به گزارش سینماپرس، روز دوشنبه و در آستانه روز سیزده آبان بود که «امام خامنهای» در دیدار در دیدار هزاران تن از دانشآموزان و دانشجویان و جمعی از خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، باردیگر و به صراحت بیشتری بر ضرورت ثبت سیزدهم آبان در حافظه ملی و اهمیت تبیین سابقه دشمنی آمریکا با ملت ایران که از کودتای ۲۸ مرداد آغاز شد، تذکر داده و فرمودند: بعضیها تاریخ را وارونه مینویسند؛ اختلاف بین جمهوری اسلامی و بین آمریکا را از ناحیهی همین مرگ بر آمریکای شما میدانند! این سادهلوحی است که کسی خیال کند که چون یک ملّتی شعار میدهد «مرگ بر آمریکا»، بنابراین آن دشمن هم مثلاً اینجور دشمنی میکند؛ نه، شعار «مرگ بر آمریکا» آنچنان مسئلهی مهمّی نیست که آمریکاییها به خاطر آن با ایران مخالفت کنند، مقابله کنند، معارضه کنند؛ مسئله، مسئلهی اختلاف ذاتی است، ناسازگاری ذاتی است؛ مسئله، مسئلهی تقابل منافع دو جریان است: جریان آمریکا و جریان جمهوری اسلامی...ذات استکباری آمریکا بجز تسلیم چیز دیگری را قبول نمیکند؛ این را همهی رؤسای جمهور آمریکا میخواستند ولی به زبان نمیآوردند؛ این رئیسجمهور فعلی به زبان آورد؛ گفت باید ایران تسلیم بشود. این در واقع آن باطن آمریکا را لو داد. تسلیم شدن یک ملّت، آن هم ملّتی مثل ایران، با اینهمه توانایی، با اینهمه ثروت، با این سابقهی فکری و معرفتی، با اینهمه جوان هشیار و پُرانگیزه، چه معنا دارد؟
در این راستا «جواد شمقدری» با استقبال از این صراحت بیان «امام خامنهای» با انتشار یادداشتی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نوشت:
در یکی از اسناد لانه جاسوسی بتاریخ شهریور ۵۸ «توماس آهرن» رئیس قرارگاه «سی آی اِی» در غرب آسیا، خطاب به بخش کنسولگری آمریکا، اولویتهای ارائه ی ویزا به شهروندان ایرانی را مشخص کرده است. وی در این سند یکی از مهمترین اولویتها را به کسانی اختصاص داده که از محل کار خود گزارشات خوبی به سفارت ارائه بدهند. یعنی دقیقا اخذ ویزای آمریکا منوط به جاسوسی از محل کار خود به نفع منافع آمریکاست. اینکه اخذ گرین کارت و تابعیت آمریکا بجز قسم خوردن برای وفاداری به پرچم و منافع آمریکا- چه پیش فرضهایی دارد ابهامی است که منجر به تصویب قانون دو تابعیتی ها در مجلس شد تا این افراد و وابستگان درجه یک آنها نتوانند در مناصب حساس نظام به خدمت گرفته شوند.
واقعیت این است که دستگاههای اطلاعاتی و سرویس های جاسوسی آمریکا از روش های مختلف و پیچیده و گاهی پنهانی درهمهی ادوار گذشته توانسته اند از ذوق و شوق غرب گرایان و شیفتگان رویای آمریکائی به اهداف اطلاعاتی خود دست یابند.
