این فیلم به واقعه سال ۱۳۶۰ شهر آمل که با عنوان حماسه اسلامی مردم آمل، از آن یاد شده به مبارزه مسلحانه حدود صد نفر از گروه های معاند علیه نظام جمهوری اسلامی ایران در شهر و جنگلهای اطراف شهر آمل اشاره دارد. این مبارزه پس از ساعتها درگیری سرانجام در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۶۰ با تمرکز قوای نیروهای سپاه پاسداران، پلیس و بسیجیان با سرکوبی معاندان پایان یافت. نیروهای مردمی در این درگیریها و خنثی نمودن آن نقشی فزاینده داشتهاند و البته که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی نیز کمک حال مردم بوده اند.
مجید اسماعیلی در اولین اثر سینمایی خود این سوژه را دستمایه ساخت فیلم خود قرار داده است که به دلایل گوناگون از جمله اشکالات عمده در ساختار و محتوای اثر به هیچ عنوان نتوانسته اثری قابل قبول در سینمای ایران باشد. شاید تنها نکته مثبت این فیلم فضای به شدت طبیعت گرای فیلم باشد. فضایی که جای آن در فیلم های سینمای ایران به شدت خالی به نظر می رسد و با وجود فیلم های بیش از حدی که اغلب در فضای بسته آپارتمانی ساخته می شوند می تواند اثری قابل قبول در سینمای ایران محسوب شود. فیلم «ماهی سیاه کوچولو» در لوکیشن های ویژه ای در جنگل های شمال کشور فیلمبرداری شده و فیلمساز بیش از توجه به محتوای اثرش درگیر فضاسازی و زیباتر کردن قاب های دوربین در این فیلم بوده است!
«ماهی سیاه کوچولو» اگرچه از حضور بازیگران نامداری همچون: مریلا زارعی، مصطفی زمانی، همایون ارشادی و... بهره برده است اما از آن دسته فیلم هایی است که مسلماً در گیشه محتوم به شکست خواهد بود چرا که فیلم هیچیک از عناصری را که فیلم های مخاطب پسند باید در خود لحاظ کنند را ندارد و از همین رو نمی تواند مخاطبان را به سالن های سینما بکشاند. از سوی دیگر به هیچ عنوان مشخص نیست که از میان این همه حوادث مهمی که انقلاب اسلامی داشته است چرا دست اندرکاران تولید این فیلم چنین سوژه ای را دستمایه تولید یک فیلم قرار داده اند که از ابتدا هیچ پتانسیلی برای بدل شدن به یک فیلم خوب را ندارد!
«ماهی سیاه کوچولو» از کمبود عمق در معنا و خلاقیت رنج می برد. کشمکش های فیلمنامه به هیچ عنوان برای مخاطب جذاب نیست که شاید فقر مطالعات مربوط به چنین سوژه مهمی که یکی از وقایع مهم تاریخی ایران پس از انقلاب اسلامی محسوب می شود منجر به آن شده باشد. همچنین هیچگونه خلاقیتی در ساخت این فیلم به چشم نمی خورد و حال و هوای ساختار فیلم ذهن مخاطب را به سمت و سوی فیلم های دهه ۶۰ سوق می دهد.
لوکیشن جنگل که در این فیلم تبدیل به یک شخصیت شده و در تمامی ساختار فیلم از آن بهره برداری شده است به هیچ عنوان نمی تواند آنگونه که شایسته است از لحاظ حیث داستانی و ساختار عناصر فنی درام مجید اسماعیلی را معنا ببخشد! از طرف دیگر وجود برخی دیالوگ هایی با بارهای فلسفی و همچنین واکنش های احمقانه کاراکترهای اصلی فیلمنامه و تفسیری که از عشق در فیلم در فیلم بیان می شود به هیچ عنوان منطقی نیست و نمی تواند مخاطبان را قانع و راضی کند.
روابط درهم پیچیده انسانی و پرداختن به زندگی شخصی یکایک کاراکترها از دغدغه های سوژه اصلی فیلمنامه به شدت دور است و از همین رو لحن روایی فیلم را دچار لکنت شدیدی می کند. مخاطب در این اثر نمی داند که قرار است چه فیلمی با چه موضوعی را ببیند. این فیلم از یک سو وقایع سیاسی را روایت می کند و از سوی دیگر به زندگی خصوصی کاراکترهای فیلم و روابط بعضاً کثیفی که میان آن ها وجود دارد می پردازد که این مهم باعث می شود حس و ریتم فیلمنامه با کندی بسیار شدیدی روبرو شده و حتی مخاطبان هدف فیلم که احتمالاً برخی سیاسیون بوده اند نیز نتوانند ارتباط خوبی را با این اثر برقرار کنند.
بازی بازیگران این فیلم بسیار متوسط است و هیچیک در حد و اندازه خود در این فیلم ظاهر نشده اند. مریلا زارعی شاید تنها بازیگری باشد که با توجه به حضور در یک شمایل و قامت یک رزمنده توانسته باشد تا حدودی توقعاتی که از وی وجود دارد را برآورده سازد.
ارسال نظر