در اولین سانس نهمین روز جشنواره فیلم فجر، دومین ساخته نگار آذربایجانی به نام «فصل نرگس» به نمایش درآمد.
داستان «فصل نرگس» ترکیبی از چند قصه مجزا از هم در رابطه با یک مفهوم کلی به نام پیوند عضو است. تم اولیه و شالوده اصلی فیلم از رفتار انسان دوستانه عسل بدیعی بازیگر محبوب تلویزیون در رابطه با اهدای عضو او، الهام گرفته شده است و در سراسر کار انگیزه انتخاب این سوژه توسط کارگردان به چشم می خورد.
قصه «فصل نرگس» روایت زندگی آدم هایی است که پیوند عضو سرنوشت تک تک آنها را دچار تحول و تغییر می کند. تدوین متقاطع و شیوه اپیزودیک فیلمنامه به نحوی است که در انتها منجر به گره گشایی داستان و مشخص شدن سرگذشت نرگس و هویت واقعی او می شود. نرگس قهرمان فیلم، همان کسی است که بعد از مرگش طبق رضایت قبلی اعضای خود را به نیازمندان اهدا می کند.
فیلم آذربایجانی، فیلمی شریف و قابل احترامی است و سعی دارد در ژانری اجتماعی با نمایش تاثیراتی گره گشا، به ترویج و فرهنگ سازی این عمل خداپسندانه بپردازد و این در جای خود قابل تقدیر و ستایش است اما اینکه چقدر می تواند در فضای رقابتی و ساختار پسند این روزهای سینمای ما حرفی برای گفتن داشته باشد جای تردید وجود دارد.
کارگردان سعی دارد با توسل به ساختار متقاطع به فضای رنگ باخته فیلمنامه، کشش و جذابیت را منگنه کند اما متاسفانه ریتم کند و شخصیت های بی رمق قصه و پرداخت سست علت و معلولی آن، ذهن را ناخودآگاه به سمت فیلم های متوسط تلویزیونی می کشاند تا اثری که در بخش مسابقه بزرگترین رویداد سینمایی کشور برگزیده شده است.
اما جدا از این ها حضور "امیر آقایی" در نقش یک بازیگر مشهور یکی از نکات مثبت «فصل نرگس» به حساب می آید. اشاره به سؤاستفاده هایی که از طریق فضاهای مجازی از بازیگران مطرح کشور صورت می گیرد و در پی آن نمایش مشکلاتی که زندگی این افراد را به خاطر شرایط شغلیشان تحت شعاع قرار می دهد، ملموس و قابل توجه است. بازی امیر آقایی به نسبت باقی بازیگران کار، تا حدی توانسته است به حال و هوای کار کنتراست داده و از کسالت موجود در بعضی از اپیزود ها بکاهد در واقع بهترین قسمت و اپیزود فصل نرگس مربوط به سکانس هایی است که به روایت قصه بازیگر مشهور و راننده آژانس می پردازد.
برخلاف بسیاری از فیلم های دیگر جشنواره، سرانجام فیلم روشن و امیدوار کننده است اما پیوند نامتقارن و بعضا غیرباور قصه های متعدد فیلمنامه، به نتیجه گیری معقولانه پایانی هم لطمه وارد می کند. حتی بعضی از سوژه های حاضر در فیلم نیز نخ نما و تکراری به نظر می رسد مثلا علاقه یکی از بیماران که قلب نرگس را در سینه دارد به پیام، همسر نرگس تصویری است که مخاطبان تماشای آن را بارها آن را در قاب تلویزیون تجربه کرده اند.
«فصل نرگس» از موضوعی مهم حرف می زند و نگاه آگاه کننده ای به امر پیوند اعضا دارد و تلاش کرده است با پاسداشتی از عمل ارزشمند عسل بدیعی به عنوان یک هنرمند، به اهمیت این موضوع بی افزاید، اما این مهم در روایتی مستأصل و ساختاری ضعیف، به هدر می رود و انگیزه کارگردان از ساخت اثر را ناکام باقی می گذارد.
ارسال نظر