وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی قریب ۷۵ روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری، از ضرورت جاری شدن فرهنگ گفتگو در جامعه به عنوان نقطه آغاز تعامل سخن گفته اند، ابتدا در همایش ایران فرهنگی در جهان امروز و سپس طی یادداشتی در روزنامه رسمی دولت که نشان می دهد عزم ایشان برای فرهنگ سازی پیرامون گفتگوی فرهنگی، راسخ و جدی است، عزمی که میزان آن را می توان از کلیدترین جمله آقای وزیر متوجه شد گفتوگو راهبرد و مهمترین کلید گشاینده قفل درهای بسته و گفتوگوی فرهنگی، بخشی اساسی از تداوم حیات اجتماعی ما است، بله! حیات دولت یازدهم به این موضوع وابسته است.
سخنان جناب صالحی امیری همان مانیفست نانوشته ای است که در دولت های مختلف جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگ دنبال شده و مدیران فرهنگی متعددی به آن پایبند بوده اند؛ مضاف بر اینکه نگاه روسای جمهور دولت های اصلاحات و تدبیر نیز در حوزه فرهنگ به این قرائت نزدیک تر است. قرائتی که در آن بنا بر گفتگو، تحمل، مدارا، نقدپذیری، درک متقابل، کاهش عصبیت و افزایش سطح اشتراکات با همه اصحاب فرهنگ و هنر است، در این نگاه مدیر دولتی که از بیت المال ارتزاق می کند، هیچ وظیفه ای برای ارشاد اصحاب فرهنگ و هنر ندارد، بلکه باید تحمل و مدارا و نقدپذیر باشد و در گفتگویی یک طرفه گوش شنوا داشته باشد. این مدیران در چهل سال گذشته تا آنجا که توانسته اند به هنرمندانی خدمت کردند که هیچ گاه به تعهداتشان در قبال مردم و میهن عمل نکرده و برخی از آنها، با خیانت فرهنگی علیه جامعه به برهم زدن امنیت فرهنگی آن در مسیر اهداف دشمنان دامن زدند.
معلوم نیست این روسای جمهور، وزرای ارشاد و سایر مدیران فرهنگی در چهل سال گذشته چه خدمتی از طیف هنرمندان غربگرای کشور دیده اند که با گذشت این همه سال، با شنیدن انبوه متلک ها پشت تریبون جشن ها و جشنواره ها، با دیدن انواع دشمنی ها علیه فرهنگ ملی و نظام جمهوری اسلامی در قالب آثار هنری در حوزه های هفتگانه هنر، با دیدن حمایت دشمنان از سیاهنمایی های هنرمندان حوزه های مختلف و ... همچنان خود را بدهکار این جماعت می دانند؟ همچنان خود را موظف به خدمت به قشری می دانند که قدمی برای اعتلای فرهنگ زندگی اسلامی، برای پاسداشت رشادت های مردم این سرزمین در دوران دفاع مقدس، برای نمایش جهانی مولفه های بی نظیر سبک زندگی اسلامی، برای معرفی چهره واقعی مردم ایران به تمام ساکنان زمین و ... برنداشته اند و با وجود فرش های قرمز پهن شده ی دولتمردان دولت های گوناگون، هر دوره طلبکارتر از قبل ظاهر شده و خواهان طلب نداشته شان از دولت بعدی و جامعه می شوند.
آقای وزیر در حالی میزبان نخستین دور گفتگوی هنرمندان با اعضای کابینه دولت تدبیر و کلید در تالار وحدت شدند که پیشتر نیز از این قبیل نشست ها فراوان برگزار شده و البته نتیجه ای نداشته، چرا که نگاه التقاطی برگزارکنندگان آنها مانع مدیریت درست جریان گفتگو و تعامل بوده است. همچنین نیت های غیرخالص برگزارکنندگان فرصت ها و منابع را هدر داده است، برای مثال ضرورت حضور رییس سبزپوش محیط زیست که به اعتبار نام پدر برای سه دوره زمام امور را در عرصه محیط زیست در دست داشته، در همایش ایران فرهنگی در جهان امروز چه بوده است جُز رپرتاژی برای خانم رییس؟
