«حکایت عاشقی» فیلمی با مضمون دفاع مقدس است که مسعود جعفری جوزانی تهیه کننده و کارگردان پیشکسوت سینمای ایران تهیهکنندگی آن را برعهده داشته به موضوع بمباران شیمیایی حلبچه پرداخته شده است و همین دغدغه جای تشکر دارد. با این حال مسئله مهمی که در این فیلم مطرح است اینکه چرا سازندگان این اثر موضوعات بسیار مهم و به روز دفاع مقدس را نادیده انگاشته و به سمت سوژه ای کهنه شده رفته و مهمتر از همه اینکه به درستی به آن نمی پردازند!
«حکایت عاشقی» به دلیل ضعف فیلمنامه و روایت داستان ها و ورود به سوژه ها و موضوعات گوناگون این فیلم را تبدیل به یک آشفته بازار کرده که موضوع مهم و حساس «حلبچه» در زیر لایه های فیلمنامه مدفون شده و پس از گذر از پرده اول دیگر اثری از سوژه اصلی فیلمنامه باقی نمی ماند. معلوم نیست فیلمساز به کدامین دلیل موضوع بسیار مهم بمباران شیمیایی حلبچه به عنوان یکی از بزرگترین جنایات صدام را دستمایه کار خود قرار می دهد و ناگهان آن را رها کرده و به سراغ روایتی عاشقانه گرایش پیدا می کند.
فاجعه حلبچه فاجعه ای بسیار بزرگ در تاریخ بشریت است و در صورتی که به هنر هفتم به صورت صحیح به آن بپردازد می تواند تا مدت ها در ذهن مخاطبان حضور داشته باشد اما متاسفانه «حکایت عاشقی» از به تصویر کشیدن فاجعه ای به این عظمت به شدت عاجز مانده و به خصوص در زمینه جلوه های ویژه و طراحی صحنه و چهره پردازی نتوانسته است عظمت این جریان را به درستی به تصویر بکشد. اینکه کارگردان فیلم عملاً به سمت و سوی ساخت یک عاشقانه صرف از نوع مثلث عشقی گرایش داشته به خوبی در محتوای این اثر به چشم می خورد و این تلفیق میان جنگ و عشق به دلیل عدم پرداخت صحیح باعث پس زدگی مخاطب از فیلم شده و نمی تواند او را با خود همراه سازد.
البته در این میان یکی از نکات مثبت ساختار این فیلم استفاده از فیلم های مستند به فیلم است که بخش مهم این موفقیت مدیون تدوین بسیار خوب فیلم است. نشان دادن وقایع تاریخی به صورت تصاویر مستند در این فیلم باعث می شود مخاطب که از فضاسازی منفعل فیلم نتوانسته خود را در حلبچه بیابد حداقل به واسطه استفاده از این تصاویر مستند در مدت زمان کوتاهی خود را در این ورطه ببیند و به فضای فیلم نزدیک شود. این در حالی است که متاسفانه فیلمبرداری این اثر آن حس و حال لازم را به مخاطبان خویش ارائه نمی دهد و مخاطب را از فضای واقعی فیلم به شدت دور می سازد. که شاید بخش مهم آن استفاده از لنز تخت برای فیلمبرداری این اثر باشد.
بازی بازیگران این فیلم نیز به شدت تصنعی است و به خصوص بهرام رادان به عنوان شخصیت اصلی فیلمنامه وصله ای ناجور برای «حکایت عاشقی» است که باعث تنزل جدی این فیلم شده است. رادان به دلیل عدم شناخت کافی از فضای جبهه و جنگ نتوانسته آنچنان که باید شخصیت پردازی صحیحی از یک عکاس رزمنده داشته باشد و همچون اغلب فیلم های گذشته اش همان جوان چشم روشنی است که بیشتر بازی اش به سمت نقش های عاشقانه و تین ایجر گرایش تا دارد!
داستان فیلم روایت داستان عکاسی است که برای عکسبرداری از فاجعه بمباران شیمیایی به حلبچه می رود و به صورت کاملاً اتفاقی با خانواده ای آشنا می شود که همه اقوام خود را از دست داده اند و می خواهند به منطقه امنی پناه ببرند. این عکاس با زنی به نام چیمن که همسر خود را در جنگ از دست داده آشنا شده و با وی ازدواج می کند اما مدتی بعد همسر زن پیدا شده و معلوم می شود که شهید نشده است. در این میان چیمن میان دو عشق گرفتار می شود و در نهایت به حلبچه باز می گردد. سال ها بعد در حالی که عکاس کتابی با عنوان «چیمن» از فاجعه حلبچه را منتشر کرده است با «شاهو» همسر سابق چیمن روبرو می شود و اطلاع میابد که چیمن بعد از بازگشت به حلبچه نزد او نرفته است و اینک در بیمارستانی در حلبچه به سر می برد. از این رو عکاس به حلبچه بازگشته و چیمن نیز از او استقبال می کند!
نظرات