یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۶

«صادق رشیدی» در گفتگو با «سینماپرس» مطرح کرد:

در «ترجمه فرهنگی» بسیار ضعیف عمل کرده‌ایم/ به دلیل افتادن در دام سرمایه‌داری متاخر «سودآوری صنعت فرهنگ» را بر ترویج و اشاعه «هویت بومی» ترجیح داده‌ایم

صادق رشیدی

سینماپرس: «صادق رشیدی» با بیان این مطلب که تسلط سوژه‌ی غرب، به تدریج با ورود هنرهایی چون تئاتر، گونه‌ای دیگر از تسری و تعمیم پارادایم هنری غرب در ایران را نشان داد، گفت: یکی از دلایل اصلی این اتفاق این است که ما در جریان تعاملات بینافرهنگی، روند منطقی و دیالکتیک فرایند طرد و جذب را اتخاذ نکردیم، در ترجمه فرهنگی بسیار ضعیف عمل کرده ایم و به دلیل افتادن در دام سرمایه داری متاخر سودآوری صنعت فرهنگ را بر ترویج و اشاعه هویت بومی ترجیح داده ایم.  

«صادق رشیدی» استاد دانشگاه و پژوهشگر مطالعات نظری هنر در گفت و گو با خبرنگار سینماپرس به مسئله نفوذ غرب گرایی در سینما و هنر ایرانی_اسلامی اشاره نمود و در این باره بیان داشت: به‌رغم پشت سر گذاشتن دوران استعمار فرهنگی و قدم نهادن در دهه مطالعات پسااستعماری و به‌رغم پیشنهادهای مختلف فرهنگی و راه‌حل‌های فرهنگی که آن را می‌توان با مفاهیمی مانند آمیزش‌های بینافرهنگی؛ گفت‌وگوی تمدن‌ها و مقولاتی ازاین‌دست توجیه کرد، اتفاق قابل‌توجهی به لحاظ احیای هویت و یا سامان‌پذیری ساختار فرهنگ‌های بومی و محلی رخ نداده است

وی افزود: همچنین ایدئولوژی پسامدرنیسم هم به این مسئله بیشتر دامن زد، زیرا اگر در قرن نوزدهم فرهنگ مرکزی، اروپا بود و نگرش‌های بیرونی به سایر فرهنگ‌ها با سردمداری اروپا و پروژه‌های اروپامحور جریان داشت، اکنون مسئله و چرخش دیگری رخ داده است که به موجب آن، امپریالیسم امریکایی جایگزین آن شده و با رویکردهای مختلف سیاسی هنوز امریکایی کردن جهان و استثمار و استعمار ملل آسیای غرب به قوت خود باقی است و اروپایی‌ها نیز تابع قوانین سیاسی و استعماری امریکا هستند.

وی ادامه داد: به همین دلیل با پیش کشیدن نظریه‌های خنثی و دانش‌هایی که صرفاً در خدمت توجیه مناسبات بینافرهنگی و گفتوگومندی قرار می‌گیرند، نمی‌بایست فریب زیبندگی‌های تئوریک و ایدئولوژی خطرناکی به نام جهانی‌شدن را خورد. اگر چنین ایده‌هایی می‌توانست دستاوردهای فرهنگی و هویت بخشی به دنبال داشته باشد، قاعدتاً اکنون ما دچار آشفتگی‌های فرهنگی در شرایط معاصر نبودیم. گسست فرهنگی و شلختگی‌های فرهنگی و هنری کنونی ما، که با گفتمان‌های تطبیقی و مطالعات تطبیقی متن محور، در سودای کشف وجوه تشابه و تفاوت بین متون است، ثمرات علمی‌ای به دنبال نداشته است و شاید بتوان گفت فقط به گشودگی مسیرهای تئوریک تا حدودی یاری رسانده است.

رشیدی با بیان این مطلب که در واقع استعمار، تنها استعمار جغرافیایی نبوده، بلکه استعمار فرهنگی، هنری، فکری و علمی نیز بوده است، تصریح کرد: به گونه‌ای که از زمان طرح مسئله‌ی شرقی و غربی، شرق بیشتر به مثابه ابژه‌ای در برابر سوژه‌ی غرب قرار می‌گرفته است. شرقی، با اینکه وجود داشت اما مورد انکار واقع می‌شد و یک «دیگری» به‌جای او سخن می‌گفت، در باره‌ی فرهنگ او مطالعه می‌کرد و موقعیت او را مورد بررسی قرار می‌داد.

وی تاکید کرد: بیراه نخواهد بود اگر در این بین اشاره‌ای به جریان تاریخ نویسی هنر و مطالعات ایران‌شناسی داشته باشیم. بخش مهمی از مطالعات ایران‌شناسی و هنرشناسی شرق، دستاوردهای محققان غربی‌ است. این اروپائیان بودند که در امتداد سنت شرق‌شناسی، ایران‌شناسی را آغاز کردند. ایران‌شناسی که مجموعه‌ای از مطالعات گسترده و در بسیاری مواقع عمیق از سنت‌های فرهنگی ایرانی از جمله هنر بود جزئی از تمهیدات استعمار برای تسلط بر شرق بوده است.

