میرباقری بزرگترین سرمایه و پشتوانه هنر تصویری ایران در ساخت درامهای مذهبی است. سینما و تلویزیون ایران به لحاظ ساخت آثار مذهبی به شدت فقیر است. هر چند سرمایهگذاریهای کلانی در زمینه ساخت این آثار انجام میشود، اما بازدهی و نتیجه کار به اندازه سرمایهگذاریهای انجام شده نیست. منهای روز واقعه که اثری است درخشان در باب تاثیر عظیم واقعه عاشورا بر مردم روزگار خود سایر آثار ماندگار این حوزه به یک نام گره خورده است؛ داوود میرباقری.
درام نویس قهار
میرباقری خیلی خوب است. بیشتر از خوب، عالی است. پیش از هر چیز یک درامنویس قهار است. میداند چگونه باید داستانی مذهبی را تعریف کرد. داستانهایش را جوری تعریف میکند که لحظهای از جذابیت داستان کاسته نمیشود. به فضای کارش آشناست و میداند نقاط اوج داستانش کجاست و خوب بلد است آن نقاط برجسته را چنان در دل داستانی پرکشش روایت کند که بیننده سرگرم شود و از سریال دل نکند.
استاد ساخت شخصیتهای چند وجهی
میرباقری استاد ساخت شخصیتهای چند وجهی است. شخصیتهای منفیاش بی دلیل شیطانی و سیاه نیستند. انسانهایی هستند به شدت زیرک و باهوش که فقط چون اسیر هوای نفسشان هستند عاقبت به خیر نمیشوند. اصل سادهای در درامپردازی وجود دارد که اگر شخصیت منفی فیلم یا سریال شما تک بعدی و تک ساحتی باشد مغلوب کردن آن توسط قطب مثبت داستان هیچ تاثیری در بیننده نمیگذارد. اگر شما بتوانید شخصیت منفی قدرتمندی بسازید که از همه جهات وجوه انسانی داشته باشد و تماشاگر توانایی همذات پنداری با آن را داشته باشد، آن وقت است که غلبه بر آن شخصیت در تماشاگر ایجاد کاتارسیس میکند.
در سریال امام علی(ع)صحنه سادهای هست که معاویه و عمرو و عاص نشستهاند و شام میخورند، همین صحنه ساده با دیالوگ سادهای چنان ابعاد گستردهای به خود میگیرد که ریشه معاویه و عمروعاص را هم مشخص میکند. زمانی که یکی از آن دو به دیگری گفت: برادریم؟ صحنهای چنین معمولی بدل به یک شاه سکانس در کل سریال شد که ریشه و علت شرارت این دو را تا کودکی بررسی میکرد. به همین سادگی و با یک کلمه.
استاد زمینی درآوردن شخصیتهای منفی
میرباقری استاد ساختن چنین شخصیتهایی است. شخصیتهایی چنان شرور و پلید که بیننده از آنها متنفر میشود اما نمیتواند هوش و ذکاوتشان را کتمان کند. نمیتواند آنها را بابت این میزان رندی و سیاست تحسین نکند. به نحوه ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه ونطقش در مسجد دقت کنید. چنان دقیق نوشته و اجرا شده و در نگاه اول صحیح به نظر میرسد که حتی بیننده ساده را درباره صحتش به شک میاندازد. یا شخصیت درخشان عمر و عاص که با دسیسههای او بود که حکومت به حق امام علی(ع) دچار مشکل شد. میرباقری استاد زمینی درآوردن شخصیتهای منفی است. شخصیتهایی که تمام وجوه شخصیتیشان برای تماشاگر مشخص میشود و آنها نه او را شیطانی احمق، که انسانی فاسد و زیرک میبینند.
مرد صحنه عظیم و سترگ
میرباقری مرد اجراهای بزرگ است. مرد صحنه عظیم و سترگ. اجرای صحنههای جنگی مختار چنان عالی و جذاب است که هر بینندهای را میخکوب میکند. میرباقری زمانی افت کرد که سراغ پروژههای کوچک شهری رفت. شاهگوش و دندونطلا برای میرباقری پروژههای کوچکی بودند که نتوانستند زمینه را برای خلاقیتهای تصویری میرباقری فراهم کنند.
