سینماپرس- اصغر فرهادی در فیلم «گذشته» نیز، همچون همه فیلم های دیگرش، و به خصوص از «چهارشنبه سوری» به بعد، موقعیت های پیچیده و دشوار انسانی دیگری را به تصویر کشیده است. در تمام این فیلمها فرهادی موقعیتهایی را ترسیم میکند که «وجود» دارند. همان طور که تمام این فیلم ها به این پرسش اساسی اختصاص می یابد که آیا به راحتی میتوان به این «وجود» ها ماهیت داد؟ بنابراین میتوان گفت که در تمام فیلمهای فرهادی پرسشی اگزیستانسیالیستی مطرح میشود و البته پاسخ آن به مخاطب واگذار میشود. در پایان فیلمهای وی هم فیلمساز، هم شخصیتها و هم مخاطب، در برابر موقعیتی قرار میگیرند که در آنها با دوقطبیهایی متناقض سر و کار دارند که در یک زمان وجود دارند. انتخاب بین یکی از این دوقطبیها نیز به دلیل ماهیت «هم این و هم آن» بودنش کاری بسیار دشوار و پیچیده است و در نهایت به نوعی «سرگشتگی» میان دو قطب متناقض منجر خواهد شد.
در فیلم «گذشته»، مهمترین سرگشتگی شخصیتها ناشی از آویخته بودن تمام-مدت آنان میان زمان گذشته و زمان حال است. شخصیتها با کنشهای خود دوست دارند که زمان گذشته را به دست فراموشی بسپارند و زندگیشان را در حوضچه اکنون آبتنی کنند، اما گذشته با تمام قوا به زمان حال آنها هجوم میآورد و موجب میشود پیش رفتنشان به فرو رفتنشان بیانجامد. کنش شخصیتها در فیلم «گذشته» به هدف نه گفتن به زمان گذشته و آری گفتن به زمان حال برای حرکت به سوی آینده است. اما رویدادها به گونهای پیش میروند که شخصیتها را در وضعیت سرگشته و پیچیدهی «نه گذشته، نه حال»، یا وضعیت «هم گذشته و هم حال» نگاه میدارند. بنابراین در فیلم «گذشته»، یک دنیای آستانهای، سرگشته و پیچیده تصویر میشود که «وجود» دارد. اما در این «وجود»، تمام شخصیتهایی که هریک به نوع و شکلی به آن «ماهیت» میدهند، دخیل هستند. بنابراین، مرحلهی بعدی، بعد از توصیف این «وجود»، تلاش برای یافتن آن «ماهیت» است. اینجاست که یک بار دیگر، و باز همچون فیلمهای سابق فرهادی، مضمون «دشواری و پیچیدگی قضاوت اخلاقی» مطرح میشود.
تمام شخصیتهای فیلم «گذشته»، هریک به شکلی مرتکب خطاهایی شدهاند، که در آن واحد خطا محسوب نمیشوند. هریک آنها میدانند که به خاطر خطای اخلاقی دیگری دچار شرایطی سخت شدهاند. در همان حال، میدانند که خطای دیگری خطای خودشان هم هست و همین طور، نه خودشان خطایی مرتکب شدهاند و نه دیگری. احمد به خاطر افسردگی که در پاریس دچارش بوده، همسرش را چندین سال ترک کرده و به ایران رفته است. او به خاطر ترک طولانی مدت همسرش خطاکار است، اما چون چارهای جز بازگشت به ایران، برای رفع افسردگیاش نداشته، خطاکار نیست. هرچند باز هم به خاطر اینکه دلیل ترک همسرش را برای این مدت طولانی به او نگفته، خطاکار است. به همین ترتیب، میتوان ماریان را به خاطر رفتاری که با احمد داشته و همراهیش با سمیر، مقصر دانست و هم زمان، او را به خاطر اینکه احمد بدون دلیل و به مدت طولانی او را ترک کرده، مقصر ندانست. بنابراین، پیچیدگی و دشوار بودن قضاوت اخلاقی به این خاطر رخ میدهد که همهی کنشهای شخصیت ها در شرایطی مرزی و آستانهای میان دو قطب متضاد خطا/ناخطا قرار دارد. بنابراین کنشهای آنها به همان اندازه که خطا هست، میتواند خطا هم نباشد و همه آنها به یک اندازه در انجام این خطا/ناخطاها مقصر هستند و نیستند.
