فاطمه سادات ناظمی/ شکلگیری «دولت سیزدهم» و بازتنظیم ادبیات دولتمردان اجرایی کشور بر مدار «آرمانهای انقلاب اسلامی» را میتوان به عنوان یکی از عوامل اصلی در کمرنگ و کممصرف شدن واژهی «نفوذ» قلمداد نمود. واژهای که به سبب عملکرد «دولت یازدهم» و «دوازدهم» در صورت گفتمانی جامعه ایران از فراگیری ویژهای برخوردار بود.
البته باید توجه داشت که کممصرف شدن واژهی «نفوذ» در این زمان به هیچ عنوان محصول افول و کم شدن حرکت و فعالیت «جریان نفوذ» نبوده و واقعیتهای موجود در عرصههای مختلف حکایت از فراوانی و گسترش عملکرد «شبکه نفوذ» در تمامی عرصههای اجتماعی، اقتصادی و بالاخص فرهنگی مینماید.
بررسی مصداقی «پروژهی نفوذ» و گسترش ویژه آن در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و ... در «دولت سیزدهم» اگرچه میتواند به شفافسازی فضای کنونی جامعه کمک نموده و از بسیاری اختلالات بکاهد؛ اما در واقع شأن این بحث توجه به میزان شدت و گسترش «نفوذ» در حوزهی فرهنگ و هنر و بالاخص «صنعت سینمای کشور» میباشد و در این راستا لزوم بازخوانی و مرور چند نکته مهم را ضروری میسازد:
۱/ «نفوذ فرهنگی» در جامعه امروز ایران، شکل گرفته و تداوم یافته بر بستر حرکت جریان «نفوذی» است که در پیش از انقلاب اسلامی صورت پذیرفت و پس از انقلاب نیز به سبب غفلت و ناآگاهی و بعضا غرض و مرض برخی از متولیان رسمی فرهنگ و هنر، بالاخص در ربع قرن گذشته بر کم و کیف آن افزوده شد و طی هشت سال حضور «نئولیبرالهای بنفش پوش» آنچنان فربه گردیده که با نادیده گرفتن «تهاجم فرهنگی»، «شبیخون فرهنگی»، «ناتوی فرهنگی»، «جنگ فرهنگی» و «قتل عام فرهنگی»؛ یک آشفته بازار فرهنگی را در کشور بوجود آورد و عرصه عمومی کشور را به سمت و سوی «ولنگاری فرهنگی» کشاند. آشفته بازاری که همچنان موضوعیت دارد.
۲/ استقرار «دولت سیزدهم» و حضور طیفی از مدیران فرهنگی و با ظاهری «جوان و انقلابی» میتوانست بهترین فرصت را برای تغییر مسیر حرکت فرهنگی کشور ایجاد نماید. فرصتی که متاسفانه به سبب تساهل در چینش مدیران میانی و استفاده نابجا از عناصر وابسته به دولت گذشته، تاکنون برباد رفته و یک فرصتسوزی عظیم را در تاریخ انقلاب اسلامی رقم زده است!
۳/ صفآرایی و هجمه گسترده و هماهنگ سلبریتیهای فرهنگی و سینمایی در مقابل «نظام جمهوری اسلامی ایران» در بازه زمانی شش ماه پایانی سال ۱۴۰۱ هجری شمسی و مماشات نهادهای فرهنگی و همراهی با ایشان در مواجهه با برخوردهای حقوقی و قضایی هر چند محدود صورت گرفته از یک طرف و از طرف دیگر مهیا ساختن شرایط برای حضور گسترده ایشان در فیلمهای سینمایی و سریالهای شبکه نمایش خانگی و صدور مجوز برای فراگیری مجدد تصویر ایشان بر سر در سینماهای کشور و تبلیغات شهری و ... را میتوان به عنوان مصداقی از برای قدرت عملکرد «شبکه نفوذ فرهنگی» در فضای امروز کشور معرفی نمود.
۴/ گیر انداختن نهاد تازه تاسیس «سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر» در دام اثباتی و مشروعیت بخشیدن به خود را میتوان از جمله عملیاتهای موفق «شبکه نفوذ فرهنگی» محسوب نمود که موجب گردیده تا عملا «شبکه نمایش خانگی» به محل جولان تولیدات هنجارشکن و قباحتزدا و در تعارض با «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» مبدل گردد. اقدامی که اگر چه با انفعال و سرگیجه متولیان «ساترا» ظاهرسازی میشود؛ اما در واقع عمق قدرت عملکرد «جریان نفوذ» را به رخ کشیده و تامین مالی عناصر وابسته به این شبکه را رقم میزند.
۵/ بازنمایش سریالهای تلویزیونی نه چندان مهم با بازی عناصر فعال در فتنه اخیر و سلبریتیهای اغتشاشطلب در شبکههای مختلف «رسانه ملی» از دیگر مصادیق زورآزمایی و ابراز وجود «شبکه نفوذ فرهنگی» محسوب میشود. ابراز وجودی که از سوی دیگر با بازگشت پُرحجم «سریالهای کرهای» به جدول پخش شبکههای مختلف سیما همراه شده و همچنین با نمایش و پخش برخی فیلمها و سریالهای جدید و در معارضت آشکار با «سبک زندگی اسلامی» قرین گردیده است.
