این تابستان او برنامه «خندوانه» را روی آنتن دارد. آدمها را میآورد روی صندلی مینشاند و از آنها سوالهای جورواجور میپرسد. سعی کردیم به روش خودش از او سوال کنیم. هرچند تازه از خواب بیدار شده بود و بعضی وقتها هم از روی دوست کنار دستیاش تقلب میکرد.
خودتان را تعریف کنید؟
رامبد جوان. باتلاش. در این لحظه گرسنه و این اواخر تنبل در ورزش کردن.
حسی که به اسم فامیل خود دارید؟
خوب است.
دوستش دارید؟
بعضی وقتها شبیه شوخی میشود. ولی آدم باید با آن کنار بیاید.
جوان کیست؟
جوان یعنی کسی که میتواند بجود.
جدا؟ یا اصطلاح شخصی شماست؟
کاملا واقعی است. یعنی کسی که دندان دارد و میتواند بجود.
بنابراین تا کی میخواهید جوان بمانید؟
هستم حالا. تا هستم قرار است جوان باشم.
چه شد بازیگر شدید؟
دلیلش این بود که دکتر نشدم.
بازی یا اجرا؟
در واقعیت با هم متفاوت هستند.
کدام را بیشتر دوست دارید؟
بستگی به پروژه دارد. هر دوره یکی را دوست دارم.
اولین باری که بازی کردید؟
ذهنم رفت به سمت دوران نوزادی. وقتی با شست پایم بازی میکردم.
منظورم نقش جدی به عنوان بازیگر حرفهای بودن.
نمی دانم. نمیدانم کدام را بگویم. نوع دیگر. خانه سبز.
خنده؟
اوه. چه سوال سختی (میخندد)، میشود بعدا برگردیم به این سوال؟
بله. شاید هم نه. میشود بدون قرار گرفتن در یک موقعیت خندهدار هم آدمها را به خنده واداشت؟
باید جادوگر باشی.
خنده عصبی؟
دلیل این است که مغز دستور میدهد برای مقابله با فشار عصبی، بدن چنین عکسالعملی از خود نشان دهد. برای تخلیه فشار عصبی.
خودتان تجربهاش را داشتید؟
شاید. بله. یک خنده کوتاه در حد «هههه» دو ثانیه.
این که میگویند کمدینها افسردهاند؟
قاعده کلی نیست.
شما خودتان افسردهاید؟
بله.
این که میگویند دنیا را سخت نگیر؟
بعضی وقتها برای رخ دادن یک اتفاق خیلی تلاش میکنیم در صورتی که جهان دارد به سمتی میگردد که آن اتفاق نیفتد. اصلا به نفع ماست که رخ ندهد.
به خندهدرمانی هم اعتقاد دارید؟
بله.
شده تا به حال اشک کسی را در بیاورید؟
بله. در موقعیتهای مختلف.
وقتی «خانه سبز» را میشنوید چه خاطراتی برایتان زنده میشود؟
یاد خیلی چیزها میافتم. مرحوم شکیبایی. تکتک بازیگران و کارگردان و عوامل. یاد لوکیشن خانه سبز.
بازی در نقش جوان سریال برایتان سختتر بود یا پیر؟
هیچ کدام سخت نبود ولی نقش جد بزرگ را بیشتر دوست داشتم.
با رامبد آن زمان چقدر فرق کردهاید؟
خیلی. پخته ترشدم. چاقتر شدم. کچلتر... نه، کممو شدم.
از آنچه گذشت راضی هستید؟
بله. معلوم است راضیام.
نویسندهها مثل کاراکتر شما در سریال مسافران آنقدر صاف و سادهاند؟ یا مثلا شارلاتان؟
نویسندهها شارلاتانهای سادهای هستند که... اصلا این سوال را ول کن...
بوده نقشی که به شخصیت خودتان نزدیک باشد؟
نمی دانم. یک مقدار نقش فرید در همین سریال مسافران.
در کمدی ایران زوج هنری داریم؟
بله. مهران مدیری و سیامک انصاری.
