قریب چهل سال قبل مردم مسلمان ایران تصمیم گرفتند برخلاف تمام معادلات جهانی و مصلحت های پیش پا افتاده ی دنیوی پذیرای حاکمیت دین خدا شده و بر علیه نظامی غیرالهی و در مسیر پیاده سازی حدود الهی قیام نمایند. هیچ کس نمی تواند منکر شور، شعف، محبت و علاقه قلبی ایرانیان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سرسپردگی عاشقانه ایشان به آن مرد الهی باشد که این خود گواه روشنی است بر انتخابات آگاهانه یک ملت برای ایجاد ساختاری جدید و پایه گذاری نظامی نوین در عرصه حکومت داری. انقلاب اسلامی نوپا توانست در برابر قدرت نظامی شرق و غرب ایستادگی کرده و از کیان و ناموس کشور صیانت کند و در ادامه با رشد و بالندگی انقلاب، عرصه تقابل با دشمنان به حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ... نیز کشیده شده و با درایت رهبران و صبر و بصیرت و نجابت مردم مشکلات و نابسامانی های گوناگون پشت سر گذاشته شدند.
اما امروز انقلاب ایران در آستانه چهل سالگی با انبوه مشکلات و بحران های اقتصادی و اجتماعی دست به گریبان بوده و گرچه توانسته در حوزه های نظامی و علمی پیشرفت های متنوعی بدست آورد اما در حال از دست دادن عقبه استراتژیک خود که همانا قلب و مغز نسل های آینده است، می باشد. به عبارت دیگر نهال نوپایی که قرار بود به درخت تنومندی بدل شود تا بشر در زیر سایه اش طعم گوارای حاکمیت دین خدا را بچشد، اکنون درختی کرم زده شده است.
اما چرا امروز با وجودی که انقلاب اسلامی در پیچیده ترین عرصه های امنیتی، نظامی و تکنولوژیک موفق ظاهر شده هنوز در حل مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم ناتوان است؟ چرا بحران های اجتماعی و فرهنگی هر روز ابعاد گسترده تری پیدا می کنند از تحدید جمعیت گرفته تا افزایش طلاق تا همباشی و خیانت به همسر و ...؟ چرا فسادهای سازمان یافته اقتصادی و ساختاری امان مردم را بریده است؟ چرا جوانان سرخورده، متزلزل، ناامید، ناتوان و بی آرمان هستند؟ چرا افراد جامعه از آینده می ترسند؟ چرا تصور کودکان و نوجوانان از دین روگرفتی از الهیات مسیحی است؟ چرا نمادهای گروه های منحرف اخلاقی و جنسی و ضد دین به دفعات در پروفایل کودکان و نوجوانان در شبکه های اجتماعی قابل مشاهده است؟
پاسخ سوالات فوق و صدها نمونه مشابه تنها یک چیز است: نادیده گرفتن فرهنگ از سوی متولیان اداره جامعه و ناتوانی آنها در صیانت از این دارایی ارزشمند. یکی از مهمترین عرصه هایی که علی رغم تاکیدات رهبران انقلاب اسلامی در دولت های مختلف پس از انقلاب به حال خود را رها و یا نهایتا به صحنه حمایت از اصحاب فرهنگ و هنرمندان همسو با دولت های مستقر تبدیل شده است، حوزه فرهنگ، هنر و رسانه می باشد.
ولنگاری فرهنگی امروز نتیجه بی کفایتی مدیرانی است که برخی از آنها فرهنگ را قربانی سیاست کردند، عده ای دیگر تفکرات التقاطی خود و همراهان را بسط دادند و گروهی نیز ناتوان از فهم این عرصه، حاضر به واگذاری میز مدیریت به افراد شایسته نشدند.
