فیلمساز با اطلاع کافی به سراغ سوژه رفته است، چرا که مسیر پیشروی فیلم به سمت مضمون مورد نظر کاملاً مشخص است. وی با انتخاب دو شخصیت سیاسی اصلاح طلب و قرار دادن آنها در برابر دو تن از همراهان شهید دیالمه جبهه اصلاح طلبان را در فیلم قدرتمندتر می کند اما در آخر مضمونی که فیلمساز قصد ارائه آن را دارد منتقل می شود، مضمونی که در ابتدا کمتر کسی می تواند آن را حدس بزند.
به این معنا که شهید دیالمه از ابتدا تا اواخر فیلم بارها تبدیل به شخصیتی مثبت، خاکستری و حتی منفی می شود اما در آخر با کنار رفتن وی و ارتباط دادن رفتارهای وی به محمود احمدی نژاد که از سوی یکی از مصاحبه شوندگان رخ می دهد شهید دیالمه به شخصیت فرعی فیلم تبدیل شده و موضوعی که فیلم دنبال می کند هر چند یکی از دغدغه های اصلی دیالمه است اما از زاویه ای دیگر دنبال می شود و در پایان با نگاه به موضوع از زوایای مختلف حقانیت ادعاهای شهید دیالمه مشخص می گردد اما لزوم اعلام آنها در زمانی که ایشان در مجلس اظهار می داشتند مسئله فیلم می شود، در نتیجه اشاره مستقیم فیلم به مناظره تاریخی محمود احمدی نژاد و میرحسین موسوی اظهارات احمدی نژاد را واقعی بر می شمرد اما اعلام آنها را مشخصاً الزامی نمی داند.
همانطور که فیلم به نامه امام خمینی (ره) به آیت الله منتظری در پایان اشاره ای دارد و با این جمله تکان دهنده مخاطب را متوجه منظور اصلی فیلم می کند که اگر شهید عبدالحمید دیالمه زنده بود نامه امام (ره) خوشحال کننده ترین اتفاق برای او می شد.
اگر بخواهیم به تکرار تاریخ اعتقاد داشته باشیم (این اعتقاد از مقایسه احمدی نژاد و دیالمه در فیلم دیده می شود) «سمفونی استیضاح» احمدی نژاد را در مقام شهید دیالمه، موسوی را در جایگاه بنی صدر و آیت الله خامنه ای را در جایگاه امام خمینی (ره) قرار می دهد و با افشاگری احمدی نژاد در برابر موسوی (همانطور که دیالمه بدون توجه به گفته های امام (ره) در برابر بنی صدر افشاگری کرد) و به هم ریختن جبهه های مختلف فکری شاید مخالفت کند اما آن را فاقد واقعیت نمی داند.
فیلم مشخصاً در مسیری پیشروی می کند که فیلمساز از آن اطلاع کافی دارد. در فیلمهای سیاسی که فیلمساز از شخصیت های سیاسی مصاحبه می کند هدایت مسیر پیشروی فیلم به سمت موضوع مورد نظر کار بسیار دشواری است. در ظاهر اینطور به نظر می رسد که تولیدکنندگان فیلم هیچ دخالتی در ارائه مضمون ندارند اما به واقع اینطور نیست چرا که به عنوان مثال اگر احمدی نژاد با دیالمه مقایسه نمی شد مطمئناً فیلم به سمت و سوی دیگری می رفت.
فیلم در جامعه سیاسی ایران جبهه ای جدید معرفی می کند که اصلاح طلبان و اصولگرایان در برابرش یا جبهه دارند و یا بی اعتنایی می کنند. معرفی این جبهه که از شهید دیالمه آغاز می شود نمی تواند بدون هدایت فیلمساز رخ دهد و تیزهوشی صاحب اثر اینجا مشخص می شود که با وجود هدایت موضوع به سمتی که می خواهد داوری را به مخاطب می سپارد و داوری صورت گرفته نیز مطمئناً همان نتیجه را در بر خواهد داشت که فیلمساز می خواهد.
«سمفونی استیضاح» مستندی هوشمندانه اما فاقد ساختار قدرتمند سینمایی است. فیلمساز با به دست آوردن مضمون مورد نظر موضوع فیلم را بلافاصله رها کرده و به شهادت عبدالحمید دیالمه اشاره می کند تا فیلم با نتیجه گیری مورد نظر فیلمساز به پایان برسد در حالیکه مخاطب هنوز منتظر بررسی بیشتر موضوع است. مسائلی که مقایسه آنها با زمان حال نیاز به جسارت بالایی دارد و برخلاف اظهارات بسیاری که راجع به «سمفونی استیضاح» شده است این فیلم را با توجه به پایانبندی عجولانه اش فیلمی فاقد جسارت لازم می دانم.
ارسال نظر