فاطمه سادات ناظمی/ «فیلم فجر چهلم» پُر بود از ایرادات ریز و درشتی که شاید «دولت سیزدهم» نقش خاصی در پدید آمدن بسیاری از آن نداشت. ایراداتی که نه تنها شکل و ظاهر این رویداد مهم فرهنگی و سینمایی را در برگرفته بود و در صورت برگزاری آن خودنمایی مینمود؛ بلکه به نحوی ویژه، ضعف بنیه و تناقضات محتوایی تولیدات سینمایی این دوره از جشنواره را در «فصل چهل سالگی» خود فریاد میزد! در این میان کیفیت نازل و محتوای فرومایه برخی از این تولیدات به حدی بود که حتی «وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی» نیز در مقام پذیرش نقصها و دیدن واقعیت ضعفهای مدیریتی برآمد و به جای هرگونه توجیه و یا فرافکنی مرسومی، با شجاعت اعلام نمود که «من به جشنواره فیلم نمره ۱۶ میدهم!»
البته رویکرد منصفانه «وزیر ارشاد» در قبول ضعفهای برگزاری «چهلمین جشنواره فیلم فجر» و پذیرش انتقادات در زمینه فُرم و محتوای آثار عرضه شده در این رویداد سینمایی، تنها به نمرهدهی خلاصه نشد و ایشان بلافاصله اقدام به ترسیم معیاری قابل سنجش برای عملکرد «سازمان سینمایی» نموده و به صراحت اعلام کردند که: «محک موفقیت همه بخشهای وزارت، در میزان جلورفت برنامههای قرآنی آنها است. در سال آینده اگر بخواهیم در جشنواره فجر امتیاز دهیم بر همین مبناست. منظورمان این نیست که حتماً داستان قرآنی باشد، بلکه باید مفاهیم عمیق قرآنی را آموزش دهد.»
قرار دادن «آموزههای قرآنی» به عنوان ملاک و معیار اندازهگیری تولیدات سینمایی «چهل و یکمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر» دقیقا سه روز پس از برگزاری اختتامیه «جشنواره چهلم» نویدبخش آینده روشنی برای سینمای ایران بود. آیندهای که تقریبا فرصتی یک ساله را در اختیار مدیران «سازمان سینمایی» قرار میداد و موجب میشد تا ایشان روند صدور مجوز اکران برای تولیدات مسئلهدار را با وعده چنین «آینده روشنی» سرعت ببخشند!
پس بررسی ۲۴ اثر به نمایش گذاشته شده در «بخش سودای سیمرغ فجر چهل و یکم» با «محک وزیر ارشاد» و آن هم پس از گذشت «یک سال کاری»، قطعا میتواند به عنوان میزان و ترازوی موجهی برای سنجش عملکرد مدیران «سازمان سینمایی» مورد استفاده قرار گیرد و ماهیت گپ و شکاف موجود میان گفتار و عمل «مدیران فرهنگی و سینمایی دولت سیزدهم» را روشن نماید و از همین روست که بررسی و مداقه در رویکرد محتوایی آثار این دوره از جشنواره اهمیت بسزایی مییابد.
تصویرسازی از «خودکشی» آن هم عموما به گونهای مروجانه و رهاییبخش و به عنوان تنها راه نجاتآفرین برای انسان به بنبست رسیده یکی از موضوعات به شدت برجسته در «فجر چهل و یکم» بود. موضوعی که فضای روایتگری اصلی و یا فرعی را در حدود یک سوم از تولیدات به نمایش گذاشته شده در «بخش سودای سیمرغ» به خود اختصاص داده بود.
این همه در حالی است که تصویرسازی از «مرگ خودخواسته» و خودکشی جوان مفلوک و قانع به حداقلهای زندگی و به نوعی الکیخوش فیلم سینمایی سیاه و کثیف «وابل» آن هم دقیقا در شب عروسی و زفاف؛ خودکشی برادر غیور و با وجدان فیلم سینمایی «هوک» ؛ خودکشی پدر غیرتی و متعصب فیلم سینمایی «آه سرد»؛ خودکشی عروس عاشقپیشه و همچنین برادر حسود فیلم سینمایی «یادگار جنوب» ؛ خودکشی نوجوانان فیلم سینمایی «پرونده باز است» ؛ خودکشی دختر مفلوک و بیچاره فیلم سینمایی «کتچرمی» و حتی ترسیم خودکشی سرباز عاشقپیشه فیلم سینمایی «درآغوش درخت» به عنوان یکی از دو فیلم عرضه شده توسط «کانون پرورش فکری» قطعا با هیچ یک از «آموزههای قرآنی» در تناسب نبوده و یا حتی با ملاکهای برآمده از تفسیرهای جماعت منورالفکر از کتاب خدا نیز از مصادیق شاخص «ترویج منکر» محسوب میشود!