فارغ از تمایل چهره های سیاسی دولت اعتدال به حضور در محافل فرهنگی آنهم در ماه های پایانی کار دولت، باید پرسید آقای وزیر منظورشان از جامعه ای که در آن گفتگو نباشد خشونت، ناامنی، تخریب و انگ زنی است به کدام دست از خشونت و ناامنی هاست؟ ناامنی روانی ایجاد شده توسط رسانه ها و هنرمندان غربگرا؟ تخریب صورت گرفته علیه ارزش های فرهنگی جامعه؟ انگ زنی به نیروهای دغدغه مند ارزش ها؟ خشمِ جلوه کرده در آثار افرادی که مجبورند نظام اسلامی را تحمل کنند؟ یا منظورشان انتقاداتی است که علیه هنجارشکنی ها و بی تعهدی های طیف هنرمندان غربگرا صورت می گیرد؟ معیار آقای وزیر برای گفتگو چیست؟ راهکار ایشان در این باب چه می باشد؟
به تعبیر صالحی امیری؛ دولتمردان باید سخن اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه را بشنوند و آنها هم سخن دولتمردان را. در سطح بعدی هنرمندان باید با هم گفتگو کنند و به این ترتیب فرایند گفتگو در کشور باید به یک فرهنگ ملی تبدیل شود، ایشان در راهکارشان کانون چهارم اثربخشی که در ابتدای سخنرانی به آن اشاره کرده اند را نادیده گرفته اند و آنهم اصلی ترین کانون که به مثابه یک دریا و اقیانوس جوشان است، همان جامعه و مردم آن جامعه هستند، در راهکار آقای وزیر قرار است برآیند گفتگوهای دولت و هنرمندان به جامعه سرازیر شود؟ آیا دولتمردان و هنرمندان نباید گوش شنوایی برای شنیدن صدای مردم داشته باشند؟ مگر نه این که برای اینکه جامعه ای منسجم، سالم، پاک، دوراندیش، آینده نگر، همه جانبه نگر و کل نگر داشته باشیم، تعامل ۴ کانون اصلی ضروری است، خب پس مردم در کجای این گفتگوهای فرهنگی قرار دارند؟ مردمی که اگر با حقوق شهروندی خویش آگاه باشند حتما پیگیر حقوق فرهنگی شان خواهند شد و دولتمردان و هنرمندان را پیرامون آن مورد مطالبه قرار خواهند داد.
سوای بررسی ماهیت نگاه پوپولیستی مدیران فرهنگی دولت یازدهم به سیاق مدیران سابق و اسبق که برخی بازیگران معلوم الحال و بعضی از خوانندگان مجعول الهویه و ... را نخبه فرهنگی می دانستند و در عین حال سعی می نمودند تا از تئورسین های فرهنگی، پژوهشگران و اندیشمندان به ویژه از نوع انقلابی دعوتی صورت ندهند؛ باید پرسید ماهیت تکثر فرهنگی مدنظر وزیر ارشاد دولت اعتدال چیست؟
به تعبیر ایشان نادیده انگاشتن تنوع و تکثر فرهنگی به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر، زمینه منازعه فرهنگی را فراهم میکند، در حالی که پذیرش آن ما را به وحدت و همگرایی فرهنگی رهنمون میسازد، به این ترتیب اگر ما امروز در عرصه فرهنگ دچار منازعه فرهنگی هستیم، پس قطعا یکی از طرفین منازعه در جبهه حق و دیگری در جبهه باطل قرار دارد، چرا که اگر هر دو طرف در جبهه حق قرار داشتند میان آنها منازعه فرهنگی صورت نمی گرفت و نیز اگر هر دو در جبهه باطل قرار داشتند، رویش های فرهنگی انقلاب اسلامی امروز به وقوع نمی پیوست، پس اگر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی را جبهه باطل نباشد، قطعا طیف معارضی که با آن منازعه فرهنگی دارد، در جبهه باطل قرار دارد. حال چطور می توان میان این دو گروه وحدت و همگرایی ایجاد کرد؟ آیا پذیرش تکثر و تنوع فرهنگی به معنای پذیرش تسامح و تساهل لیبرالیستی در عرصه فرهنگ است؟ مگر نه امروز اقوام مختلف با تنوع فرهنگی گوناگون در حال زندگی در این سرزمین بوده و با یکدیگر منازعه فرهنگی ندارند، بلکه جدی ترین منازعه های فرهنگی نه تنها در ایران اسلامی بلکه در سراسر جهان میان نیروهای خیر و شر، حق و باطل و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و لیبرالیسم در جریان است.
