یافت نشد.
۱۲/ نقد تمامی آثار تولید شده توسط «مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی» و شرح سیر حرکتی این تولیدات قطعا مجالی مختص به خود را طلب مینماید. بالاخص آنکه عموم تولیدات عرضه شده توسط این مرکز در بخشهای مختلف «سینماحقیقت» با افت کیفیت و فُرم هنری همراه بوده است. از این جهت سخن گفتن از چند مصادیق جزیی و مذکور در سطور فوق تنها به جهت ملموس شدن فضا برای مخاطبان بود و میبایست بار دیگر از متولیان عرصه مستندسازی در کشور خواست تا با یک جمع بندی سریع از مسیر طی شده، به فکر تعیین اهدافی معین افتاده و ضمن مراقبت از نزول کیفیت و فُرم تولیدات مستند، اقدام عاجلی را در جهت بازنگری در چینش شوراها و فربه ساختن ارکان پژوهشی در ساختار «مرکز گسترش» مبذول دارند.
ارسال نظر