قباحتزدایی از موضوع «زنای ذهنی» و مشروعیت بخشیدن به «طلاق عاطفی» و «همباشی غیرعاطفی» و... یکی از دیگر موضوعاتی بود که شاید برای نخستینبار در «فجر چهل و یکم» به نمایش گذاشته شد و با فیلم سینمایی «یادگار جنوب» به پرده نقرهای سینما آمد.
پُرواضح است که بروز کارکرد فیلم سینمایی «یادگار جنوب» در قباحتزدایی از موضوع «زنای ذهنی» و مشروعیت بخشیدن به «معصیت خودتحریکی» (Autoeroticism) که در شریعت اسلام از آن به عنوان یک «گناه بزرگ» یاد میشود و ...؛ نه در تعارض آشکار با تمامی «آموزههای قرآنی» است، بلکه اتفاقی بیسابقه در عرض و طول سینمای ایران پس از انقلاب است. اثری که در لایه درونی آن میتواند از وجاهتی رپرتاژگونه و به نوعی تبلیغاتی برای «خودارضایی» (Masturbation) و حتی وجاهت شرعی پوشاندن به این فعل شیطانی برخوردار شود و ...
فیلم سینمایی «یادگار جنوب» روایت زندگی «وحید» پسر پولداری است که در کودکی خانواده خود را از دست داده و در خانه مردی به نام «عموحیدر» بزرگ شده است. فردی که دو فرزند به نام «صالح» و «شیدا» دارد و در این میان «وحید» که از همان کودکی دل در گرو عشق «شیدا» دارد با رسیدن به استقلال و با فراهم ساختن خانهای مجلل در تهران از او درخواست ازدواج میکند. اما «صالح» در رقابت با «وحید» او را به عقد دیگری درآورده و همین امر سبب میشود تا «شیدا» خودکشی نماید و در بیمارستان بستری شود. پس از این ماجرا است که «وحید» پس از رضایت گرفتن از پدر «شیدا» او را در همان حالت اغما و بیهوشی به عقد و صیغه ۹۹ ساله خود درمیآورد و پس از آن عشق بازی با او را آغاز میکند! «صالح» برای گرفتن انتقام به بیمارستان میرود و با رضایت او دستگاه تنفس مصنوعی از «شیدا» جدا شده و اعضای بدن او اهدا میشود و این ماجرا موجب ایجاد شوک در «وحید» شده و پس از آن است که عشقبازی جدید «وحید» با دخترکی که از طرف صالح عنوان میشود که قلب «شیدا» به او اهدا شده شروع میشود و ... |
البته نباید از این موضوع نیز غفلت نمود که فیلم سینمایی «یادگار جنوب» به خوبی توانسته با جلب یک فُرم سینمایی مناسب و بر بستر یک روایتگری جذاب و غیر خطی عاشقانه، در مسیر حقنه محتوای نامشروع خود آنچنان گام بردارد و این امر را آنچنان با ترسیم برخی ظواهر همچون صیغه محرمیت و رضایت پدر و ... و به واسطه افشای لایههای متعدد خیانت و ... بَزک کند که حتی کوچکترین ضربانی از پلیدی «زنای ذهنی» در مخیله مخاطب سینمایی «یادگار جنوب» ایجاد نشود و ابعاد پلیدی و مشروعیت بخشیدن به چنین «سبک زندگی کثیفی» پوشیده بماند.
مشروعیت بخشیدن به «روابط آزاد زنان و مردان» شاید از بدیهیترین و قابل فهمترین امور در تضاد با «آموزههای قرآنی» باشد که فهم قباحت آن نیازمند سواد دینی بالایی نیست! موضوعی که متاسفانه به نحوی افراطی و شاید کمسابقهای در عموم تولیدات عرضه شده در «فجر چهل و یکم» قابل مشاهده و مرور میباشد و در این میان قطعا فیلم سینمایی «روایت ناتمام سیما» نمونهای کوچک از این همه میباشد. نمونهای که البته اهمیت طرح آن در این مجال را میتوان در استفاده حداکثری این اثر از «بودجه فیلمسازی سازمان سینمایی» و قرار گرفتن آن در سبد محصولات نُهگانه عرضه شده توسط «بنیاد سینمایی فارابی» در «فجر چهل و یکم» دانست.
