به گزارش سینماپرس، در یکی دو هفته گذشته با انتشار چند گزارش و مصاحبه برخی دلایل کمرنگ شدن فیلمهای سیاسی و منتقدانه در سینمای ایران بررسی شد و حالا مهدی کریمی که تهیهکنندگی فیلم «آژانس شیشهای»، «رنگ خدا»، «پاداش»، «روبان قرمز» و «مهر مادری» را هم در کارنامه خود دارد در گفتوگویی با ایسنا به بیان نقطهنظرات خود در این زمینه پرداخت.
پیشتر سید جمال ساداتیان - تهیهکننده فیلم «به رنگ ارغوان» - گفته بود: اگر در فیلم های سیاسی - اجتماعی بتوانیم بخشی از حرفهای جامعه را بگوییم، به نظرم در شرایط جامعه بیتأثیر نیست، ضمن اینکه مردم دوست دارند جدا از اینکه حرف دل آنها زده میشود، جایی هم کاری اجرا شود. نباید اینطور باشد که حرف زده شود اما گوش شنوایی وجود نداشته باشد یا ترتیب اثر داده نشود. این مهم است که مطالبات، مورد توجه باشد و زمینه اجرایی به خود بگیرد. اگر قرار است موضوعی در قالب بیانیههای سیاسی یا تصویر گفته شود، باید مسئولان امر به آن توجه کنند و اگر این طور باشد آن وقت سینما میتواند کارکرد بهتری داشته باشد؛ البته اینها با این فرض است که اجازهی مطرح کردن برخی مسائل را در سینما داشته باشیم.
سیاستمداران اصلا فیلم میبینند!؟
در ادامه مشروح این مصاحبه را میخوانید:
ایسنا: چرا پس از «آژانس شیشهای» که از شاخصترین فیلمهای سینما با تمی سیاسی در دو دهه اخیر بوده، تحمل نقد سیاسی و اجتماعی در فیلمها کاهش پیدا کرده و آیا نبود چنین نقدهایی اثراتی در وضعیت امروز جامعه گذاشته است؟
به نظرم دلیل ساخته نشدن این نوع فیلمها بیشتر بخاطر کمتحملی و تنگنظری در حوزههای تصمیمگیری است. وقتی از نظر ادبی، ارزشی و محتوایی به سینما توجه نکنیم شرایط به سمت سرگرمی انحراف پیدا میکند و مسیر آن آثاری که به تضارب فکری برمیگردد یا در دسته سینمای اندیشهای و صاحب حرف میگنجد، تنگ میشود. در سه، چهار دهه گذشته وقتی سینما تجربیات متفاوتی را عرضه میکرد، هم از نظر جذب مخاطب موفق بود و هم از نظر توسعه و رشد جریان فیلمسازی. سینما در کنار دیگر مقولههای فرهنگی در ارتباط با انتقال پیام و برقراری ارتباط با مخاطب و جهان یک نمونه کاملتر است. الان اگر آثار تولید شده در دنیا را نگاه کنیم، متوجه میشویم که فیلمهای تاثیرگذار زیادی هستند که در عین نقد، باعث باورپذیری بیشتر نسبت به جریانهای سیاسی میشوند اما وقتی این مسیر را به دلایل سلیقهای تنگ میکنیم شرایط دیگری ایجاد میشود. «آژانس شیشهای» هم میتوانست سرنوشتی را که الان دارد، نداشته باشد مثلا دچار ممیزی میشد یا آن را ابتر میکردند تا حرف و کلامی نداشته باشد و به نوعی خروجی فیلم خنثی باشد.
بخش زیادی از آن حرفها و گفتوگوها و دغدغهها که در حوزههای نظری، فیلمسازهای اندیشمند دنبالش بودند تا فیلم آن را بسازند و جامعه را مطلع کنند به دلیل آنکه جلوی آنها گرفته شد الان به شکل هیجانی و کاذب در کف خیابان پخش شده است. اگر ما در آن گفتوگوی فرهنگی باعث رشد فکری مخاطب شده بودیم الان او به راحتی بازی نمیخورد و مسیر خود را با یک هیجان کاذب تغییر نمیداد. طبیعی است وقتی به محصولات فرهنگی در حوزه کتاب، فیلم یا تلویزیون نگاه میکنیم آنجایی که پیشگیری یا زودتر اطلاعرسانی کردیم آسیبهای کمتری به جریان اجتماعی و حاکمیتی وارد شد. در حال حاضر بخش زیادی از کشمکشها از آن عدم آگاهی و روشنگری است. وقتی اطلاعات درست به ما نرسد، تصور میکنیم اطلاعات دیگری را که دریافت میکنیم درست هستند.
