از چندی پیش پخش مجموعه ی "روزهای بهتر" از شبکه ی یک سیما آغاز شد. مجموعه ی که ظاهرا قرار است در چند اپیزود با داستان و توسط کارگردانان مختلف تولید و پخش شود. هفته گذشته اپیزود سوم این مجموعه با نام بیم و امید به کارگردانی داود بیدل در شش قسمت روی آنتن شبکه ی یک سیما رفت. این اپیزود با همان تعداد قسمت های کم توانست توجه مخاطبان را به خود جذب کند. داستان این اپیزود از فضای دانشگاه و دانشجویی آغاز می شود. امین دانشجوی مدیریت قصد ازدواج دارد و سارا را مناسب برای این کار می داند. ظاهرا پیش از این از او خواستگاری کرده ولی جواب روشنی نگرفته است. با راه افتادن کار گروه های دانشجویی کلاس و هم گروه شدن آن دو با ناصر و مرجان، دیگر شخصیت های بیم و امید که اتفاقا نامزد نیز هستند، زمینه ی خواستگاری جدی تر برای امین از سارا فراهم می شود. اما والدین دو طرف صلاح در این وصلت، با توجه به سن کم آنها و نداشتن شرایط و شغل مشخص امین نمی بینند.
اما علی رغم پایان نه چندان خوشایند قسمت نخست، در قسمت دوم، مخاطب غافلگیر می شود. زیرا سارا و امین ازدواج کرده اند و حالا در خانه ی پدری سارا زندگی می کنند. امین از شرایط موجود راضی نیست و علی رغم نداشتن شغل مناسب تلاش می کند تا سارا را متقاعد کند از آنجا بروند و استدلال او نیز این است که اگر از الان سعی نکنیم روی پای خود بایستیم دیگر تا آخر عمر نمی توانیم. این اقدام، آنها را دچار مشکلات جدی در زندگی می کند. هر چند در ادامه می بینیم که پدر امین پول پیش خانه را داده است. سارا به درس اش ادامه می دهد و امین نیز کار می کند. و رفته رفته از فضای دانشگاه دور شده و در درس افت می کند. او ماشین مدل پایین به صورت قسطی خریده و مسافرکشی نیز می کند. قسمت دوم جایی به پایان می رسد که سارا خبر باردار بودن اش را با خوشحالی به امین می دهد و اینکه آنها به زودی بچه دار خواهند شد.
قسمت سوم به اختلاف میان امین و سارا می پردازد. از نظر امین آنها آمادگی بچه دار شدن را ندارند. اما سارا مخالف است. اختلاف بالا می گیرد و امین به خاطر فشارهای زندگی می گوید که شاید ازدواج زود هنگام آنها نیز اشتباه بوده است. حرفی که سارا را با چالش جدی روبرو می کند. اما با وساطت مرجان ظاهرا هر دو از کرده ی خود پشیمان هستند. ولی پیشنهاد امین برای سقط بچه سارا را به هم می ریزد بنابراین قصد جدایی می کند. بعد از کشمکش های مختلف سرانجام قانع می شود تا طبق پیشنهاد امین بچه را سقط کنند. پزشک شرایط و عواقب این کار را طوری برای آن دو تشریح می کند که موجب پشیمانی امین می شود. با به دنیا آمدن بچه زندگی سخت اما امید بخش ادامه پیدا می کند. قسمت سوم با اختلاف به وجود آمده میان ناصر و مرجان پایان می یابد. اختلافی که به دلیل ضعف ناصر و نداشتن قدرت تصمیم گیری او بروز می کند.
قسمت چهارم به صورت مفصل به اختلافات ناصر و مرجان می پردازد. امین و سارا تلاش می کنند تا مشکل به وجود آمده را حل کنند اما ناصر ضربه نهایی را می زند و اعلام می کند که قصد ندارد فعلا عروسی بگیرد و می خواهد به سربازی برود. این حرف بر خلاف قرار قبلی آنهاست. او یک فقره چک به عنوان مهریه یا هر چیز دیگر توسط امین به مرجان می دهد. مرگ پدر سارا که بیماری قلبی دارد شوک بزرگی برای زندگی آنها محسوب می شود.
