تهیه کننده مستند «مشت زنی در رینگ ترجمه» به عنوان یکی از آثار حاضر در بخش بلند نوزدهمین جشنواره سینما حقیقت و کارگردان مستند کوتاه «تا قبل از نتانیاهو من آشغال ترین آدم دنیا بودم» که در بخش جنگ دوازده روزه جشنواره حضور داشت در گفت و گو با خبرنگار سینماپرس با اشاره به معضلات سینمای مستند اظهار داشت: به نظر من بزرگترین مسئله این است که سینمای مستند چرخه اقتصادی ندارد؛ به شکلی که بتوان به عنوان یک صنعت یا حتی صنعت فرهنگی روی آن حساب کرد. سینمای مستند فاقد چرخه اقتصادی است و این، بزرگترین مشکلی است که وجود دارد. طبیعتاً ما در تأمین بودجه فیلمهایمان با مشکل مواجه هستیم. نهادهای دولتی معمولاً پشت تولید فیلمها قرار میگیرند و در عین حال، مسائل مربوط به ممیزی و سانسور باعث میشود موضوعات محدود شوند.
وی افزود: بانیهایی که به ساخت مستند در ایران کمک میکنند نیز بسیار محدود هستند. بزرگترین تولیدکنندگان مستند در یک دایره کوچک قرار دارند؛ یکی تلویزیون و دیگری مرکز گسترش و در سالهای اخیر نهادهایی مانند خانه مستند یا مرکز سوره اضافه شدهاند. غیر از اینها، باقی فیلمها یا با بودجههای شخصی ساخته میشوند یا از فاندهای خارجی استفاده میکنند.
او ادامه داد: در حالی که در سینمای داستانی اینگونه نیست؛ در سینمای داستانی فیلمهایی با بودجه شخصی ساخته میشوند، فیلمهایی داریم که مبتنی بر گیشه هستند، فیلمهایی با حمایت دولتی تولید میشوند و فیلمهایی هم با حمایت دولتها یا فاندهای خارجی ساخته میشوند. اما در سینمای مستند، این جریان بسیار محدود و محصور در بخش نهادی شده است.
عطارپور با انتقاد از مبلغ حمایتی نهادهای فرهنگی برای ساخت مستند بیان کرد: مبلغی که این نهادها پرداخت میکنند، بههیچوجه کافی نیست؛ دلایل آن هم روشن است؛ زیرا اگرچه هنر کالا نیست و نباید صرفاً به عنوان یک کالای فرهنگی محدود شود و قرار است کارکردهای مختلفی در جامعه داشته باشد از کارکرد آموزشی گرفته تا ایجاد کاتارسیس احساسی، بازنمایی مشکلات جامعه یا حتی کارکردی انتزاعی اما در دنیایی که امروز در آن زندگی میکنیم، وجود یک چرخه اقتصادی برای هر مدیوم هنری ضروری است؛ چه سینمای مستند باشد و چه سینمای داستانی.
او ادامه داد: در مورد تجربه همکاری با مرکز گسترش، به نظر من باید یک طیف دو سر در نظر گرفت. یا تولید هنر کاملاً به سمت عرضه و تقاضا میرود که در حالت افراطی، به تولید انبوه فیلمهای کمدی میرسد که امروز نقدهای زیادی به آن وارد است، یا به سمت حمایت دولتی میرود؛ مدلی که در همه کشورهای دنیا وجود دارد و مختص ایران نیست. اساسنامه بسیاری از این سازمانها، از جمله مرکز گسترش، بر اساس نمونههای خارجی نوشته شده است.
وی افزود: هر کدام از این مدلها مزایا و ایراداتی دارند. سمت بازاری در سینمای مستند تقریباً وجود ندارد، چون چرخه اکران ندارد و ممکن است به تولید آثاری منجر شود که از نظر سطح فرهنگی نازل باشند. از سوی دیگر، وقتی تولید کاملاً دولتی میشود، کیفیت آثار به دو عامل وابسته میشود: اول اینکه در زمان تولید، وضعیت اقتصادی دولت چگونه است و آیا بودجه کافی وجود دارد یا نه.
این مستندساز با بیان این مطلب که برای تولید یک فیلم خوب، سه عامل باید کنار هم قرار بگیرند؛ تصریح نمود: زمان، پول و نیروی متخصص. اگر هر کدام از این عوامل نباشد، کار دچار مشکل میشود. در سازمانهای دولتی، وقتی وضعیت اقتصادی نامناسب میشود، اولین چیزی که کاهش پیدا میکند بودجه است و به تبع آن، زمان پروژهها هم کوتاهتر میشود. چون در شرایط بیثبات اقتصادی، امنیت لازم برای تعریف پروژههای بلندمدت وجود ندارد؛ کسی نمیداند پنج سال آینده وضعیت اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی چگونه خواهد بود. بحث نیروی متخصص نیز مسئلهای است که در همه جای دنیا وجود دارد و مختص اینجا نیست.
عطارپور با اشاره به تاثیر مدیریت در پیشبرد راهبردی جامعه مستندسازان اظهار داشت: اگر مدیر توانمندی در رأس کار قرار داشته باشد، طبیعتاً از نیروهای متخصصتر و حرفهایتر استفاده خواهد کرد؛ این یک مسئله است. مسئلهی دیگر، بحث آزادی هنرمند است؛ چه مستندساز، چه نقاش و چه فیلمساز، در تولید آثاری که با عرف روز جامعه همخوانی داشته باشد. در این میان، ممیزی نیز وجود دارد که میتوان آن را یکی از نکات منفی نهادهای دولتی تولیدکنندهی آثار هنری دانست. گاهی منافع جناحی و گاهی منافع زودگذر در فرآیند تولید دخالت میکند و همین موضوع باعث میشود آثاری که تولید میشوند لزوماً همگام با جامعه نباشند.