این استاد دانشگاه متذکر شد: هلن گاردنر در نوشتن کتاب تاریخ هنر خود، البته در نخستین چاپ‌های آن، به طرز جانبدارانه‌ای هنر ایرانی و هنر در سرزمین‌های اسلامی را به حاشیه رانده و در مقابل بخش‌های مبسوطی را به هنر دوران گوتیک و غیره اختصاص داده است.

وی ادامه داد: حتی اندیشه و سنت هنر و معماری اسلامی، که آغاز آن را از قرن هفتم در سوریه می‌دانند، آفرینش رویکرد غربی‌ها در اواخر سده‌های نوزدهم و بیستم بوده است. به واقع، موضوع مطالعات شرق‌شناسانه‌ی محققان غربی به رغم داشتن نتایج پژوهشی، خود نشان دهنده‌ی این بوده است که ما را غربی‌ها به ما شناساندند، استیلا و حاکمیت باستان‌شناسان غربی در کاوش‌های باستانی در ایران و مناطق شرقی و چپاول دستاوردهای تاریخی و هنری شرقی‌ها، نمونه‌های بارز بازتعریف و توصیف انسان شرقی و ایرانی و در کل فرهنگ شرقی، از منظر سوژه‌ی غربی بوده است.

او افزود: در حقیقت سوداگری و تخریب همراه با شناسایی هنر شرق از قرون نوزدهم شروع شد و در نتیجه‌ی این غارت‌ها بود که در اروپا و امریکا، گروه‌های شرق‌شناسی و خاورمیانه‌شناسی، ایران‌شناسی و هندشناسی و غیره به وجود آمد. لیکن از طرفی، از برایند این شناسایی‌ها و غارت‌ها، البته زمینه‌ی مطالعات علمی و تاریخ‌نویسی بر مبنای بررسی آثار هنری شرق نیز، آغاز شد. یعنی همان جریان تبیین شرق از چشم‌انداز سوژه‌ی غربی.

رشیدی در ادامه و در پاسخ به این پرسش که چطور فرهنگ غنی ایرانی از طریق مدیوم رسانه و سینما توسط غرب مورد تهاجم قرار گرفت؟ بیان داشت: پاسخ به سوال شما یک پروژه است و مستلزم ساعت ها بحث و گفت و گوست. اما در همین حد باید بگویم تسلط سوژه‌ی غرب، به تدریج با ورود هنرهایی چون تئاتر، گونه‌ای دیگر از تسری و تعمیم پارادایم هنری غرب در ایران را نشان داد، البته، این به معنای انکار تعاملات بینافرهنگی نیست، اما انتقاد از چنین جریانی بیشتر به دلیل فرایند تک بعدی مناسبات فرهنگی ما نیز بوده است.

وی افزود: یکی از دلایل اصلی این اتفاق این است که ما در جریان تعاملات بینافرهنگی، روند منطقی و دیالکتیک فرایند طرد و جذب را اتخاذ نکردیم، در ترجمه فرهنگی بسیار ضعیف عمل کرده ایم و به دلیل افتادن در دام سرمایه داری متاخر سودآوری صنعت فرهنگ را بر ترویج و اشاعه هویت بومی ترجیح داده ایم.

وی افزود: در حقیقت در برخی از برهه‌های تاریخی و حتی در دوران معاصر، به راحتی در یک قاب فرهنگی متفاوت بدون هیچگونه واکنشِ همراه با گفت‌وگو قرار گرفته‌ایم و نتیجه‌ی این پذیرش تک بعدی و خنثای تاریخی در عرصه‌ی فرهنگ و هنر، تمهدیات بدون نتیجه‌ی امروز را بدنبال داشته است. این تمهیدات برای جبران کاستی‌ها، خود را در قالب گفتمان‌های افسانه‌وار و غیر واقعی‌ای بنام «تئاتر ملی» نشان داده است.

«صادق رشیدی» در پایان این گفتگو با بیان این مطلب که در حقیقت سودای ملی‌گرایی در ادبیات و هنر، نتیجه‌ی بخشی از تسلط اندیشه‌ها و رویکردهای هنری و ادبی غرب در ایران بوده است؛ خاطرنشان کرد: این تسلط غرب محور، به تدریج به بخشی از حافظه‌ی تاریخی ما بدل شده و ما پیوسته برای جبران این استعمارزدگی فرهنگی و غالب غربی، به طرق گوناگون دست به دامان احیای مولفه‌های بومی و سنتیِ به حاشیه رانده شده‌ی هنر و ادبیات بوده‌ایم که اغلب هم ناموفق بوده‌اند، زیرا بعضاً این پروژه‌ها مانند رویای تئاتر ملی، صرفاً به میزگردها و یادداشت‌های پراکنده‌ در باب آن محدود و خلاصه شده است.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.