در قسمت پنجم کم کم زندگی آنها به روال عادی باز می گردد. حالا فرزند آنها، امیرعلی به سن سه سالگی رسیده است. سارا و امین تلاش دارند تا ادامه تحصیل را جدی بگیرند. دو سال گذشته است و ناصر از خدمت بازگشته و قصد دارد تا دوباره با مرجان دربارهی ازدواج صحبت کند. اما مرجان که با رفتن او دوران سخت مبارزه با بیماری سرطان را نیز از سر گذرانده است. با گفتن اینکه سرطان دارد او را مورد آزمایش قرار می دهد. ناصر غافلگیر شده است و پس از کشمکش با خود، سرانجام با بهانه تراشی ها از سر راه مرجان کنار می رود. اما مرجان با گفتن واقعیت که بیماری اش را شکست داده است بار دیگر ناصر را با واقعیت تلخی رو برو می کند که شخصیت او را زیر سوال می برد. امین برای آزمون کارشناسی ارشد رفته است و سارا و امیرعلی سه ساله جلوی درب دانشگاه منتظر او هستند. سر سارا گرم کتاب های دستفرشی می شود و لحظه ای از امیرعلی غافل می شود. این اتفاق مصادف است با ورود یک موتور سوار بی ملاحظه به پیاده رو. مخاطب صحنه ی تصادف را نمی بیند اما همین اتفاق با تعلیق زود گذر، بهانه ای است برای جامپ (جهش) زمانی به چند سال، زمانی که حالا امیرعلی در سن ده سالگی بر اثر بازی زمین خورده و پیشانیش زخمی شده بنابراین امین و سارا او را به بیمارستان می برند. آشکارا سن آن دو بالاتر رفته و ظاهر زندگی و ماشین خبر از بهتر شدن زنگی دارد. محسن ملکوتی، دیگر همکلاسی دوران دانشجویی سارا و امین بعد از چند سال تحصیل در اروپا به کشور باز می گردد و به دیدن امین می رود که حالا در آموزشگاه معتبری زبان تدریس می کند.
در قسمت ششم امین و سارا تلاش می کنند تا شرایطی فراهم کنند تا محسن و مرجان با هم ازدواج کنند. تلاش آنها منجر به چند ملاقات و سرانجام خواستگاری محسن از مرجان می شود. اما مرجان با همان ترفند قبلی محسن را نیز می آزماید. محسن که خبر بیماری مرجان را می شنود شوکه شده است و نمی داند چه تصمیمی بگیرد در حالیکه به او علاقه هم پیدا کرده است. اما تصادف یکی از دوستان دوران کودکی او، تلنگری به محسن می زند تا به خواسته ی دل اش گوش کند. تحلیل او این است که آدمیزاد از دو دقیقه ی آینده ی خودش خبر ندارد، حالا چه بیمار باشد و چه سالم. هر لحظه احتمال دارد که بر اثر اتفاق و حادثه ای از دنیا برود. درست مانند اتفاقی که برای دوست اش در مقابل چشمان اش افتاد. مرجان قبول می کند و مراسم خواستگاری و عروسی برگزار می شود. مراسم عروسی که آنها مصادف است با آزمون دکترای امین. حالا محسن و مرجان به شمال می روند تا آنجا زندگی مشترک شان را آغاز کنند. چون محسن عضو هیئت علمی دانشگاه آنجا شده و مرجان نیز قصدِ دایر کردن مهد کودک را دارد. هنگام سفر به شمال، مرجان حقیقت را به محسن می گوید و اینکه او مدت هاست که خوب شده است و دیگر بیمار نیست. پایانِ قسمت ششم و البته آخرین قسمت، ده سال گذشته است. امین دکترا گرفته و در دانشگاهی تدریس می کند. آنها یک دختر نیز به نام مریم دارند و او چهارده سال دارد. امیرعلی جوان، سن بیست سالگی را میگذراند و دانشجو است. او پدرش دکتر امین پارسا را در محل کارش ملاقات می کند تا دو کلام مردانه در خصوص تصمیم به ازدواج اش صحبت کنند. کاری که امین در سن او انجام داده بود.
