سه‌شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲ - ۰۶:۲۵

نگاهی به «گذشته» ساخته اصغر فرهادی/

آبتنی در حوضچه دیروز

گذشته

گروه نقد سینماپرس/ محمد هاشمی

سینماپرس- اصغر فرهادی در فیلم «گذشته» نیز، همچون همه­ فیلم های دیگرش، و به خصوص از «چهارشنبه سوری» به بعد، موقعیت های پیچیده و دشوار انسانی دیگری را به تصویر کشیده است. در تمام این فیلم­ها فرهادی موقعیت­هایی را ترسیم می­کند که «وجود» دارند. همان طور که تمام این فیلم ها به این پرسش اساسی اختصاص می یابد که آیا به راحتی می­توان به این «وجود» ها ماهیت داد؟ بنابراین می­توان گفت که در تمام فیلم­های فرهادی پرسشی اگزیستانسیالیستی مطرح می­شود و البته پاسخ آن به مخاطب واگذار می­شود. در پایان فیلم­های وی هم فیلمساز، هم شخصیت­ها و هم مخاطب، در برابر موقعیتی قرار می­گیرند که در آنها با دوقطبی­هایی متناقض سر و کار دارند که در یک زمان وجود دارند. انتخاب بین یکی از این دوقطبی­ها نیز به دلیل ماهیت «هم این و هم آن» بودنش کاری بسیار دشوار و پیچیده است و در نهایت به نوعی «سرگشتگی» میان دو قطب متناقض منجر خواهد شد.

 

فیلم« گذشته» به کارگردانی اصغر فرهادی

 

در فیلم «گذشته»، مهم­ترین سرگشتگی شخصیت­ها ناشی از آویخته بودن تمام-مدت آنان میان زمان گذشته و زمان حال است. شخصیت­ها با کنش­های خود دوست دارند که زمان گذشته را به دست فراموشی بسپارند و زندگی­شان را در حوضچه­ اکنون آب­­تنی کنند، اما گذشته با تمام قوا به زمان حال آنها هجوم می­آورد و موجب می­شود پیش رفتن­شان به فرو رفتن­شان بیانجامد. کنش شخصیت­ها در فیلم «گذشته» به هدف نه گفتن به زمان گذشته و آری گفتن به زمان حال برای حرکت به سوی آینده است. اما رویدادها به گونه­ای پیش می­روند که شخصیت­ها را در وضعیت سرگشته و پیچیده­ی «نه گذشته، نه حال»، یا وضعیت «هم گذشته و هم حال» نگاه می­دارند. بنابراین در فیلم «گذشته»، یک دنیای آستانه­ای، سرگشته و پیچیده تصویر می­شود که «وجود» دارد. اما در این «وجود»، تمام شخصیت­هایی که هریک به نوع و شکلی به آن «ماهیت» می­دهند، دخیل هستند. بنابراین، مرحله­ی بعدی، بعد از توصیف این «وجود»، تلاش برای یافتن آن «ماهیت» است. اینجاست که یک بار دیگر، و باز همچون فیلم­های سابق فرهادی، مضمون «دشواری و پیچیدگی قضاوت اخلاقی» مطرح می­شود.

 

تمام شخصیت­های فیلم «گذشته»، هریک به شکلی مرتکب خطاهایی شده­اند، که در آن واحد خطا محسوب نمی­شوند. هریک آنها می­دانند که به خاطر خطای اخلاقی دیگری دچار شرایطی سخت شده­اند. در همان حال، می­دانند که خطای دیگری خطای خودشان هم هست و همین طور، نه خودشان خطایی مرتکب شده­اند و نه دیگری. احمد به خاطر افسردگی که در پاریس دچارش بوده، همسرش را چندین سال ترک کرده و به ایران رفته است. او به خاطر ترک طولانی مدت همسرش خطاکار است، اما چون چاره­ای جز بازگشت به ایران، برای رفع افسردگی­اش نداشته، خطاکار نیست. هرچند باز هم به خاطر اینکه دلیل ترک همسرش را برای این مدت طولانی به او نگفته، خطاکار است. به همین ترتیب، می­توان ماریان را به خاطر رفتاری که با احمد داشته و همراهیش با سمیر، مقصر دانست و هم زمان، او را به خاطر اینکه احمد بدون دلیل و به مدت طولانی او را ترک کرده، مقصر ندانست. بنابراین، پیچیدگی و دشوار بودن قضاوت اخلاقی به این خاطر رخ می­دهد که همه­ی کنش­های شخصیت ها در شرایطی مرزی و آستانه­ای میان دو قطب متضاد خطا/ناخطا قرار دارد. بنابراین کنش­های آنها به همان اندازه که خطا هست، می­تواند خطا هم نباشد و همه آنها به یک اندازه در انجام این خطا/ناخطاها مقصر هستند و نیستند.