تصویر پروفایل برخی کودکان و نوجوانان دبستانی تقلید پوشش و حرکات همجنس بازان و انواع گروه های ملحد و منحرف |
ریشه غالب مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیز در نابسامانی فرهنگی نهفته است، در کمترین حالت اگر مصرف گرایی، تجمل گرایی و برند گرایی در جامعه ترویج نمی شد و در مقابل فرهنگ کار، وجدان کاری، فرهنگ مطالعه و ... در جامعه پیاده می شد، امروز وضعیت تولید کالای ایرانی در جایگاهی بسیار بهتر قرار داشت. با این حال و با وجود اهمیت بالای فرهنگ، در ادوار مختلف دولت ها تلاش مناسبی در جهت صیانت از فرهنگ ملی و ارتقای آن نداده اند و متاسفانه مردم و نخبگان نیز هنگام انتخابات رؤسای جمهور کمترین اولویت را به مسائل فرهنگی داده و کمترین مطالبه را در این حوزه صورت داده اند که به عنوان شاهدی گویا در این باره می توان به نادیده گرفتن موضوع فرهنگ به عنوان حوزه ای مستقل در مناظره های انتخاباتی ریاست جمهوری در ماه جاری اشاره کرد. کاندیداهای انتخابات دوازدهم نیز تاکنون بیشترین اولویت خود را به مسائل اقتصادی و سیاسی اختصاص داده و مقولات فرهنگی را نادیده گرفته اند.
نزدیک شدن به پایان دهه چهارم عمر انقلاب اسلامی ایجاب می کند تا این بار نامزد های پست ریاست جمهوری با تبیین و تدقیق مبانی نظری و خاستگاه فکری مطبوع خود در حوزه های مختلف و پرداختن به تصمیم ها و چاره اندیشی هایی که صورت داده اند، تصویری شفاف و واقعی از آینده کشور و برنامه هایشان ارایه دهند تا همچون برخی تجربیات تلخ گذشته، هیچ نامزدی نتواند با دادن شعار های تو خالی و بدون داشتن عقبه تئوریک و یا با پشتوانه فکری مخدوش مانند بن مایه های اندیشه های غربی و سکولار بر مسند ریاست جمهوری اسلامی ایران تکیه زند. در این میان حوزه فرهنگ از اهمیت بسیار بالاتر و حساس تری نسبت به حوزه های دیگر حتی مشکلات اقتصادی و معیشتی برخوردار است، زیرا آنچه که باعث شد مردم بتوانند فشارهای اقتصادی، تحریم ها و کمبود کالاها را در هشت سال دفاع مقدس تحمل کنند، فرهنگ والایی بود که انقلاب اسلامی به آنها عرضه کرده و مولفه های قدرتمندی چون ایثار، قناعت، همدلی و ... در دل خود داشت و آنچه که امروز موجب ناامیدی، خستگی و خمودگی مردم شده، فرهنگی است مخدوش و التقاطی که ماحصل مدیریت های ضعیف و کم مایه است بطوریکه حتی توکل نیز در آن جایی ندارد.
برخی از مسئولان مبتنی بر بنیان های اندیشه غربی تفکر می کند، این افراد با اینکه مسلمان و ایرانی اند، اما در تفکر، برنامه ریزی و مدیریت تنها یک کراوات از همتایان غربی خود کم دارند. |
ورود به عرصه انتخابات تنها با داشتن طرح های عمیق در چارچوب فکری و پارادایم بومی و اسلامی قابل قبول است، طرح ادعاهای واهی و فرافکنی های سیاسی برای پوشاندن بی برنامگی در سیاست گذاری های صحیح در عرصه مدیریتی کشور و بویژه پنج رکن اساسی قدرت و لبیک گویی به هوای نفس، بالاخص در موضوعات فرهنگی و اجتماعی است.
از این حیث نامزد های این دوره انتخابات ریاست جمهوری باید پیرامون تصمیم سازی و چاره اندیشی برای حل مشکلات داخلی در رابطه با هر یک از رکن های قدرت شامل فرهنگ، سیاست، اقتصاد، نظامی گری و امور اجتماعی، دکترین های جامع و کامل خویش برای هر یک از آنها را در معرض انتخاب مردم قرار دهند، چرا که نداشتن دکترین برای هر یک از این بخش ها به معنای عدم برخورداری از پشتوانه فکری برای مدیریت کشور بوده و همین امر موجب می شود رییس جمهور دولت دوازدهم در پایان مهلت قانونی خود برای اداره کشور با انبوهی از شعار های توخالی و دور از واقعیت، اعتماد مردم را سلب کند. مهمتر آنکه بی برنامگی در حوزه فرهنگ و ادامه مشی غلط دولت های پیشین تبعات جبران ناپذیری به دنبال داشته و سبب تشدید ولنگاری فرهنگی خواهد شد و چه بسا در آینده ای نه چندان دور این ولنگاری به زوال فرهنگی و استحاله یا اضمحلال انقلاب اسلامی بیانجامد.