تسخیر لانه جاسوسی نقابی را از چهره بزک کردهی آمریکا زدود که تا آن زمان سابقه نداشت و معلوم شد فراتر از فعالیتهای دیپلماتیک، سفارت آمریکا در تهران پایگاه جاسوسی «سی آی ای» در غرب آسیا بوده و براندازی جمهوری اسلامی و تجزیه ایران و نابودی انقلاب اسلامی از راهبردهای بسیار جدی و عملیاتی آنها بوده است. اما طی سه دهه گذشته و در پس رویکرد دولت هایی که به آمریکا خوشبین بودند و عملا دستور عمل های مراکز پژوهشی و تحقیقاتی آمریکائی را در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پیاده کردند پرده ای از غفلت بر بخشی از جامعه ایرانی فرو افتاد تا جائی که نسبت به نیات شوم آمریکا و جریان صهیونیسم مسلط بر کاخ سفید، بی تفاوت شدند هم چنان که جماعتی از این خوش باوران تنها با امضای بی خاصیت و بی تضمین دولتمردان آمریکائی بر پای یک متن مغشوش «برجام» به خیابانها ریختند و جشن گرفتند و پایکوبی کردند به تصور آنکه رایحه ای از رویای آمریکائی و زندگی فانتزی فیلمهای هالیووودی بر تارو پود زندگی آتی آنها رنگی از حقیقت خواهد گرفت! اگر چه باید بر این غفلت خرده گرفت اما شاید بتوان از کنار آن به بهانه ی کم کاری جریانات رسانه ای و هنری کشور گذشت چون نتوانستند و یا نخواستند در بازتاب حقیقت استکبار جهانی و تبیین حرکت ملی ملت ایران در سال ۵۸ که منجر به تسخیر سفارت آمریکا شد کار مستمر و کافی انجام دهند. اما نمی توان از خیانت دست اندرکاران پروژهی ذلت بار "برجام" و از بزک کنندگان این فاجعه ملی به همین سهولت عبور کرد. خدا را باید شکر کرد که بعد از اوباما ترامپ بر روی کار آمد تا حقیقت چهره ی استکباری و متکبرانه ی آمریکا را به همگان نشان داد و ترامپ بی پروا همه ی نقاب های تاریخی را از چهره ی بزک کردهی آمریکا و از قامت اتوکشیده ی دولتمردان کاخ سفید و نمایندگان کنگره و سنا بر کشید و نشان داد اینها جز بردگی و تسلیم ملت ایران و ملت های آزاده به چیز کمتری راضی نمی شوند و به دولتهای دوست خود به چشم گاو شیرده و بانک پول می نگرند که باید در خدمت جبران بدهی های بانک مرکزی آمریکا و پویائی اقتصاد کارتل های بزرگ در آیند.
امروز ما با پدیده ی غربالگری بزرگی روبرو شده ایم و نوع ارزیابی افراد از هویت و ماهیت آمریکا میزان این جداسازی است. این یک فرصت طلایی است و باید در عرصه رسانه و فضای مجازی کار عمیق و هدفمند صورت گیرد تا همهی آنانی که سالها چه پنهانی در دل و چه آشکارا در جبهه آمریکا ایستادهاند و زبان گویای برنامه های جریان صهیونیسم آمریکائی در کشور بوده و در کنار سیاستهای ننگین سلطه گران غربی خوش غنودهاند و اینک نگران توقف آن هستند از صحنه تصمیم گیری ها و حضور در شوراها و مجامع مهم مملکتی همچون «مجمع تشخیص مصلحت»، «شورای عالی انقلاب فرهنگی» و ... کنار زده شوند و در مقابل کسانی که با بصیرت انقلابی در مسیر اعتلای میهن اسلامی و اقتدار و قوت ایران عزیز، در راستای رهنمودهای رهبری دل می سوزانند و در سمت درست تاریخ استوار و مقاوم ایستادهاند و حاضرند هستی خود را در این راه فدا کنند در میدان تصمیمات کلان کشور جای گیرند. بی تردید آینده روشن و تحقق تمدن نوین اسلامی در گرو مجاهدت و سخت کوشی اینان رقم خواهد خورد و جریان خودباخته با مغزهای زنگ زده و وابستگی های پست دنیوی به زباله دان تاریخ خواهد پیوست و جوانان در پرتو این نبرد نور و تاریکی و تجربه سیاسی نوین راه نجات و سعادت را خواهند جست.
ارسال نظر