مثل آنچه در این چند ماه در حوزه رسانهای اتفاق افتاد.
بله، همین طور است. خطرات اینها اثر عمیقی دارد. بر فرض مثال اگر در حوزه اعتقادی طوری رفتار کنیم که نسل جدید یا فرزند خودمان آگاهانه به باورهای دینی پایبند نشود با یک تحریک ساده فکر میکند الان وقت جدایی است، وقت لجاجت و اعتراضی است که حتی خودش هم ممکن است نداند برای چه آن را مطرح میکند. در ادوار مختلف، سینمای پیشرو - یعنی آن سینمایی که فیلمسازش صاحب تفکر است و به شکل باورپذیری اثر تولید میشود و میتواند در نگاه فکری جامعه جا پیدا کند-، همیشه بهترین ارمغان را برای آرامش جامعه داشته است. متاسفانه برخی با دلسوزیهای بیمورد و نگاههای سلیقهای آسیبهایی به این بدنه وارد نمودهاند. مصداقش همین است که مگر چند فیلم سیاسی باید ساخته شود که امکان نمایش پیدا نکند تا بعد دیگر فیلمی از این دست ساخته نشود؟ این روند سبب شد که سینما به سمت تولیدات زودبازده برود و ما هم، چنان هیجانزده از ورود پولهای آنچنانی استقبال میکنیم که بعدا دیگر نمیتوانیم آن را جمع کنیم؛ پولهای آنچنانی مثل همین جریان نقدینگی در جامعه سرگردان است و هر جا منفعتی باشد به همان سمت، شیب پیدا میکند؛ یک زمانی سمت بازار سکه میرود و یک زمان سمت تولید فرهنگی. این پول به دنبال سود است نه اثرگذاری یا تعالی جامعه. من در این بخش نمیگویم که نباید باشد، بلکه میگویم باید متعادل باشد یعنی الان تناسب پیکره تولیدات سینمایی ایران را که نگاه کنیم میبینیم کارهای "نان داغ کباب داغ" بخش اعظمی از تولیدات سینمایی را درگیر کرده است. این محصولات زیاد میشوند چون منافع زودبازده دارند و بخش اعظمی از امکانات عرضه را هم در اختیار خود میگیرند و مستقیم اثر سطحینگری خود را در جامعه میگذارند. یادمان نرفته که چند سال قبل وقتی فلان فیلم پخش میشد مردم میآمدند و از گیشه میخواستند که پولشان پس داده شود. این آلارمها از یک جایی خود را نشان میدهد که جامعه از نظر شکلی و توقع در حال جلو زدن از حوزههای اندیشهای است که البته جلو هم زده. قبلا این طور نبود و تماشاگر فیلم را که میدید به وجد میآمد چون موضوعی در برابرش قرار میگرفت که اصلا به آن فکر نکرده یا از آن زاویه دید تجربه نکرده بود.
یک بحثی که این روزها زیاد مطرح میشود این است که همین الان اگر فیلمسازی به شرط گرفتن مجوز بخواهد درباره شرایط روز فیلم بسازد باز هم از جامعه عقب است.
