چهره های مطرح سینما و تلویزیون ایران در سالهای اخیر سعی زیادی کرده اند که با حضور در کمپینهایی که انساندوستانه قلمداد می شوند هم مجالی را ایجاد کنند برای دیده شدن در ایام بیکاری و کمکاری و هم اینکه به زعم خویش مسئولیت اجتماعی خود به عنوان یک چهره صاحب نام را انجام دهند. این کمپینها دامنه گسترده ای را شامل می شود و از گلریزان گرفته برای کمک به محرومان جامعه تا هشدار درباره خشکسالی دریاچه ارومیه را دربرمی گیرد.
علاقه فعالان سینما و تلویزیون به حضور در این کمپین ها این امیدواری را ایجاد می کند که در فضای پر از تکرار سوژه های سینما و تلویزیون، سوژه هایی منتج از چنین گرفتاری ها و آسیبهای اجتماعی نیز وارد دایره بسته مضامین سینما و تلویزیون شود. با این حال وقتی تولیدات هر ساله سینما و تلویزیون را مرور می کنیم به سختی می توان محصولات نمایشی اثرگذار یافت درباره مضامینی که چهره ها مدام تصاویر حضور خود در کمپین های مربوط به آن را در شبکه های اجتماعی به اشتراک می گذراند.
محیط زیست ایران و به خصوص کلان شهرها در سالهای اخیر مشکلات فراوانی را پشت سر گذاشته؛ از پدیده ریزگردها گرفته تا وارونگی جو، آلودگی هوا، خشکسالی دریاچه ارومیه و برهوت زاینده رود همه و همه می تواند زمینه ساز خلق درامهای اثرگذار در سینما و تلویزیون شود اما عجیب است که نه فقط از سوی متصدیان سینما و تلویزیون، فیلمسازان تشویق به فعالیت در این مسیر نمی شوند که خود فیلمسازان نیز کمترین علاقه ای به این مضامین نشان نمی دهند.
البته که از متصدیانی که بی ربط با حیطههایی همچون سینما و تلویزیون پست مدیریتی گرفتهاند نمیتوان انتظار داشت که در این حیطه سیاستهای راهبردی داشته باشند اما خود کارگردانان و تهیهکنندگان و فیملنامه نویسان چرا در این حیطه ورود نمی کنند؟ مگر آنها در همین کشور زندگی نمی کنند و مگر هر روز درباره مشکلات زیست محیطی چیزی نمی شنوند؟
آیا هیچ کدام از سینماگران با مگس سفید برخورد نکرده اند؟
در سالهای اخیر پدیده ای به نام مگس سفید به کرات در مناطق مختلف پایتخت مشاهده شده است. آفتی که اغلب کارشناسان محیط زیست نسبت به عوارض برآمده از آن که انتقال باکتری و ویروس است هشدار داده اند و البته در سوی مقابل مسئولان سازمان محیط زیست نیز مرتب درباره تلاشهای خود برای کنترل این مگس ها سخن گفته اند.
با این حال هر سال در فصل گرما شهروندان در اغلب نقاط تهران از شرق تا غرب و از جنوب تا مرکز با این مگس ها که در پیاده روها میلولند مواجه می شوند. به نظر می رسد چه ارگانهای شهری و چه مقامات محیط زیست فعالیت قابل توجهی برای کنترل این حشرات نداشته اند که بعد از بیشتر از 3 سال از شیوع آنها همچنان تابستانها در سطح شهر با آنها روبروییم.
کم کاری مقامات مسئول در این باره بارها از سوی رسانه های مطبوع و مجازی هشدار داده شده اما سینما و تلویزیون در قبال چنین پدیده ای کمترین واکنشی نشان نداده اند.
نه فقط واکنش مستقیم بلکه حتی به صورت غیرمستقیم و در میان خرده داستانهای یک فیلم یا سریال هم ندیده ایم که به تخلیص هم که شده درباره شیوع این پدیده در پایتخت کلمه ای گفته شود.
فقط مدعی پاسداری محیط زیست هستیم
جالب است که فیلمسازان ما با ادعای فیلمسازی درباره وارونگی جو به کلیشه ای ترین شکل ممکن از بیماری یک پیرزن یا پیرمرد در اثر اوضاع جوی خراب سخن می گویند اما اینکه بخواهند با نگاهی تخصصی و آسیب شناسانه این پدیده و دلایل آن را به چالش بکشند محلی از اعراب ندارد.