فیلم سینمایی «روایت ناتمام سیما» را میتوان روایتی کامل از فرجام و نتیجه رویکرد «مدیران سینمایی دولت سیزدهم» به «سینمای اجتماعی» معرفی نمود. یک فیلم ناتمام زنانه که سعی میکند با ارتزاق از «بودجههای دولتی» هم خود را «اپوزیسیون نظام» معرفی کند و هم رویکردی زنانه بگیرد و فرصتی محدود برای تصویرسازی از «مواضع فمینیستی» آن هم مبتنی بر «آموزههای موج سومی» (Third-wave feminism) در فضای رسانهای کشور فراهم سازد و هم بر آزادیهای جنسی و روابط پیش از ازدواج و ... مشروعیت بخشد و آن را مطالبه نموده و در مجموع مخاطب سینمایی خود را در فرایند یک داستان کممایه به گونهای از انزجار نسبت به «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» رهنمون شود و در نهایت همه اینها را با شگرد متدوال «پایان باز» رها کرده و نتیجهگیری را به مخاطب بیچاره خود بسپارد.
فیلم سینمایی «روایت ناتمام سیما» با یک داستان نیمبند به سراغ تصویرسازی از تعالیم «مکتب فرانکفورت» (Frankfurt School) و «نظریه کنش ارتباطی» رفته و تمام تلاش خود را میکند تا این مکتب مورد علاقه «رفُرمیستهای ایرانی» (طیف موسوم به اصلاحطلبان) را آنچنان بازخوانی کند که در نهایت مخاطب به سطحی از «عقلانیت ارتباطی» برسد. تلاشی که به سبب بضاعت محدود و بنیه قلیل پدیدآورندگان اثر نافرجام میماند و با سطحینگری فیلمساز آنچنان همراه میشود که حتی به واسطه بیانیهخوانی و تکرار ماجرای معروف گنجشک و ... از قابلیت سرایت به مخاطب عمومی این اثر برخوردار نمیگردد و تنها در سطح ادای دین به نامدارترین «بازمانده مُلحد مکتب فرانکفورت» و ذکر چندباره نام «یورگن هابرماس» (Jürgen Habermas) و نوشتن نام این نظریهپرداز معلومالحال بر روی تخته وایتبُرد دانشگاه باقی میماند. به این ترتیب میتوان ناکامی ویژه فیلم سینمایی «روایت ناتمام سیما» در اتخاذ ژست فلسفی و معرفی خود به عنوان یک اثر متفکر را بیش از هر چیز محصول فیلمنامه ضعیف و کارگردانی معمولی آن دانست. عواملی که موجب شده تا ترسیمی درست و منطقی از زیست اجتماعی شخصیتها در این اثر شکل نگیرد و یکی از معدود بازیهای خوب و قوارهمند «حامد کمیلی» در یک اثر سینمایی بدون استفاده بماند و در مجموع سبب شود تا کاراکترهای کاریکاتوری غیرقابل باوری همچون «خانم دکتر» و «رئیس دانشکده» و ... به وجود آید. ناکامی ویژهای که «روایت ناتمام سیما» شاید برای جبران آن است که به متلکپرانیهای سیاسی متمسک میشود و صحنههای مغرضانهای همچون مجادله رییس دانشکده و مدیر حراست دانشگاه را پدید میآورد. مجادلهای که با تصویرسازی از تسبیح و در پس صدای اذان در ذهن مخاطب بارگذاری میشود و سعی میکند در قالب «فیگورهای اپوزیسیونی» عمل نماید. از این جهت است که میتوان «روایت ناتمام سیما» را یک «فیلم کوتاه کِشآمده» دانست که به صورت یک اثر سفارشی در مظلومیت «سلبریتیهای منورالفکر» عمل مینماید. |
اگرچه مشروعیت بخشیدن به «روابط آزاد و نامشروع زنان و مردان» در عموم فیلمهای سینمایی عرضه شده در «فجر چهل و یکم» قابل مشاهده میباشد؛ اما این تصویرسازی از اصالت مقصود در این تولیدات برخوردار نبوده و باید توجه داشت که عموما به عنوان موضوع فرعی در کنار سایر القائات فرعی و اصلی این آثار مطرح میشوند. از این منظر است که به عنوان مثال، مشروعیت بخشیدن به «روابط آزاد دختران و پسران نوجوان» حتی در فیلم سینمایی «پرونده باز است» که عمده روایت آن بر بستر چنین القایی شکل گرفته است را میبایست یک مقصود فرعی قلمداد نمود. القایی فرعی که البته به صورتی هماهنگ و همجهت با کارکرد اصلی ایجاد نفرت از «حاکمیت دینی» توسط این اثر سینما همراه گردیده و «پرونده باز است» را به اثری شاخص در میان تولیدات «ضد قصاص» و در تعارض با «آموزههای قرآنی» مبدل ساخته است. اثری که متاسفانه با کسب مجوز از «سازمان سینمایی دولت سیزدهم» تولید شده است.