بله، باید تلاش بیشتری کند. البته نشدنی نیست چون به هر صورت باید ببینیم کجا ایستادهایم و از چه زاویهای ماجرا را نگاه میکنیم. به هر حال بخش خلاقانه و خلاقیت هنرمندانه همیشه پیشاهنگ نگاه فکری جامعه است ولی به شرط آنکه دسترسی به اطلاعات درست داشته باشد. امکان بیان عقاید خود و توجیه رفتارش را داشته باشد. در بخشی از کارهایی که در این سالها ساخته شده، نوعی ذوقزدگی و هیجانزدگی دیده میشود که فقط باید گفت طرف غوره نشده، مویز شده است چرا که نسبت به موضوع اشراف ندارد و بعد حرفهای گُنده گنده هم میزند. اینها اثر منفی در نگاه مخاطب میگذارند. الان با دهههای قبل این تفاوت وجود دارد که حجم اطلاعات رسانهای، هنری، فکری و ادبی بسیار بیشتر در اختیار مخاطب است. یک زمانی اطلاعات آن قدر کم بود که وقتی قصهای را در یک لوکیشن عجیب و غریب تعریف میکردی همه به وجد میآمدند اما الان همه در همه جا حضور پیدا کردهاند و عکسهای مختلفی را دیدهاند. به هر ناممکنی میتوانند با مسیرهای کوتاه دسترسی داشته باشند پس در این محیط وسیع عرضه، کار ساده نیست اما همیشه و همیشه با همه پیشرفتهای ابزاری، فکر انسان است که جلوتر است یعنی انسان متفکر همیشه جلو است. حالا برای آن که اتفاق مثبتی حاصل شود باید فکر، حفاظت شود و سالم بماند و تاثیرپذیر جریانهای کاذب قرار نگیرد. شاید الان ما به دلایل خیلی پیش پا افتاده دچار یکسری چالشهای گفتوگویی با بخشی که سواد آن موضوع را ندارند، هستیم. وقتی در این موضع قرار میگیریم کسی بَرنده نیست چون سطح گفتوگو بسیار تقلیل پیدا کرده و در این شرایط است که یک تِرَک موسیقی هیجان ایجاد میکند بدون آنکه صاحب آن فکری کرده باشد. به نظرم الان هرچقدر جامعه به سمت هوشمندی، هوشیاری و آگاهی در بخش هنری و فیلمسازی پیشرفت داشته باشد، ما میتوانیم به توفیقهای بزرگتری دست پیدا کنیم چون تحمل شنیدن حرف و گفتگو را پیدا میکنیم. شاید زمانی فیلمهایی ساخته میشد که مخاطب کشش نداشت آن را ببیند، درباره آن فکر کند و به تک تک جملات و ارتباطها دقت کند ولی الان بخشی از افکار اجتماعی حساسیت بیشتری پیدا کرده و جستجوگر است و حالا گیرایی بهتری دارد و اگر اثری درخور ساخته شود قطعا تاثیرگذارتر خواهد بود.
چندین وزارتخانه تلاش میکنند کار فرهنگی درست انجام نشود یعنی چند وزارتخانه تلاش میکنند که با عدم دقت در حوزه فرهنگ و با شعارهای معیشت و پیشرفت بدون پیوست فرهنگی کار خود را پیش ببرند ولی روزی که به مشکل برمیخورند متهم ردیف اول را حوزه فرهنگی میدانند
به برخوردهای سلیقهای اشاره کردید، چقدر نقش مدیران فرهنگی را در این اتفاقات و کم شدن فیلمهایی سیاسی و انتقادی موثر میدانید؟ چون شاید گاهی مدیران ارشد نگاه بستهای در این خصوص نداشته باشند.
به نظرم دل آدم باید برای مدیران فرهنگی بسوزد چون در جایگاهی قرار میگیرند که به دلیل امر و نهی یا فشارهای جانبی، به تنها چیزی که فرصت تأمل، تعمق یا اجرا پیدا نمیکنند همان بخش فرهنگی است. اگر گفتوگوها یا مواضع مدیران فرهنگی گذشته را دستهبندی کنیم، میبینیم که با زمان قبل و بعد مسئولیتشان خیلی فرق دارد. در واقع تجربه نشان میدهد که آنها وقتی مسئولیتی را میپذیرند، با محدودیتهایی که برایشان ایجاد میشود انگار بیشتر قرار است کار فرهنگی نکنند؛ مثلاً یک نفر دبیر جشنوارهای هنری میشود. بسیار بیشتر از آنقدری که این دبیر باید حواسش به رویداد از وجهه هنری و اجرایی باشد، باید مراقب حاشیهها و مسائل بیرونی هم باشد و همین میشود که کار از دست در میرود، یعنی هر چقدر هم طرف کارآمد، باسواد و دلسوز باشد این فشارها کار را از دست خارج میکند. الان کشور در هر شرایطی که باشد هر جا یک اتفاق ناهنجاری میافتد همه بلااستثنا در مصاحبههای خود از ضعف فعالیتهای فرهنگی گله میکنند اما اگر یک روز قبل به آنها بگویید که برای کار فرهنگی کمک کنند، همراهی نمیکنند. شاید اغراق آمیز باشد که بگویم بخش زیادی از آن ضریب بودجههای فرهنگی که در ادارههای مختلف مصوب میشود به سمت چاپ بنر، دسته گل عزا و پیام تبریک میرود نه به سمت انجام یک کار زیرساختی. به جای آن تا یک ناهنجاری اتفاق میافتد نوک پیکان انتقادها به سمت بخش فرهنگی است و وزارت ارشاد بهترین سیبل است که مورد هجمه قرار بگیرد. در حالی که چندین وزارتخانه تلاش میکنند کار فرهنگی درست انجام نشود یعنی چند وزارتخانه تلاش میکنند که با عدم دقت در حوزه فرهنگ و با شعارهای معیشت و پیشرفت بدون پیوست فرهنگی کار خود را پیش ببرند ولی روزی که به مشکل برمیخورند متهم ردیف اول را حوزه فرهنگی میدانند. الان در مقایسه با هر حرکتی چه عمرانی، چه اقتصادی یا درمانی و اجتماعی، مظلومتر و درگیرتر از حوزه فرهنگ و هنر نداریم. ماجرا پوشیده نیست چون در ویترین شیشهای عیان است. شما نمیتوانید بدون زیرساخت و مقدماتی که زمانبر است توقع داشته باشید جامعه آگاه و روشن شود واز رسانههایی که بارها ثابت شده خِیر مردم را نمیخواهد، بازی نخورد.