وارونگی جو و تغییرات اکوسیستم یکی از دلایل جولان دادن همین مگسهای سفید در تهران است پس منطقی تر این است که وقتی از وارونگی گفته می شود به جای تلاش برای ارائه تصویرسازی هزاران بار از عشقهای ناکام گذشته از خرابیهای برآمده از این وارونگی هم گفته شود.
سینماگرانی که با افتخار در حمایت از یوزپلنگ ایرانی حرف می زنند و سعی می کنند بلافاصله بعد از سخنرانی های مدیران سیاسی درباره حفاظ از یوز ایرانی با به اشتراک گذاری تصاویر خود در باغ وحشها و در کنار ببر و پلنگ از علقه خود به حمایت از حیات وحش بگویند چرا کمتر پیش می آید که حتی یک طرح داستانی با مضمون معضلات آلودگی هوا در ایران را به ثبت برسانند؟
سکوت فیلمسازان مدعی روشنفکری
فارغ از سوژه های مکرر درباره ازدواج و طلاق و عشق و خیانت و چندهمسری که بارها و بارها به شوخی یا جدی در سینمای ایران به آنها پرداخته شده در سالهای اخیر نوعی سینمای فانتزیپرداز که تلاش می کند با فریب مخاطب و به اصطلاح سرکار گذاشتن وی مخاطب جلب کند نیز باب شده است ولی عجیب اینکه کمتر کارگردانی است که بیاید و در ساختاری کمدی یا جدی یا حتی با فانتزیسازی معضلات ایجاد شده به سبب آلودگی هوا در ایران را تصویرسازی کند.
کارگردانان سینمای ایران حتی درباره مضمونی کاملا تخیلی مثل حضور دراکولاها در تهران(!) هم فیلمسازی می کنند اما از کنار مگسهای سفیدی که حداقل روزی 8 ساعتی در خیابانها جولان می دهند به سادگی عبور می کنند.
بدتر اینکه برخی از فیلمسازان طیف موسوم به روشنفکر ما مدعی آسیب شناسی معضلات اجتماعی هستند و مدام از این می گویند که هدفشان از فیلمسازی، ارتقای اوضاع اجتماعی است اما از آن سو حداقل سالی 5 فیلم مرتبط با آسیبهای برآمده از محیط زیست آلوده هم در کشور تولید نمی شود!
آیا فیلمسازی اجتماعی فقط نمایش تصاویری چرک و سیاه از اوضاع سیاسی ایران است؟ آیا فیلمسازی اجتماعی فقط و فقط ناظر به زیر سوال بردن سنتها و ارزشهای عرفی جامعه است؟
مطمئنا چنین نیست. یکی از زیربناهای توسعه نظام سلامت کنترل آلودگی محیط زیست است و در این مسیر این فیلمسازان ما هستند که می توانند از ابزار خود برای نمایش منصفانه اوضاع محیط زیست در ایران استفاده کنند.
یک پیشنهاد به مهران مدیری
فیلمسازانی که مدام از دغدغه های اجتماعیشان سخن میگویند اگر واقعا به حرفی که می زنند ایمان دارند دوربین شان را از حصار لوکیشنهای آپارتمانی شمال شهر بیرون بیاورند و به مرور اتفاقاتی بپردازند که آلودگی هوا در خیابانهای پایتخت ایجاد کرده است.
یک نمونه پیش رو مهران مدیری است که بناست اولین فیلم سینمایی خود "ساعت 5 عصر" را کاملا در لوکیشنهای بیرونی و حد فاصل یک صبح تا عصر تهران بسازد؛
آیا مدیری که حین اجرا و بعد کارگردانی "دورهمی" مدام به مشکلات اجتماعی طعنه زده است در فیلم کاملا "خارجی-روز" خود، اثری از ناهنجاری های آلودگی هوا را نشان خواهد داد؟ یا آن که به مانند ده ها و بلکه صدها اثر "خارجی-روز" همچنان نقد بوروکراسی ادارات دولتی و طعنه های دنداننمایانه به مثلا رانندگی ایرانیان است که در این فیلم نیز مرور می شود؟
یک پیشنهاد به مهران مدیری می تواند این باشد که جرأت کند و فیلمنامه اش را طوری بازنویسی کند که وضعیت کژ و مژ محیط زیست هم جایگاهی موثر در درامش داشته باشد تا رسالت خود به عنوان طنزپرداز اجتماعی را برآورده کند و البته مطمئن باشد پیشرو بودنش در این زمینه خواهد توانست الگویی باشد برای بسیاری از فیلمسازان مدعی آسیب شناسی اجتماع.
هادی صداقت نژاد - نسیم
ارسال نظر