پایان بندی های هر قسمت با تعلیق مناسب مخاطب را ترغیب به دیدن قسمت بعدی سریال بیم وامید می کند. تکنیکی که کمتر در سریال های تولید شده ی سالهای اخیر مشاهده می شود. بعضا با توجه به مدت زمان لازم برای پخش از آنتن، فقط با قیچی کردن و چسباندن تیتراژ، هر قسمت را به پایان می رسانند. ولی "بیم و امید" مخاطب را که عمدتا جوانان هستند رها نکرده و او را دعوت به دیدن قسمت بعدی می کند. که این از محاسن قابل ملاحظه ی این سریال است. از دیگر موارد مثبت سریال "بیم وامید"، ملموس بودن زندگی امروزی مردم و دوری از تخیل پردازی های رایج ست که بعضا در برخی آثار دیده می شود. بنابراین ارتباط بیشتری را از سوی مخاطب را موجب می شود. به نوعی می توان گفت زندگی در "بیم و امید" جاری است. علی رغم جوان بودن بازیگران و معرفی چهره های جدید، بازی ها روان و طبیعی بودند. دیگر موارد فنی سریال مزبور نیز مانند تصویربرداری، تدوین و موسیقی جزو نقاط قوت آن محسوب می شوند. اما پرش های زمانی که به خاطر روایت داستانِ زندگی طولانی در تعداد قسمت های کم صورت می پذیرد کمی مخاطب عادت کرده به دیدن سریال های روان امروزی را اذیت می کند. در شروع قسمت دوم ناگهان با این اتفاق مواجه می شود که دو شخصیت اصلی با هم ازوداج کرده اند. گویا باید خود مخاطب بخش ناگفته را حدس بزند و اینکه آنها چگونه به هم رسیده اند. مانند خواندن بخش سفیدی از یک متن که توسط نویسنده نوشته نشده باشد. تا ناقص بودن پازل او را دچار سر در گمی نکند. اما در ادامه، با فلش بک کوتاهی متوجه می شود که جریان از چه قرار است. و صحنه ی موافقت والدین و خواستگاری رسمی نشان داده می شود. از دیگر محاسن این سریال طراحی و اجرای مناسب و قابل قبول گریم توسط محسن دارسنج است که این روزها فیلم تحسین شده ی "ماجرای نیمروز" را در اکران سینماها به عنوان طراح گریم دارد. بیدل کارگردان این سریال سال گذشته با ساخت مجموعهی اپیزودیک "در قصه ها زندگی می کنند” وارد عرصه ی سریال سازی شد. این سریال نیز مانند بیم و امید مورد توجه مخاطبان و ظاهرا مدیران سازمان قرار گرفت چون طی چند ماه در سال گذشته، چندین بار از شبکه های مختلف سیما پخش شد. داود بیدل پیش از این نیز فیلم سینمایی "روزگاری عشق و خیانت" را در ژانر تاریخ معاصر، با موضوع انقلاب اسلامی و نفوذ صهیونیست را ساخته و اکران کرده بود. این فیلم در جشنواره سی و دوم فجر نیز حضور داشت. فیلمی که علی رغم بی مهری ها، موفق به دریافت جایزهی تجلی اراده ی ملی شد.
مجموعه ی "روزهای بهتر" با توجه به چند اپیزود پخش شده نشان داده است که دغدغه ی پرداختن به زندگی انسان های عادی جامعه دارد. داستانها از دل زندگی روزمره ی مردم استخراج شده و در قاب تلویزیون نقش می بندند. بیم وامید نیز با همین هدف، تلاش دارد تا تصویر واقعی از زندگی جوانان امروزی ارائه دهد و به روابط ها، بیم ها و امیدهای آنها می پردازد که امید است تا این روندِ موفق به صورت جدی توسط مدیران سازمان صداوسیما دنبال شود.
دیگر عوامل سریال بیم و امید بدین شرح است: تهیه کننده احمد زالی، نویسنده علی حدادی، کارگردان داود بیدل، بازیگران فخرالدین صدیق شریف، صدرالدین شجره، مهران رجبی، مهری آل آقا، مهروز ناصر شریف، نیما راد، فریبا طالبی و با معرفی ریحانه رضی، طراح گریم محسن دارسنج، طراح صحنه و لباس محسن شریفی، مدیر تولید حسین پورکیانی، برنامه ریز فرشاد کلباسی، مدیر برنامه ریزی و دستیار یک کارگردان فرزین فتحی، دستیار دو کارگردان سجاد دین پرست، مدیر تصویر برداری حسین ناظریان، دستیار یک نور و تصویر حمید قطب، تدوین حمید نجفی راد، صدابردار حسین نقوی، صداگذار عرفان ابراهیمی / محمد حبیبی، موسیقی متن و تیتراژ عماد توحیدی، خواننده تیتراژ علیرضا افتخاری، مدیر تدارکات افشین رئوفی، منشی صحنه عاطفه هادی، تدوین حمید نجفی راد، عکاس امیر فائض و مهدی دلخواسته، اتالوناژ و تیتراژ محراب مشهدبان.
ارسال نظر