بخش اعظمی از این فشارهای بیرونی را که اشاره کردید، در سالهای گذشته نسبت به فیلمهای زیادی شاهد بودیم ولی آنجا که به صدور مجوز برای ساخت و نمایش فیلم و سختگیریهای ارشاد و اعمال سلیقه میرسیم صحبت شما درباره مظلومیت مدیران فرهنگی و دستاندرکار در سینما زیر سوال میرود.
خُب آنجایی که باید درست عمل کنند اجازه کار ندارند. برای پروانه نمایش فیلم سینمایی چه اشخاصی تصمیم میگیرند؟ اگر این اشخاص از افراد وزارت ارشاد هم باشند به هر صورت یکسری فشار بیرونی روی آنهاست. وقتی قرار است یک مسابقه فوتبال در استادیوم آزادی برگزار شود درباره اینکه تماشاگر داشته باشیم یا نه، باید شورای تامین نظر دهد. شورای تامین که تصمیمگیری میکند به مجموعه چیزهایی فکر میکند که هیچ ارتباطی با مسابقه فوتبال ندارد ولی به هر حال تاثیرگذار است؛ پس خروجی میشود بازی بدون تماشاگر. در سینما هم همینطور است. در فیلمسازی که از نظر استقلال اجرایی زیر سایه نظارتها و مجوزها پیش میرود، میبینیم که یک فیلم پروانه ساخت میگیرد ولی پروانه نمایش نمیگیرد یا پروانه نمایش میگیرد اما یک سازمان مانع اکران آن در سینما میشود.
فکر میکنید اگر الان میخواستید «آژانس شیشهای» را بسازید موفق میشدید؟
همان زمان هم که «آژانس شیشهای» را ساختیم، به راحتی نمیشد اینگونه فیلم ساخت.
نیروی انتظامی برای ساخت «آژانس شیشهای» هیچ امکانات نظامی نداد و ما خودمان ماشینی را به شکل ماشین پلیس رنگ کردیم و ... بعد هم در حین ساخت فیلم توقیف شد چون نهاد نظامی میگفت: برای چه سرباز ما باید خلع سلاح شود؟ برای چه افسر ما باید چَک بخورد؟
ولی بالاخره ساختید.
بله و البته این فیلم از آن مواردی است که شاید موقعیت پیش نیامده درباره برخی مسائل آن خیلی وارد گفتوگو شویم. نیروی انتظامی برای ساخت این فیلم به ما هیچ امکانات نظامی نداد از جمله ماشین پلیس و لباس و ما پس از یکسری راهنماییهایی که گرفتیم، ماشینی را به شکل ماشین پلیس رنگ کردیم و چراغ گردان تهیه کردیم و بخاطر همین موضوع توقیف شدیم چون نهاد نظامی آن زمان میگفت برای چه سرباز ما باید خلع سلاح شود؟ برای چه افسر ما باید چَک بخورد؟ خود فیلم خیلی از این موضوعات را حل کرد و اگر فیلم اصطلاحا در نیامده بود و حرفش منعقد نشده بود، هیچ گاه امکان نمایش پیدا نمیکرد. ما در اواخرِ کار یک دولت و اوایل کار یک دولت دیگر به شکلی این فیلم را پیش بردیم که دردسر درست نکند. ما حتی هیچ عکسی را از فیلم تا زمان افتتاحیه جشنواره شانزدهم فجر بیرون ندادیم تا فیلم در خبررسانی و اطلاعرسانی دچار جنجال و چالش نشود. الان موضوعات با آن زمان خیلی فرق کرده و دسترسی به اطلاعات زیاد است و راحتتر میشد خیلی چیزها را کنترل کرد. اغراقآمیز نیست اگر بگوییم موفقیت «آژانس شیشهای» از نگاه زحمتی که در بحث اجرایی همه عوامل، خصوصا نویسنده و کارگردان کشیده شده یک استثنا است.