وی افزود: با این حال، من احترام زیادی برای جشنوارهی «سینماحقیقت» قائلم. به نظرم فیلمهای قابل توجهی به این جشنواره راه پیدا میکنند و آثار خوبی در این فضا ساخته میشود. اما وقتی عنوان «سینماحقیقت» را میشنویم، این انتظار به وجود میآید که حقیقت بهطور کامل دیده شود. در حالی که احساس میشود تنها بخشی از حقیقت یا لایهی میانی آن به نمایش درمیآید و جای برخی فیلمها خالی است؛ فیلمهایی که میتوانستند حضور داشته باشند. بعضی از این آثار ساخته شدهاند اما امکان نمایش پیدا نکردهاند و برخی دیگر اساساً ساخته نشدهاند، چرا که حامی نداشتهاند. به نظر من، توجه به این مسئله میتواند به بهبود و پیشرفت وضعیت کمک کند.
کارگردان مستند «تا قبل از نتانیاهو من آشغال ترین آدم دنیا بودم» در مورد انگیزه اش برای ساخت یک مستند درخصوص جنگ دوازده روزه توضیح داد: در جریان ساخت فیلم، نکتهای برای من بسیار جالب بود. نگاهی به تاریخ سینما انداختم و متوجه شدم بسیاری از فیلمسازان مسیر مشابهی را طی کردهاند. معمولاً فیلمساز در دههی سوم یا حتی چهارم زندگیاش نخستین فیلم بلندش را میسازد و همین مقایسهها برای من نوعی دلگرمی ایجاد کرد. این مسئله را به موضوع جنگ هم تعمیم دادم. یک گزارهی شناختهشده وجود دارد که میگوید فیلمهایی که در دلِ خودِ جنگ یا بحران ساخته میشوند، معمولاً به کیفیت آثاری که با فاصله از آن رویدادها تولید میشوند، نمیرسند؛ چرا که فاصلهی زمانی امکان نگاه تحلیلیتر و دوری از هیجانات مقطعی را فراهم میکند.
وی افزود: البته استثناهایی هم وجود دارد؛ مانند «بهترین سالهای زندگی ما» ساختهی ویلیام وایلر یا «دزد دوچرخه» که هر دو در پسزمینهی جنگ شکل گرفتهاند. در سینمای ایران نیز نمونههایی داریم که در دوران جنگ ساخته شدهاند و برخی از آنها، مانند «پرواز در شب»، به آثار شاخص سینمای دفاع مقدس تبدیل شدهاند. شاید همهی این فیلمها به یک اندازه خوب عمر نکرده باشند، اما نمیتوان منکر کیفیت برخی از آنها شد.
او ادامه داد: با همین نگاه، تلاش کردم هنگام ساخت فیلم، تا حد امکان از هیجان فاصله بگیرم؛ هرچند این کار بسیار دشوار است. فیلمساز، بهعنوان شهروندی که خود درگیر فضای جنگ و بحران است، ناگزیر تحت تأثیر هیجانات قرار میگیرد و از سوی دیگر، جامعه نیز در همین وضعیت احساسی به سر میبرد. در چنین شرایطی، اگر بخواهی خلاف جریان هیجان عمومی حرف بزنی، با فشار مواجه میشوی. سختی اصلی کار دقیقاً همینجا بود. با این حال، تجربهای بسیار شیرین برای من رقم خورد و خوشحالم که این فیلم را ساختم.
عطارپور همچنین در مورد فیلم بلند «مشت زنی در رینگ ترجمه» که تهیه کنندگی اش را عهده دار بوده گفت: این فیلم پروژهای است که با حنیف شهورراد، کارگردان اثر، آن را پیش بردیم. پژوهش کار بهصورت مشترک انجام شده؛ من تهیهکننده هستم، ایشان کارگردان پروژه است و پژوهش نیز حاصل همکاری هر دوی ماست. این پروژه حدود دو سال پیش آغاز شد و بر اساس زندگی مرحوم ذبیحالله منصوری، مترجم، نویسنده و روزنامهنگار، شکل گرفت؛ شخصیتی که بهشدت جنجالی است. نمیدانم مخاطبان تا چه حد با او آشنایی دارند، اما منصوری نویسندهای بسیار پرخواننده بود و در عین حال همواره این بحث دربارهاش مطرح میشد که در ترجمهها وفادار نبوده یا بخشهایی را از خود اضافه میکرده است.
وی افزود: رویکرد ما در این پروژه، که برای خود من هم تجربهای متفاوت بود، تمرکز بر وجه تولید و روایت مستند این شخصیت بود. مبنای اصلی فیلم، مصاحبههای آقای اسماعیل جمشیدی است؛ از پیشکسوتان روزنامهنگاری که در دهههای ۵۰ و ۶۰ چندین بار با آقای منصوری مصاحبه کردهاند. در واقع، فیلم ما تا حد زیادی بر اساس همین گفتوگوها شکل گرفته است.
«آریان عطارپور» در پایان گفت و گو خاطرنشان ساخت: ساختار فیلم ترکیبی است؛ بخشی بازسازیشده دارد که این بازسازیها دقیقاً بر اساس مصاحبههای آقای جمشیدی با آقای منصوری انجام شده است. در این بخشها، بازیگران نقش این دو شخصیت را ایفا میکنند؛ نقش ذبیحالله منصوری را آقای رضا بهبودی بازی میکند و نقش اسماعیل جمشیدی را آقای امین قنبری. در عین حال، خود آقای جمشیدی نیز در فیلم حضور دارد و در زمان حال، با سنوسال امروز، یکی از راویان اصلی فیلم است.
ارسال نظر