بنیاد سینمایی «فارابی» در این دوره از جشنواره فیلم فجر حقیقتا سنگ تمام گذاشته است، از سویی خیل فیلم هایی که با بودجه دولتی فارابی در جهت عکس مطالبات اجتماعی و مدنی و نیز مغایر با اهداف نظام تولید می شوند و سپس به دست مدیران جشنواره یا ارشاد اسلامی در محاق توقیف می مانند و از سویی دیگر تولید آثاری به شدت ضعیف و نیز مخدوش که مشخص نیست از چه روی به تولید می رسند، چراکه اولین عنصر وجودی فیلم یعنی مخاطب را مضحکه و بازیچه دست خود می کنند؛ این بنیاد دولتی و قدیمی سینمای ایران را از دوران اوج خود به جایگاهی حضیض کشانده است.
فارابی و نیز مدیران اجرایی آن مخاطب سینمای ایران را هنوز پس از گذشت سی و پنج سال نه شناخته اند و نه در جهت شناخت آگاهی و نیز سلیقه ایشان گامی برداشته اند. کار به جایی رسیده است که به بهانه رفتن به سراغ مضامین دینی و مذهبی فیلمی مغایر اخلاقیات و نیز باورهای عمومی دینی و اعتقادی مردم می سازند و تنها از این راه معبری امن را برای هدر دادن بیت المال برای خود باز کرده اند تا نه از راه آزمون و خطا، بلکه به روشنی تلف کردن فرصت های فرهنگی و هنری کشور، دست فیلمسازی ضعیف را با فیلمنامه که باعث تخریب باورهای عمومی و اقشار مذهبی و فرهنگی به خصوص روحانیت در اصلی ترین تریبون فرهنگی کشور می شود، باز می گذارند.
فیلم سینمایی «دعوتنامه» به کارگردانی مهرداد فرید را شاید بتوان ضعیف ترین و سطحی ترین فیلم اکران شده در جشنواره در دو روز اول جشنواره دانست، فیلمی که متأسفانه با دستمایه قرار دادن تم بخشش و گذشت آن هم در فضایی مذهبی و در لوکیشن شهر مشهد و بارگاه امام رضا(ع) با اعتقادات مخاطب نیز بازی کرده و در جهت عکس ترویج و تثبیت باورهای دینی گام بر می دارد. فیلم فرید که نمی تواند به دلیل پراکندگی داستانی نمی تواند با مخاطب خود ارتباط درست برقرار کند، تا انتها سرگردان و آشفته ادامه می یابد بدون آنکه مخاطب را درگیر داستان و عاقبت شخصیت هایش کند. فیلم که روایتی سه اپیزودی از آدم هایی است که به نحوی مشکلی شخصی یا خانوادگی دارند و همه در مشهد به دنبال حل مشکلشان هستند با محور قرار دادن زندگی مردی فقیر به نام رضا که پسر کوچکش مشکل بیماری قلبی دارد و باید برای عمل قلب او مبلغ زیادی پول فراهم کند به دو داستان دیگر مربوط می شود.
داستان اول داستان تلاش رضا برای گیرآوردن مبلغ است که به دلیل ناکامی در این راه مجبور به انجام امور خلاف می شود و به همراهی دوست خلافکارش برای دزدی و کیف زنی به خیابان ها و کوچه های شهر می رود، او که اعتقادی به دزدی و کسب این دست درامد ها ندارد با برداشتن پول درون کیف، نامه ای را با این مضمون می نویسد که به دلیل مشکلات مالی و بیماری پسرش مجبور به دزدی شده است و سپس این نامه را درون کیف مسروقه گذاشته و به امید رسیدن کیف به صاحبش آن را به صندوق امانات حرم می سپارد، در اپیزود دوم با فردی روحانی آشنا می شویم که شاید مناسب ترین قسمت فیلم انتخاب حمیدرضا آذرنگ برای ایفای آن نقش به شمار رود، فرد روحانی که پسر جوانش را در راه امر به معروف و نهی از منکر از دست داده برای خلاصی از دست خانواده قاتل که در پی حکم قصاص برای فرزندشان مدام به سراغ او می آیند به همراه همسر صیغه ای سابق خود که به تازگی به عقدش درآمده به مشهد آمده است، اما متوجه می شود که مادر قاتل که زن نسبتا جوانی است با بازی شقایق فراهانی تا مشهد هم به دنبال او آمده است.
فیلم با محور قرار دادن فرد روحانی در اپیزود دوم فیلم و نیز اخلاقیات و رفتارهای او، نه تنها در جهت رسائل اخلاقی روحانیت حرکتی نکرده است بلکه با باورهای غلط نظیر قصاص و عدم پذیرش دخالت فرزندش در امری که موجب مرگش شده است و نیز به حکم مرجع دینی امر به معروف به حساب نمی آمده و آشکارا دخالتی بی جا بوده است، تلاش می کند تقابل با دین را با ارائه تناقضاتی خود ساخته، در فیلمی دینی به نمایش گذارد.
بازی حمید رضا آذرنگ نیز در این نقش نتوانسته کمک شایانی به آن و کلیت فیلم کرده و در نهایت خلق این شخصیت در حد کاراکتری مستأصل و بدون عمق باقی می ماند.
در فیلم صحنه ای وجود دارد که دوست رضا که دزد سابقه دار و بی ایمان و اعتقادی است، قرآنی را به خط بریل که از یک دوره گرد به سرقت برده اند بدون هیچ ملاحظه ای به درون سطل زباله شهری می اندازد و سپس رضا آن را برداشته و می بوسد و با گفتن این دیالوگ که: درسته دزدیم ولی با قرآن که مشکلی نداریم! سعی در تصویر کردن اعتقادات درونی پاک رضا دارد. این صحنه از فیلم یکی از بدترین صحنه ها را نسبت به مقدسات و شرع، آن هم در قامت فیلمی دینی یا مذهبی پیاده کرده است. متأسفانه هیأت انتخاب توجه نکرده اند که با تصویر کردن بی حرمتی نسبت به قرآن راه را برای این کار و برای معاندان دین و قرآن و اسلام در سینما باز می کنند.
اپیزود سوم را باید ضعیف ترین قسمت فیلم دانست که با بازی های سطحی و به شدت ضعیف و دم دستی از یک تله فیلم نیز عقب تر ایستاده و با این ضعف در ساختار و تصویر قرار است روایت یک فیلم سینمایی را به پایان برساند.
فیلم که از نیمه آن به نظر می رسد بر اساس هیچ فیلمنامه فکر شده ای بنا نشده است و باری به هرجهت و تنها با تکیه بر مفهومی دینی که قرار است بخشش را تصویر کند پیش رفته در اپیزود سوم شیرازه اش از هم پاشیده و به قدری مشتت و آشفته می شود که به هیچ عنوان نمی توان آن را به سرانجام رساند. بیننده نمی داند از شدت ضعف فیلم و بازی ها و کارگردانی بخندد یا به حال جشنواره مظلوم فجر امسال گریه کند چراکه هیأت انتخاب امسال نشان داده است با پذیرفتن این دست فیلم های مخدوش و به شدت ضعیف و از سویی نپذیرفتن فیلم قابل توجه دیگری در بخش مسابقه، این جشنواره تا به این لحظه بی شک ضعیف ترین دوره حیات خود را سپری می کند.
ارسال نظر