با کلیت حرفی که در «آژانس شیشهای» مطرح میشد هم مخالفتی وجود داشت؟
نکتهای که در این باره باید بگویم این است که وقتی «آژانس شیشهای» توسط «ورا هنر» تولید شد خیلی از دفاتر سینمایی با تجربهتر و نهادها گفته بودند که این فیلم نباید ساخته شود یعنی از سر دلسوزی و بخاطر تقابل گفتوگویی که در فیلم به وجود میآمد میگفتند که نباید ساخته شود. بخشی از اتفاقات را در حوزههای فرهنگی از همین نگاههای دلسوزانه داریم ولی کار به جایی میرسد که با دایه دلسوزتر از مادر مواجه میشویم. وقتی این دخالتها و عافیتطلبی، زیاد میشود خیلی کارهای ساده را هم پیچیده میکنند و اجازه نمیدهند اثری ساخته شود. اگر آسیبشناسی نکنیم و تجربیات و محصولات گذشته را بررسی نکنیم چطور میتوانیم توقع داشته باشیم که موفقیتهای جدیدی حاصل شود؟ شاید برای ما کم ارزش شده که به گذشته نگاه کنیم. الان در تغذیه و معاشرتهای اجتماعی سراغ چیزهای نوستالژیک میرویم ولی در حوزههای اندیشهای به اکابر نگاه نمیکنیم که مفاخر اندیشمند و ادبای و هنرمندان خردمند چه داشتند، الان همه چیز به شکلی ژورنالیستی و سطحی و روزمره شده است.
بجز فیلمهای «متولد ماه مهر» و «اعتراض» و «آژانس...» به «نسل سوخته» هم اشاره میکنم که یکی از قربانیان واقعی این ماجراست؛ فیلمی که پروانه نمایش دارد اما در صدا و سیما نمیتواند پخش شود. این تناقضها و یک بام و دو هواها ساخته ذهنی یا قدرت اجرایی یکسری مدیران آشکار و پنهان سینما و حوزه فرهنگ است
با این حال این فیلم ساخته شده و اسمش در تاریخ سینمای ایران به عنوان یک فیلم سیاسی مهم باقی مانده است. البته فیلمهای مهم دیگری هم از این جنس هستند مثل «اعتراض» یا «متولد ماه مهر» ولی چه اتفاقی افتاد که در طول چند دهه، مشابه این فیلمها را دیگر نتوانستیم داشته باشیم؟
بجز فیلمهای «متولد ماه مهر» و «اعتراض» و «آژانس...» که اسم بردید من به «نسل سوخته» هم اشاره میکنم که یکی از قربانیان واقعی این ماجراست؛ فیلمی که پروانه نمایش دارد اما در صدا و سیما نمیتواند پخش شود. این تناقضها و یک بام و دو هواها ساخته ذهنی یا قدرت اجرایی یکسری مدیران آشکار و پنهان سینما و حوزه فرهنگ است. با تغییر دولتها، مدیرها هم عوض میشوند ولی اتفاقات در این حوزهها یک عقبهای دارد که همواره ثابت است و ان عقبه ثابت به نسبت زمان رشد نکرده و اطلاعاتش بهروز نشده است. الان با وجود جذابیت آثار و همه امکانات و تنوع اجرایی که عوامل سینما و همچنین تلویزیون از نظر دانش پیدا کردهاند، هنوز اندر خم یکسری اتفاقات هستیم و گاهی فکر میکنیم کل توفیق ما در یک فیلم این بوده که یک پلان خاص را توانستیم بگیریم یا موفق شدهایم مجوز نمایش بگیریم. اینها تحقیر کردن سینمای ۴۰ ساله انقلاب است که اتفاقا یک موجود به بلوغ رسیده است.
