«مثلث غم» نقدی جدی به دنیای سرمایه داری دارد؛ شاید در ابتدا این گونه احساس شود که در حال تماشای فیلمی با حضور افراد فوق ثروتمند و مشهور هستیم که برای گردش و تفریح به کشتی کروز رفته اند و به همین علت انتظاری جز نمایش تجملات و زرق و برق فراوان نداریم اما وقتی مسافران مطرح و معروف و ثروتمند این کشتی با اتفاقات عجیب از جمله حمله دزدان دریایی و یا طوفان سهمگین روبرو می شوند شاهد هرج و مرجی فاجعه آمیز هستیم که جز وحشت و یأس چیزی ندارد.
کارگردان سوئی «مثلث غم» بدون شعارزدگی و اغراق نشان داده که ثروتمندان در مواجهه با قدرت طبیعت به شدت ضعیف و ناتوان میشوند و این در حالی است که برخی از آن ها به واسطه ثروت شان به نوعی خود را بالاترین و برترین موجودات کره زمین می دانند.
اوستلوند فیلم خود را به سه بخش تقسیم کرده است؛ در بخش اول فیلم زوج مدلی را میبینیم که مشکلات مختلفی باهم دارند. شاید بزرگترین مشکل این است که هیچ عشق و البته اعتماد واقعیای بین این دو نفر وجود ندارد؛ در بخش دوم این زوج به یک قایق تفریحی پا میگذارند و فیلمساز تلاش کرده نشان دهد زندگی به ظاهر شاد برخی از ثروتمندان تا چه حد پوچ و سطحی است اما بی تردید مهمترین بخش فیلم بخش سوم آن است؛ در بخش سوم دیگر طبقه اجتماعی معنا و مفهومی ندارد؛ دیگر ثروتمند بودن یا فقیر بودن مهم است و فیلمساز نشان می دهد که این مهارت اجتماعی است که دارای اهمیت می شود.
فیلمساز همه تلاش خود را به کار برده تا نشان دهد ثروت گاهی اوقات در زندگی انسان ها می تواند نقش بسیار نازیبایی داشته باشد و برخلاف تصور توده های مردم داشتن ثروت نمی تواند در زندگی خوشی و خوشبختی به وجود آورد.
علاوه بر مضمون قابل تأمل «مثلث غم»، کارگردانی، میزانسن، قاببندی و بازی های فیلم مبتنی بر واقعگرایی و پرهیز از اغراق است و همین باعث می شود مخاطب به راحتی بتواند با اثر و شخصیت های آن ارتباط برقرار کند و با آن ها همراه شود.
ارسال نظر