 

فیلم« گذشته» به کارگردانی اصغر فرهادی

 

فرهادی در فیلم «گذشته» نیز، همچون همه­ فیلم­های دیگرش که به مضمون مشابهی می­پردازند، برای به بار نشاندن این مضمون، از روش منحصر به فرد خود در روایت­پردازی استفاده می­کند: بنا بر یک سنت فرمالیستی یا صورت گرایانه، هر روایت، شامل دوگانه­ای است که به نام­هایی مختلف نامیده شده است. ما از این میان دو نام ساده­تر «داستان» و «پیرنگ» را برمی­گزینیم. داستان مجموعه­ای نامرتب و خام است، از تمام مصالحی (رویدادهایی) که با کمک آنها می­توان به کنش روایت­گری رسید. اما پیرنگ، بعضی از این مصالح/رویدادهای خام را از دنیای داستان گزینش می­کند و به آنها از لحاظ علت و معلولی و زمانی سامان می­دهد تا کنش روایت­گری اتفاق بیفتد.

 

ادوارد فورستر در این مورد مثال معروفی زده است که اگر در دنیای داستان، جملات «شاه مرد» و «ملکه مرد»، موجود باشد، پیرنگ آنها را برمی­گزیند و با ساختن این جمله به آنها سامان و نظم می بخشد: «شاه مرد و سپس، ملکه از غم دوری او مرد». فرهادی نیز به همین ترتیب، در فیلم «گذشته» از میان رویدادهایی که درون دنیای داستان موجود است، بخش­هایی خاص را برمی­گزیند و به آنها سامان و نظم ویژه­ای می­دهد تا درونمایه­ی دشواری قضاوت اخلاقی در یک جهان آستانه­ای به دست آید. مثلاً مهم­ترین و اصلی­ترین زنجیره­ی رویدادی که در فیلمنامه­ «گذشته» شکل می­گیرد، شاید مربوط به خودکشی سلین، در گذشته باشد که در زمان کنونی داستان، در کماست. ابتدا گمان می­رود که سلین بدون اینکه از رابطه­ی مارین با سمیر اطلاع داشته باشد و تنها به خاطر بیماری افسردگی خودکشی کرده و به کما رفته است. اما سپس معلوم می­شود که لوسی ای میل­هایی را که میان مارین و سمیر رد و بدل می­شده، برای سلین فرستاده و بنابراین، سلین با اطلاع از خیانت سمیر به خودش، خودکشی کرده است. اما سپس، این موضوع هم نادرست از آب درمی­آید و به نظر می­رسد که نعیما، کارگر مغازه­ سمیر، موضوع خیانت سمیر را به سلین اطلاع داده است. اما این موضوع هم به نوبه­ خود نادرست از آب درمی­آید و به روایت نعیما، سلین به خاطر اینکه گمان می­کرده بین او و سمیر رابطه­ای وجود دارد، دست به خودکشی زده است که درستی و نادرستی این موضوع نیز به طور قطع و یقین ثابت نمی­ شود.

 

فیلم« گذشته» به کارگردانی اصغر فرهادی

 

 در واقع، در فیلم «گذشته» ابتدا بخش­هایی از جهان «داستان» در اختیار یک شخصیت/راوی قرار می­گیرد تا او با استفاده از این مصالح خام، پیرنگ خود بسازد و روایت ویژه­ خود را از آن رویدادها به دست دهد. اما سپس، شخصیت/راوی دیگری عناصری کاملاً متضاد، نسبت به عناصر قبلی را از جهان داستان بیرون می­کشد و پیرنگی ضدپیرنگ قبلی را شکل می­دهد. با این وجود به نظر می­رسد که احتمال پیرنگ قبلی همچنان از بین نرفته و ردپایی از آن در روایت باقی مانده است. بنابراین فیلم، مجموعه یا زنجیره­ای از پیرنگ/ضدپیرنگ، و از آنجا روایت/ضدروایت را شکل می­دهد که در کنار هم و هم زمان با هم وجود دارند. با پیش گرفتن این شیوه از داستان­گویی مضمون «دشواری قضاوت اخلاقی در یک جهان آستانه­ای» به تماشاگر فیلم «گذشته» منتقل می­ شود.  

 

انتهای پیام/

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.