آیا پذیرش تکثر و تنوع فرهنگی به معنای پذیرش فرهنگ تبلیغ شده در آثار هنرمندان غربگراست؟ آیا جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی باید برای رسیدن به وحدت آرمان ها و باورهایش را قربانی کرده و تسامح و تساهل به خرج دهد؟ چرا همیشه نیروهای انقلابی به مدارای فرهنگی دعوت می شوند و هیچ گاه از غربگرایان و لیبرال ها خواسته نمی شود گوشی برای شنیدن، چشمی برای دیدن و مغزی برای تأمل و تفکر داشته باشند؟ اگر میتوان با سازگاری و تأکید بر نقاط مشترک به مسائل بزرگتر و دغدغههای اصلی جامعه فکر کرد چرا لیبرال ها سختی و رنج اعتلای فرهنگی را به دوش نمی کشند؟ چرا لیبرال ها خیانت، عشق مثلثی، مهاجرت، تجاوز، فقر و ... را دستمایه آثارشان قرار داده و مسائل بزرگتر جامعه را نمی بینند؟ چرا لیبرال ها اهمیتی به دغدغه های اصلی جامعه نمی دهند؟ چرا لیبرال ها از تعهد نسبت به جامعه و فرهنگ آن شانه خالی می کنند؟
آقای وزیر درست گفته اند که از این منظر گفتوگوی فرهنگی زمینهای برای اشاعه گفتوگو به دیگر حوزههای تعاملی نظیر سیاست و اقتصاد نیز خواهد بود، چرا که این نگاه التقاطی اساسا به دنبال جرح و تعدیل بن مایه های تفکر انقلابی در حوزه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. این همان نگاهی است که هشت سال قدرت را در کشور در دست داشت و انواع مداراهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را صورت داد، مدارایی که نتیجه آن به توهین آشکار به مقدسات اسلامی در رسانه ها، محور شرارت خوانده شدن کشور، پلمپ مراکز هسته ای، کاهش قیمت نفت، تعطیلی واحدهای اقتصادی، تولید آثار هنری هنجارشکن و ... انجامید.
تا اینجا مباحث طرح شده از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چندان حساسیت برانگیز نبوده و تکرار همان نگاه التقاطی مدیران فرهنگی سابق است، اما بخش هایی از یادداشت صالحی امیری، دارای ابهاماتی است که در ماه های منتهی به انتخابات، تفاسیر مختلفی از آنها می توان داشت، تفاسیری که ممکن است وارد وادی توهمات دلواپسانه شود. ایشان در یک پیام تبلیغاتی بیان می دارند باید گفتوگو، تعامل، سازگاری، هماندیشی، تحمل، مدارا و پذیرش حق دیگران برای زیست فرهنگی را به رسمیت بشناسیم، چه کسانی در کشور از زیست فرهنگی محروم هستند؟ وهابیت که در بخش هایی از کشور فعال است، تشیع انگلیسی که رسانه های مخصوص خود را دارد، انواع فرقه های انحرافی و گرو های ملحد و ... که از طریق فضای مجازی مشغول لجن پراکنی هستند، در تولیدات فرهنگی از کتاب تا تئاتر که به وفور می توان عبارت و صحنه های رکیک و مستهجن و غیراخلاقی یافت، پس چه کسانی از زیست فرهنگی در کشور محروم هستند که باید زیست فرهنگی آنها به رسمیت شناخته شود؟ بهاییان؟ همجنس بازان؟ لیبرال ها؟ هنرمندانی که حذف سه عامل سکس، خشونت و شراب را سبب محرومیت سینمای ایران از مهمترین وجوه جاذبه می دانند؟
چه کسی حق فرهنگی دیگران برای زیست فرهنگی را نادیده گرفته است، آنهم زمانی که دولت تدبیر و امید در مواد مختلفی از جمله ماده ۲۶، ماده ۲۵، ماده ۸ و ... به تمام ملحدان و مفسدان تضمین داده که متعرض آنها نشده بلکه حتی موظف است آزادی بیان ایشان در انتشار نظراتشان را در در عرصههای ارتباطات گروهی و اجتماعی و فضای مجازی ازجمله روزنامه، مجله، کتاب، سینما، رادیو، تلویزیون و شبکههای اجتماعی و مانند اینها طبق قوانین تضمین کند، شاید هم آقای وزیر نگران زیست فرهنگی سران فتنه هستند چرا که با محصور بودن ایشان، حیات فرهنگی سبز جلبکی ها با خطر مواجه شده و زایشی نخواهد داشت.
باید به همان جمله کلیدی ابتدایی بازگشت: گفتوگو راهبرد و مهمترین کلید گشاینده قفل درهای بسته و گفتوگوی فرهنگی، بخشی اساسی از تداوم حیات اجتماعی ما است، این جمله خود گویا و گواه همه چیز است. هدف آقای وزیر از ترتیب دادن آن همایش و نگارش یادداشت تلاش برای حفظ حیات اجتماعی و در واقع پایگاه اجتماعی دولت تدبیر است، دولتی که بخشی از پایگاه اجتماعی آن را برخی هنرمندان غربگرا، بعضی اساتید لیبرال، اقلیت های مذهبی، اقلیت های قومی، معارضان داخلی انقلاب اسلامی و ... تشکیل داده و در ماه های منتهی به انتخابات نیاز دارد تا بار دیگر آنها را پای صندوق های رای بیاورد. بنابراین ناچار است تا هنرمندان و رسانه های وابسته به این گروه ها را در ماه های مانده به انتخابات با خود همراه کند و از طریق ایشان بر بدنه جریان ها و نیز عموم جامعه اثرگذاری نماید، در غیر اینصورت حیات اجتماعی مدبران بنفش پوش با چالش جدی مواجه شده و چه بسا به نیستی و فنا بیانجامد.
نظرات