۱-دکترین چیست؟
واژه doctrine را میتوان مشتقی از واژه docile انگلیسی دانست که ریشهی آن به dokeō یونانی و docēre لاتینی باز میگردد. واژهی Doctrine در لغت، ما به ازای فارسی ندارد اما در مفهوم تعبیر به ﻣﻴﺮاث ﺑﺸﺮی شده و در زبان عربی از آن تحت عنوان قائده و یا یقین نام برده می شود. اگر دﻛﺘﺮﻳﻦ تحت عنوان قاعده تعریف شود آن را به مثابه روش در نظر می گیرند که خاستگاه آن تبیین قوانین حاکم بر رفتار، بدون قدرت قانونی می باشد و از سوی دیگر اگر دکترین یقین تعریف شود آن را به مثابه یک محتوی میدانند که هدف آن تبیین چیستی، چرایی و چگونگی یک پدیده است. طرح ریزی دکترینال باید سبب روشمندی تصمیم سازی ها در طرح ریزی های سیستمی گردد، از این زاویه دکترین فرهنگی باید بتواند تمامی جوانب زندگی یک انسان مسلمان و ایرانی را تحت الشعاع قرار دهد و با در نظر گرفتن تمامی شقوق مورد نظر به تصمیم سازی صحیح برسد.
برای درک بهتر مفهوم دکترین می توان چنین گفت که بسیاری از اصول و قواعدی که اغلب در قالب مکاتب و آئین ها و نظام های فکری – فلسفی توسط افراد، گروه ها و یا دولت ها پذیرفته شده اند، در واقع دکترین حاکم بر رفتار آنها می باشند. مبتنی بر این نگاه اغلب متفکرین برای خود دکترین ویژه ای دارند که می توان آن را پایه و اساس نظریات و فعالیت های ایشان در نظر گرفت، برای مثال مقصود از دکترین امام خامنه ای در سیاست خارجی؛ شامل اصول و قواعدی که است که نگاه معظم له در حوزه سیاست خارجی بر اساس آنها شکل گرفته با وجود این که در قانون اساسی به آنها اشاره نشده است و یا منظور از دکترین شهید مطهری و یا دکترین شهید بهشتی، بن مایه های اصلی تفکر ایشان است که رفتار، عملکرد و نظریات وی حول آنها چیده می شود.
گفته می شود دکترین نخستین بار در در سال ۱۸۲۳ میلادی و در زمان ریاست جمهوری جیمز مونروئه (James Monroe)، پنجمین رییس جمهور آمریکا به کار رفت. به فردی که از خود دکترین دارد، دکترینر (Doctrinaire) گفته می شود.
با توجه به تنوع حوزه ها، امروز در عرصه های مختلف فکری، فلسفی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، اجتماعی و ... دکترین های متفاوت بسیاری وجود دارد، اما دکترین های حوزه ی سیاست به خصوص سیاست خارجی و امور نظامی شناخته شده تر هستند، بویژه آن که خاستگاه بیشتر آنها ایالات متحده امریکاست، در واقع اکثر دکترین های معروف در عرصه سیاست خارجی و انواع جنگ های سخت، نیمه سخت و نرم محصول اندیشه متفکران، نظریه پردازان و دولتمردان امریکایی است. داشتن دکترین و در واقع داشتن دستگاه فکری به قدری در میان رؤسای جمهور امریکا به عنوان نماد حکومت پررنگ بوده است که هم اکنون حجم بالایی از دکترین های این افراد در دسترس بوده و این دکترین ها جزئی از تاریخ حکومت داری در این سرزمین محسوب می شود. مهم ترین و شاخص ترین دکترین های ارایه شده از رؤسای جمهور ایالات متحده (United States presidential doctrines) عبارتند از دکترین مونرو؛ دکترین روزولت؛ دکترین ترومن؛ دکترین آیزنهاور؛ دکترین کندی؛ دکترین جانسون؛ دکترین نیکسون؛ دکترین کارتر؛ دکترین ریگان؛ دکترین کلینتون؛ دکترین بوش و دکترین اوباما.