میرباقری مرد صحرا و اسب و کارهای بزرگ است. نه درامهای شهری. حتی در آدمبرفی هم میرباقری به سمت یک طراحی دقیق از محیط کافه چرچیل میرود و نمیگذارد شهر و کافه و هتل برای تماشاگر تکراری باشد. با طراحی دقیق لباس و گریم شخصیتها آنها را نه تنها معرفی میکند که برایشان در ذهن تماشاگر پیشینه میسازد.
استاد ساخت قهرمان
میرباقری استاد ساخت قهرمان هم هست. قهرمانانی که از یک سنت خوشایند مردانگی میآیند. مردانی تنها، بزرگ و صالح که خودشان بار سختیها و تصمیمهایشان را به دوش میکشند. امام علی(ع) سریال میرباقری چنین مردی است. بزرگترین انسان تمام دورانها و جانشین به حق پیغمبر. قهرمانی که مانندی در تاریخ ندارد، اما تنهاست. غربت و تنهایی او ما را غمگین میکند و صلابتش خوشحال. مختار هم ویژگیهای مثبت زیادی دارد به علاوه تردیدی که او را گاهی به راه تصمیمهای اشتباهی مثل بیعت با آل زبیر میکشاند. میرباقری در مختارنامه یک قهرمان اصیل میسازد، یک شمایل که تماشا و دیدنش روی اسب و زمانی که به سینهاش میکوبد و میگوید: «این منم، مختار ثقفی» به شدت چشمنواز است. مختار مرد رزم و اسب و شمشیر است. دقیقاً به خاطر همین قهرمان است که مختار به یک وسترن ناب بسیار نزدیک میشود. مردی تنها در دل طبیعت با باری سنگین بر دوش.
مرد دقت در جزئیات
میرباقری یک شگفتی است. یک استعداد که محیط اطراف در بیشتر اوقات ظرفیت وسواس و حوصله و هوشش را ندارد. چنان دقیق مینویسد و میسازد و طراحی میکند که آثارش طعم و عطر متفاوتی دارد. همه ما در کلی از آثار تاریخی آن عباها و دستارها و عمامهها را دیدهام اما اینها در سریال میرباقری خیلی بهترند. چون میرباقری میداند چه لباسی را برای چه شخصیتی و در کجای داستان استفاده کند. مثل رنگ اسب کیان ایرانی که طلایی است و او را از بقیه متمایز میکند. مثل ریش سفید مختار در سکانس پایانی که حاصل رنج او در ایجاد قیامی بزرگ است. میرباقری را دقت در این جزئیات میرباقری کرده است.
یک استاد تمام
میرباقری با بقیه فرق دارد چون به میدان مبارزه این حوزه پرمناقشه وارد شده و برای ایدههایش جنگیده است. منتظر بازگشت باشکوه میرباقری هستیم. کاش این بازگشت با ماهتیتی باشد، ولی اگر نشد منتظریم داوود میرباقری پروژه سلمان فارسی را راه بیاندازد و ما را در شکوهی عظیم مستغرق کند. آن دیالوگ بینظیر اسی در آدم برفی را بیاد بیاورید که بعد از شنیدن اسم عباس خاکپور گفت: اسمت مراد ماست، فامیلیت مرام ما!کسی که بتواند چنان دیالوگهایی برای آدمهای آدم برفی بنویسد، یک استاد تمام است. کسی که بتواند صحنه مرگ مختار را چنان تغزلی و شاعرانه از کار دربیاورد یک اُستاد تمام است. برای من روزهای محرم و شبهای قدر از میرباقری جدا نیست. مردی که تمام سرمایه هنرهای تصویری ما از مذهب است. درخشان و با صلابت و ایستاده در اوج. مثل لحظه مرگ مالک اشتر نخعی که وقت مرگ فرمان علی(ع) را در دست داشت و آن را با همان مردانگی بالا گرفت تا همه بدانند مالک برای چه جان داده است.
* فردا
ارسال نظر