فیلم سینمایی «پرونده باز است» همانند برخی آثار تولید شده در سالهای اخیر به سراغ موضوع «قصاص» رفته و با یک فیلمنامه بسیار ابتدایی و در یک فُرم ناقص سینمایی سعی دارد تا در حد بضاعت خود در معارضت با «حدود الهی» ظاهر شود و در ابعاد این «حکم الهی» شبههافکنی کند! اثری به شدت سیاه و تاریک که با پایان باز خود سعی میکند تا طیفهای مختلف از مخاطبان سینمایی خود را به پلیدی و پلشتی «حدود الهی» باورمند سازد و «ناکارآمدی سیستم قضایی جمهوری اسلامی» را از حنجره بازیگر نوجوان اثر آنچنان فریاد زند که موجب «ایجاد نفرت» در پس تفکرات ذهنی هر بینندهای از «حاکمیت دینی» گردد. یک فیلمفارسی تمام قامت که در اوج ندانمکاری نهادهای نظارتی، اقدام به تولید تصویری سینمایی از شیوه اعدام و صحنه پایین کشیده شدن اهرم سکوی اعدام توسط زن چادری و مرد مذهبی و خواهان قصاص نموده و نحوه اعدام و جان کندن شخصیت محوری داستان خود را به صورتی کامل و البته در ظاهری یک رفت و برگشت تخیلی به تصویر میکشد. اثری که «خدا» در هیچ کجای آن جایی ندارد و این موضوعی اتفاقی نیست! زیرا این اثر قرار است تا با استفاده از ابتداییترین اصل در سینما تمام تقصیرها را بر گردن و گُرده «عبدالله» بیاندازد! و از این جهت با تاکید مکرر بر نام او سعی نماید تا این شخصیت موجه و با ظاهر مذهبی را به عنوان عامل اصلی و عنصر ابتدایی انحطاط، پیش از وقوع جنایت در جامعه معرفی نموده و سپس او را با نام و به عنوان «عبدالله» در مقام و جایگاه «اِعمال حدود خدا» قرار دهد و در نهایت اهرم آهنی سکوی اعدام در جامعه ایران را به دست توانمند او بدهد! |
پس اگر چه طی دو دهه اخیر، تولید آثار «ضد قصاص» به یکی از متداولترین شیوهها برای «مواجهه با حدود الهی» و رویارویی با «حاکمیت دینی» و هجمه مستقیم و یا غیرمستقیم نسبت به بنیانهای ایدئولوژیک «نظام جمهوری اسلامی» مبدل گردیده است و ...؛ اما مرور مجموع این تولیدات و مقایسه آنها با فیلم سینمایی «پرونده باز است» حکایت از اتخاذ شگردی جدید و تازه دارد. شیوهای که به سبب غفلت متولیان سینمایی کشور موفق شده تا «پرونده باز است» را با وجود تمام ضعفهای سینمایی آن، به یک اثر شاخص در «ژانر سینمای ضد دین» ترقی مرتبه بخشد! اثری که موفق میشود تا برای نخستینبار در تاریخ سینمای ایران «طناب اعدام» را بر گردن نوجوان تازه به سن جوانی رسیده خود بیاندازد و با طولانی نمودن صحنهی درد و رنج «فرهاد»، اقدام به بازتولید قابهای تصویری متنوع و با زوایای متفاوت از «سبوعیت حدود الهی» نموده و و ضدبشری بودن «احکام قضایی جمهوری اسلامی» را در ذهن مخاطب خود حکاکی کند.
فیلم سینمایی «پرونده باز است» اثری ضعیف از منظر ساختارهای سینمایی است که حتی در روایت منطقی داستان خود عاجز میباشد. اثری با دیالوگهای سطحی و آبکی و بازیهای کلیشهای و پُر از تکهپرانیهای جنسی و فحشها و حرفهای رکیک و تکهپرانیهای سیاسی بیمایه و سبک و ... است که در یک فُرم سینمایی به شدت نازل و کمکیفیت تولید شده و به سراغ موضوع «قصاص نوجوانان» رفته و با تمرکز بر پرونده جنایی یک نوجوان ۱۵ ساله که مرتکب قتل شده، شرایط چند سال انتظار او برای ورود به سن قانونی و دریافت حکم اعدام و اجرای آن را به تصویر میکشد و تا آنجا پیش میرود که با استفاده از دیالوگ و در بیان سردبیر روزنامه به آن توصیه مستقیم نموده و قباحتزدایی از سطوح مختلف روابط «دوست دختری» و «دوست پسری» را آنچنان بدون مرز پیگیری میکند که حتی موضوع «عشق مثلثی» را به عنوان یک واقعیت پذیرفته شده در جامعه ایران و در میان خانواده مسلمان ایرانی معرفی میسازد. |
ادامه دارد...
نظرات