همچنین در کنار اکثر رؤسای جمهورایالات متحده، گاه مشاهده می شود که افرادی از درون کابینه و یا ساختار حکومت نیز دکترین مخصوصی را ارایه می دهند که از جمله مهترین آنها می توان به دکترین پاول؛ دکترین کیسینجر و یا دکترین مک کین اشاره کرد.
اگرچه در گذشته یک رییس جمهور به تنهایی می توانست برای اداره ی کشور به تصمیم گیری در حوزه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی بپردازد اما در دو قرن اخیر به علت افزایش جمعیت، رشد علم، پیشرفت های تکنولوژیک، حاکمیت رسانه ها، ظهور فضای سایبر و موضوعیت پیدا کردن زندگی سایبری، ارتقاء کیفی سطح زندگی بشر و در کل پیچیده تر و گسترده تر شدن سیستم های اداره جامعه، عملاً اداره کشور و برنامه ریزی، طرح ریزی و در نهایت تصمیم گیری توسط یک نفر با چالش مواجه شده است، این امر در کشوری مانند امریکا در دهه ۱۹۶۰ میلادی، منجر به تشکیل موسسات و مراکزی برای طرح ریزی های کلان شد. بدین ترتیب هم اکنون در کشوری مانند امریکا صدها مرکز مطالعات استراتژیک، اندیشکده، موسسه آینده پژوهی، پژوهشگاه و ... مشغول فعالیت هستند.
این مراکز در حوزه های مختلف به ارایه دکترین و به تبع آن استراتژی، طرح جامع استراتژیک، برنامه کاربردی و در کل ملزومات تصمیم گیری در حوزه های مختلف مربوط به اداره یک جامعه برای حال و آینده می پردازند و وظیفه رییس جمهور در این میان انتخاب از میان گزینه های ارایه شده است، در واقع مسئولیت رییس جمهور گرفتن بهترین تصمیم است. بدین ترتیب همواره دولت ایالات متحده امریکا انبوهی از برنامه ها و طرح های مختلف در حوزه های گوناگون که مبتنی بر نگاه آینده نگر نگاشته شده اند را در اختیار دارد و رییس جمهور به عنوان شخص اول حکومت همیشه گزینه های مختلفی را برای تصمیم گیری حتی در موارد غیرقابل پیش بینی روبروی خود خواهد داشت. بنابراین داشتن دکترین در حکومت داری به معنای برخورداری از یک دستگاه فکری پویا و زنده است که می تواند پاسخگوی نیازهای مختلف مدیریت جامعه بوده و مواجهه ای خردمندانه با چالش ها و موانع داشته باشد.
در جمهوری اسلامی نداشتن دکترین اجرایی مشخص در هر یک از بخش های مجریه ی قدرت موجب شده مدیران و مسئولان در اغلب سطوح مدیریتی نتوانند مطالبات انقلاب اسلامی و دکترین های کلان امام امت را به اجرا در آورند؛ چرا که مدیر حتی با داشتن ابزار های مدرن اما بدون داشتن دکترین های مورد نیاز و در پارادایم فکری نظام اسلامی به اجرای دکترین های تحمیلی و کپی شده از غرب روی می آورد.
ثمره اجرای برنامه های وارداتی با تلفیقی از رگه هایی اسلامی منتج به خروجی های کاملاً التقاطی و آشفته خواهد شد که اثر آن در زندگی مردم با به وجود آمدن انواع و اقسام نابسامانی های مادی و معنوی و امراض روحی بروز خواهد کرد و به همین علت است که هیچ گاه برنامه های فرهنگی روسای جمهور گذشته به ثمر ننشسته است زیرا ایشان یا اساسا دکترین فرهنگی جامع و مشخصی نداشته اند و یا عرصه فرهنگ را به دست مدیرانی با تفکرات التقاطی و یا فاقد نگاه دکترینال سپرده بودند.
ادامه دارد...
ارسال نظر