۶/ فیلم سینمایی «جنگ جهانی سوم» عنوان یکی از تولیدات به شدت سیاه سینمایی است که با وجود ارایه تصویری مفلوک و جنایت پیشه از ایران و ایرانی توانست مورد تایید «دولت سیزدهم» واقع شود و با وجود ضعف در منطق و فُرم روایت سینمایی خود، به عنوان نماینده سینمای ایران به مراسم «اسکار ۲۰۲۳ میلادی» معرفی گردد و به عنوان مصداقی هرچند کوچک از برای تدوام عملکرد «شبکه نفوذ فرهنگی» در حافظه کشور ثبت و ضبط شود.
۷/ فیلم سینمایی «برادران لیلا» عنوان دیگر اثر سینمایی تولید شده در فضای رسمی کشور است که مرور فرایند تولید تا انتشار آن میتواند به عنوان مصداقی از برای تدوام عملکرد «شبکه نفوذ فرهنگی» مورد تحلیل قرار گیرد. اثری که با عدم شفافیت در سرمایه و خرج مبالغی هنگفت و با ادعای بخش خصوصی ساخته میشود و پس از آن به سهولت موفق به «نقض حاکمیت جمهوری اسلامی» میگردد. اثری به شدت سیاه و سخیف که با خیال آسوده توانست به اکران جهانی دست یابد و تصویری مبتذل از ایران و ایرانی را در منظر جهانیان به نمایش بگذارد. اثری که ظاهرا فقط برای دیده شدن ساخته شده بود و برای برگشت سرمایه خود دغدغهای نداشت و از این جهت با یک سناریوی ساختگی و با ادعای قاچاق در فضای مجازی منتشر گردید. البته در این میان تهیهکننده و سرمایهگذار این اثر بجای پاسخگویی در مراجع قضایی، به کار تولید سریال برای «شبکه نمایش خانگی» روی آورده و حاکمیت فرهنگی کشور را به سُخره بگیرد.
۸/ عدم حضور موثر «سینمای محور مقاومت» و تولیدات جهانی صورت گرفته با چنین مضمونی در «بخش بینالملل» و در کنار آن حذف بدون توضیح «جایزه محمد امین (ص)» از «بخش جنبی بینالملل» و افتضاح پخش بدون رضایت و همراهی کارگردانان برخی فیلمهای خارجی که منجر به از رونق افتادن و انزوای کامل این بخش در «چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر» گردید را میتوان به عنوان مصداقی ملموس از برای فهم تداوم و نوع عملکرد «شبکه نفوذ فرهنگی» دانست.
۹/ ضعف ویژه «دولت سیزدهم» در شناخت «رسانه» و بالاخص عدم استفاده هوشمندانه از ظرفیت «دیپلماسی فرهنگی و رسانهای» از دیگر مصادیق حضور و گسترش عملکرد «شبکه نفوذ فرهنگی» به شمار میآید. ضعفی که منتج به تولید پیامهای متناقض در «هفتههای فرهنگی ایران» در کشورهای مختلف گردیده و در این میان اکران فیلمهای بیربط و بازنمایی تصاویر مجعول از ایران و انقلاب اسلامی در اوج این تناقضات است.
۱۰/ جولان سفارتخانههای خارجی و مماشات «وزارت خارجه» و همچنین «وزارت ارشاد» با نقض پروتکلهای ابتدایی توسط برخی سفارتخانههای غربی را میتوان به عنوان یکی دیگر از مصادیق گسترش عملکرد «شبکه نفوذ فرهنگی» و استفاده حداکثری این شبکه از ظرفیت «نفوذ سفارتی» مورد مطالعه قرار داد. اتفاقی که به علت انفعال و عدم توجه به ابعاد و همپوشانی «دیپلماسی فرهنگی» در دولت سیزدهم از گستردگی و وقاحتی ویژه برخوردار شده است. در این راستا اقدام اخیر «سفارت ایتالیا» و اکران یک فیلم غیر قانونی و بدون مجوز در محوطه عمومی «باغ سفارت ایتالیا» و رسانهای نمودن این کار «ناقض حاکمیت جمهوری اسلامی» توسط «سفیر ایتالیا» را میتوان به عنوان یک سیگنال قدرتمند و دلگرم کننده از برای عناصر وابسته به «هنر سفارتی» مورد توجه ویژه قرار داد.
۱۱/ بیتوجهی «دولت سیزدهم» به ابعاد ضد امنیتی و در تعارض با منافع ملی «هنر سفارتی» آن هم برای خلاصی از انگ و اتهام «انزوای سیاسی» و ... از جمله دیگر مصادیق برای تدوام عملکرد «شبکه نفوذ فرهنگی» محسوب میشود. این در حالی است که «هنر سفارتی» یکی از استراتژیهای اصلی و سیاستهای کُلی اتخاذ شده در «دوران جنگ سرد» (Cold War) محسوب میشود؛ موضوعی که به شدت در طول دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ میلادی جریان داشت و به نوعی ویژه مجموعه «بلوک شرق» (Eastern Bloc) را متاثر از خود قرار میداد و نقشه راهی را در اختیار عموم سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی غرب قرار میداد تا در قالبها و پوششهای مختلف هنری و البته با وجاهت و وجههی دیپلماتیک خود بتوانند اقدام به فعالیت و تغییر سبک زندگی و زیر سوال بردن آرمانهای رایج در «بلوک شرق» نمایند. شگردی که در طول دوران پس از «پیروزی انقلاب اسلامی» در «ایران» نیز مورد استفاده ویژه سفارتخانههای غربی واقع شده و تا به امروز در مقاطع زمانی مختلف با فراز و فرودهایی همراه بوده است.
ادامه دارد ...
نظرات