فرهادی در فیلم «گذشته» نیز، همچون همه فیلمهای دیگرش که به مضمون مشابهی میپردازند، برای به بار نشاندن این مضمون، از روش منحصر به فرد خود در روایتپردازی استفاده میکند: بنا بر یک سنت فرمالیستی یا صورت گرایانه، هر روایت، شامل دوگانهای است که به نامهایی مختلف نامیده شده است. ما از این میان دو نام سادهتر «داستان» و «پیرنگ» را برمیگزینیم. داستان مجموعهای نامرتب و خام است، از تمام مصالحی (رویدادهایی) که با کمک آنها میتوان به کنش روایتگری رسید. اما پیرنگ، بعضی از این مصالح/رویدادهای خام را از دنیای داستان گزینش میکند و به آنها از لحاظ علت و معلولی و زمانی سامان میدهد تا کنش روایتگری اتفاق بیفتد.
ادوارد فورستر در این مورد مثال معروفی زده است که اگر در دنیای داستان، جملات «شاه مرد» و «ملکه مرد»، موجود باشد، پیرنگ آنها را برمیگزیند و با ساختن این جمله به آنها سامان و نظم می بخشد: «شاه مرد و سپس، ملکه از غم دوری او مرد». فرهادی نیز به همین ترتیب، در فیلم «گذشته» از میان رویدادهایی که درون دنیای داستان موجود است، بخشهایی خاص را برمیگزیند و به آنها سامان و نظم ویژهای میدهد تا درونمایهی دشواری قضاوت اخلاقی در یک جهان آستانهای به دست آید. مثلاً مهمترین و اصلیترین زنجیرهی رویدادی که در فیلمنامه «گذشته» شکل میگیرد، شاید مربوط به خودکشی سلین، در گذشته باشد که در زمان کنونی داستان، در کماست. ابتدا گمان میرود که سلین بدون اینکه از رابطهی مارین با سمیر اطلاع داشته باشد و تنها به خاطر بیماری افسردگی خودکشی کرده و به کما رفته است. اما سپس معلوم میشود که لوسی ای میلهایی را که میان مارین و سمیر رد و بدل میشده، برای سلین فرستاده و بنابراین، سلین با اطلاع از خیانت سمیر به خودش، خودکشی کرده است. اما سپس، این موضوع هم نادرست از آب درمیآید و به نظر میرسد که نعیما، کارگر مغازه سمیر، موضوع خیانت سمیر را به سلین اطلاع داده است. اما این موضوع هم به نوبه خود نادرست از آب درمیآید و به روایت نعیما، سلین به خاطر اینکه گمان میکرده بین او و سمیر رابطهای وجود دارد، دست به خودکشی زده است که درستی و نادرستی این موضوع نیز به طور قطع و یقین ثابت نمی شود.
در واقع، در فیلم «گذشته» ابتدا بخشهایی از جهان «داستان» در اختیار یک شخصیت/راوی قرار میگیرد تا او با استفاده از این مصالح خام، پیرنگ خود بسازد و روایت ویژه خود را از آن رویدادها به دست دهد. اما سپس، شخصیت/راوی دیگری عناصری کاملاً متضاد، نسبت به عناصر قبلی را از جهان داستان بیرون میکشد و پیرنگی ضدپیرنگ قبلی را شکل میدهد. با این وجود به نظر میرسد که احتمال پیرنگ قبلی همچنان از بین نرفته و ردپایی از آن در روایت باقی مانده است. بنابراین فیلم، مجموعه یا زنجیرهای از پیرنگ/ضدپیرنگ، و از آنجا روایت/ضدروایت را شکل میدهد که در کنار هم و هم زمان با هم وجود دارند. با پیش گرفتن این شیوه از داستانگویی مضمون «دشواری قضاوت اخلاقی در یک جهان آستانهای» به تماشاگر فیلم «گذشته» منتقل می شود.
انتهای پیام/
ارسال نظر