محمدرضا مهدویپور/ «قلب رَقه» عنوان فیلمی سینمایی و تولید شده در «ژانر استراتژیک» است. اثری که پس از گذشت سالها غفلت و کمکاری نهادهای فرهنگی و سینمایی کشور در موضوع «سوریه» و عدم انعکاس فعالیت «محور مقاومت» تولید شده و حالا پس از گذشت ۸ سال از تولید «جشن تولد» در سال ۱۳۹۴ و همچنین گذشت ۶ سال از تولید «به وقت شام» در سال ۱۳۹۶ موفق میشود تا میزان سرمایه و تمام دارایی «صنعت سینمای ایران» را در این موضوع از دو به سه تغییر دهد!
«قلب رَقه» اثری برخوردار از عنوانی دغدغهمندانه است و از این جهت خود را موظف میداند تا به بازنمایی پدیدهای سیاه و تروریستی به نام «دولت اسلامی عراق و شام» یا همان «داعش» بر پرده نقرهای سینما مبادرت ورزد. پدیدهای که در راستای طرح آمریکایی «خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا» شکل گرفت و با پشتوانه سرویسهای اطلاعاتی و برخورداری از امکانات لجستیک غرب توانست به یک قدرت نوظهور در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا مبدل گردد و تا به آنجا قدرتمند و موفق عمل نماید که در ظرف مدت کوتاهی تا خرداد ۱۳۹۴ هجریشمسی حدود نیمی از خاک سوریه و بخشهای شمال غربی عراق را به تصرف خود درآورد و ...
البته فیلم سینمایی «قلب رَقه» با وجود ماهیت «استراتژیک» و پرداخت قابل تقدیر خود به یک موضوع مهم و مغفول نگه داشته شده در فضای رسانهای و سینمای کشور؛ متاسفانه اثری پُرایراد در فُرم سینمایی و ناتوان در تنظیم منطق روایتگری خود است. اثری که عملا در چیدمان صحیح پیرنگهای اصلی و فرعی تا به آخر ناکام میماند و در اصلی و فرعیسازی پرداختهای خود آنچنان به داستان عشقی خود ضریب میدهد که نه تنها عموم مخاطبان، بلکه عملا حتی مخاطب علاقمند و مشتاق دیدن و شنیدن از «هفت سال دفاع از حرم» را دچار سردرگمی میسازد و در این میان یکی از عوامل اصلی این ضعف را میتوان در «روحیه سریالساز» و عدم توان «عوامل» برای خلق اثر و روایت داستان مد نظر خود در مدت زمان محدود و متعارف یک اثر «سینمایی» جستجو نمود.
فیلم سینمایی «قلب رَقه» نخستین اثر سینمایی «خیرالله تقیانی پور» است که پیش از این سریال تلویزیونی «نجلا ۱ و ۲» را ساخته بود. و حالا در مقام فیلمنامه نویس «قلب رَقه» در وحله نخست نشان داد که اساسا درک درستی از موجودیتی به نام «داعش» ندارد و تنها دغدغهاش محدود به روایت داستانهای عشق و عاشقی است و در این راستا از گنجاندن موضوعات دیگر برای تزیین و قوام دادن به ترسیم عشقهای مثلثی خود استفاده میکند و ... و همچنین آنچه که در «قلب رَقه» به نمایش گذاشته میشود حکایت از آن دارد که گویی تحقیقات مستند و میدانی درستی از نحوه عملکرد و فعالیتهای «مدافعان حرم» و «محور مقاومت» برای نگارش این اثر صورت نپذیرفته و نویسنده با پیشپا افتادهترین شیوه نگارش، یعنی با تصویر کشیدن یک «نفوذی» در دل «داعش» سعی در منطقی نشان دادن روایت ناقص خود و تمرکز بر همان عشاقانه سازی خود دارد. در مجموع «قلب رَقه» از فیلمنامه منسجمی برخوردار نیست و اتفاقات آن پشت سر هم و به دمدستی ترین شکل ممکن روی میدهد و این همه با دیالوگهای بسیار شعاری و گل درشت همراه میشود و در این میان کارگردانی «قلب رَقه» صرفا به دکوپاژ صحنههای مختلف و بروز نوعی از کارگردانی تکنیکی خلاصه شده و در واقع میزانسن و دکوپاژ به هیچ عنوان در خدمت قصه قرار نگرفته و از این جهت شاید «قلب رَقه» نیازمند یک تدوین مجدد در جهت ایجاد پیوستگی و انسجام و تغیرات سکون و مچ کاتها برای اکران عمومی خود میباشد. |
پس شاید اگر «قلب رَقه» یک «مینی سریال تلویزیونی» بود و میتوانست در فرصت کافی به تعریف داستان خود بپردازد و قصه خود را روایت کند و ...؛ مخاطب دیگر شاهد بسیاری از باگها و خللهای موجود نبود و تصوری نچسب و کاریکاتوری از شخصیت محوری داستان یعنی «عباس» آن هم با نقش آفرینی «محمدرضا شریفی نیا» در ذهناش شکل نمیگرفت و بعضا دچار حس نفهمی و عدم دریافت خط و ربطهای اصلی داستانی نمیشد و ...
ارسال نظر