اگر فضاییها بیایند حاضرید با آنها بروید؟
بله.
پیچیدهترین خصوصیت ایرانیها؟
اینکه خودمان نیستیم.
چرا دروغ میگوییم؟
چون تنبل و ترسو هستیم.
ما دروغگو هستیم؟
نه این واقعیت ندارد. قاعده کلی نیست، ولی خوب یکی از خصوصیات اجتماعی منفی برخی از ماست.
کسی را میشناسید که دروغ نگوید؟
آره بابا.
دوست داشتید شهروند چطور شهری بودید؟
تهران تمیز با آب و هوا و محیط زیست پاک. پر از پرنده و حیوانات باحال. ساختمانهای کوتاهتر و باغهای بزرگتر. گرما و ماشین کمتر.
از کدام بازیگر بیشتر یاد گرفتید؟
خسرو شکیبایی.
کت جادویی؟
یک کت زشت با پارچه رومبلی. برای فصل گرما خیلی هم ضخیم.
نقش خودتان در آن فیلم؟
تجربه جذابی بود ولی کلی ایراد داشتم. لطیفی هم الان خیلی پختهتر از آن زمان شده است.
اصلا تلویزیون بهتر است یا سینما؟
هردو خیلی خوب هستند.
این که مردم میگویند هرکس میآید تلویزیون چاق میشود؟
نمیدانم به تلویزیون چه ربطی دارد. احتمالا غذای تلویزیون چربتر است.
پشتصحنه زندگی شما آشفته است؟
فراز و نشیبهایی دارد که از آن استقبال میکنم.
اگر پایتان به دنیای بازیگری باز نمیشد، چه کاره میشدید؟
موزیسین. اگر موزیسین نمیشدم، جراح زیبایی میشدم. اگر جراح زیبایی نمیشدم بوکسور میشدم. اگر بوکسور نمیشدم، قهرمان شطرنج. اگر همه اینها نمیشدم حتما یک چوپان میشدم.
اگر یک پروانه روی شانهتان بنشیند؟
برایش آواز میخوانم.
تجربه کردن ناشناختهها؟
خیلی خوب است. به سراغ ناشناختهها میروم.
شده از حاشیهای که برایتان درست کردهاند، عصبانی شوید؟
بله. ولی خیلی زود به اعصابم مسلط میشوم.
چرا مسائل خصوصی ستارهها آنقدر برای مردم مهم است؟
همه جای دنیا همین است. مردم از کشف زاویههای پنهان و موضوعات خاله زنکی لذت میبرند.
دوست داشتید هالیوود بودید. الان یک خانه بزرگ و یک هواپیما داشتید؟
بله دوست داشتم. به شرط این که تهران هم بود.
معمولا دوست دارید تعطیلات خودتان را چگونه بگذرانید؟
با یک عالمه تفریح و خواب و خوراک کافی.
هیچ وقت از کار خسته شدید؟
بله.
تعطیل میکنید کار را؟
اگر شرایط تولید اجازه دهد، بله. البته آدم حرفهای باشد حتما یاد گرفته با خستگیاش چطور کنار بیاید.
جایگاه مردم در زندگی شما چیست؟
خیلی مهم هستند.
نمیترسید که یک روز برای مردم زندگی کنید نه خودتان؟
همین حالا هم وقتی دارم یک پروژه را میسازم که مخاطبانش مردم هستند یعنی دارم بخش عمدهای از عمرم را برای آنها زندگی میکنم.
تفاوت زندگی خصوصی و زندگی کاری یک هنرمند؟
به نظرم نباید زیاد فرق داشته باشد.
دوست دارید در آینده از زندگی شما فیلم بسازند؟
بله. بدم نمیآید.
هنرپیشهاش؟
نمیدانم. کارگردان خودش تصمیم بگیرد.
آخرش چه میشود؟
آخرش یک جور دیگر شروع میشود.
متوجه نشدم؟
یعنی آخر زندگی یک آغاز دیگر است.
ارسال نظر