چند سال پیش در دیداری که سینماگران با مقام معظم رهبری داشتند، ایشان گفتند که کلید توسعه کشور در دست سینما است و به نظرم اگر بررسی کنیم میبینیم که فشارها و حتی تنگنظریها در حوزه سینما از آن پس بیشتر شد در حالیکه این صحبت برای این مطرح شد تا تاکیدی باشد که عرصه سینما قدرت بروز پیدا کند. اگر بخواهیم برای مخاطبانمان در حوزه تخیل، آیندهنگری و آیندهپژوهی اتفاقی امیدبخش داشته باشیم، ابزارش سینما و نمایش است. اگر بخواهیم مسئلهای را تذکر دهیم باز هم ابزارش سینما و نمایش است که میتواند آن تذکر را به شکلی جذاب به صورت فانتزی یا رئال ارائه کند. وقتی این کار را به نوعی با دخالت فکر حداقلی خودمان هرس کنیم به نتیجه نمیرسیم. البته ممیزی در همه کشورها وجود دارد و حد و حدود تعریفشدهای هست ولی در اینجا تعریف واضحی برای این حد وحدود وجود ندارد و اگر تعریف قانونی هم داشته باشیم، در تفسیر و اجرا کاملاً متفاوت است مثل قوانین قوه قضاییه که ممکن است تفسیر قاضی نتیجه دیگری داشته باشد.
و سوال آخر، پیش از آنکه این ناآرامیها در کشور بروز کند، بسیاری از فیلمسازان از سختگیریها و موانع برای گرفتن مجوز ساخت فیلم میگفتند و همین یکی از دلایلی بود که ساخت فیلم کمدی را رونق داد. از سوی دیگر با تاکید مدیران بر حضور نسل تازهای از فیلمساز، به نظر میرسد بیشتر آثاری از یک نوع خط فکری قرار است تولید شوند. با توجه به وضعیت خاصی که الان در جامعه وجود دارد و شرایطی که در سینما حاکم شده، مسیر آینده سینما به کجا میرسد؟
از آنجا که اطلاع جامعی نسبت به تولیدات ندارم، این را میتوانم بگویم که بیشتر فیلمهای تولید یا اکران شدهی اخیر بخصوص فیلمهای کمدی، محصول بازار داغ و زودبازده نمایش هستند. وقتی سرمایهگذار و تهیهکننده میبینند که به این شکل به نتیجه بهتری میرسد موضوعات کمدی رشد بیشتری پیدا میکند. بنابراین معتقدم ابتدا باید کوتاهیها و تقصیر خودمان را به گردن بگیریم چون به هر صورت کاری که حرفی داشته باشد حتما کتک خوردن و دردسر هم دارد. این ماجرا فقط برای این دوران هم نیست و در دورههای مختلفی بوده. این طور نبود که بگوییم یک دوران طلایی داشتیم که هر چه میگفتیم امکان تولید پیدا میکرد. نکته دیگر این است که ما در همه ادوار پس از انقلاب، این مورد را داشتیم که سیستم در بخش فیلمسازی، از یکسری فیلمسازان حمایت میکرد. در گذشته درجهبندیهایی وجود داشت؛ یک سری «الف» ساز بودند و سالی دو بار حمایت میشدند، یکسری هم کمتر. هر وزیری و هر مدیری در هر دوره منویات خود را دیکته کرده است.
آیا ایراد اساسی همین نیست که هرکسی در هر دورهای به دنبال این بوده که فقط منویات خودش را پیاده کند؟
بله، این ایراد هم هست ولی به هر حال هر فرد برای کار خود قواعدی دارد. اما نکته این است که اگر قرار است مدیریت کلان محصولات متنوع فرهنگی و هنری را برعهده داشته باشیم و کمکی به فضای جامعه کنیم باید بزرگ منشانهتر و حکیمانه نگاه کنیم. در بخش فرهنگی اول باید یک نگاه جامع وجود داشته باشد. باید برای تولید آثار خوب و جذاب و موثر هزینه مناسب کنیم، فیلم خوب که ساخته شود در هر دولتی با هر مدیریتی قابل احترام است و مخاطب که سرمایه توسعه فرهنگ و هنر است وقتی محصول خوب را میبیند احساس رضایت و رشد میکند.
ارسال نظر