به گزارش سینماپرس؛ فیلم جدید مسعود کیمیایی، روایت گر یک موضوع ملتهب و داغ اجتماعی و سیاسی است. برخلاف بسیاری از فیلم های اجتماعی نما که صرفا بر تصاویر اگزوتیک و جشنواره پسند از فقر و نکبت در شهرها و روستاهای ایران محدود هستند، «قاتل اهلی» به عوامل و ریشه های اصلی تحمیل معضلات اجتماعی حمله کرده است. این است که هیچ ابایی از نمایش کلوزآپ های پی در پی از زالوهای خوناشام ندارد و مخاطب با حداقل هوش در می یابد که این زالوها استعاره ای از همان هایی است که موجب ضربه به تولید ملی و اخلال در اقتصاد مقاومتی و اشکال در اشتغال می شوند. همان هایی که باعث و بانی تعطیلی کارخانه ها و بیکاری کارگرها می شوند و فیلم جدید کیمیایی به سراغشان رفته است.
فیلم به سبک آثار هالیوودی، یک قهرمان برآمده از سیستم اما ضدفساد سیستم هم دارد؛ جلال سروش با بازی پرویز پرستویی بازمانده ای از نسل مردان پاک سیرت اما گرفتار در هزار توی قدرت و ثروت است که در ضمن، بحران خانودگی و فرزند ناخلف نیز بر زندگی اش سایه افکنده است. با این حال، کیمیایی گویی با تیغی کند و زنگ زده به قتل زالوهای پرقدرت اقتصادی برخاسته است که خب، جنگ با چنین افزاری نتیجه اش از قبل مشخص است.
«قاتل اهلی» در ادامه سیر رو به افول سینمای کیمیایی قرار دارد. این فیلم هم با همه اعتبار موضوعی و دغدغه مندی اجتماعی اما در ساختاری وارفته ترسیم شده است. نه شخصیت ها قابل باور هستند و نه اتفاقات داستان از منطق درستی برخوردار هستند. تنها نقطه مثبت فیلم در فرم، «سیاوش» (با بازی امیر جدیدی) است که آن هم به خاطر استراتژی اشتباه فیلمساز در اولویت بندی شخصیت ها و جابجا کردن قصه اصلی و فرعی در فیلم به حاشیه رفته است. پرویز پرستویی نقش خود را چندان خوب ایفا نمی کند و بازی پولاد کیمیایی و پگاه آهنگرانی نیز فاجعه است. برخی از صحنه های کلیدی و حساس فیلم نیز تبدیل به طنز ناخواسته شده اند و خنده مخاطب را بر می انگیزند. مثل صحنه حضور سیاوش در استخر برای انتقام گیری از سرکرده مافیای تبه کاران اقتصادی که معلوم نمی شود چگونه و از چه راهی وارد خانه و استخر خصوصی یک قاچاقچی حرفه ای می شود. این هم از عجایبی است که فقط در فیلم های مسعود کیمیایی اتفاق می افتد!
واقعیت این است که سینما هنری جمعی است، اما «قاتل اهلی» یک فیلم خانوادگی است! همه چیز در فیلم فدای روابط پدر و پسری شده است. کاملا آشکار است که کارگردان، تمام تلاش خود را کرده تا فرزندش پولاد را در فیلم برجسته کند. مثل صحنه های طولانی و بی ربط با روایت فیلم که آوازخوانی و کنسرت پولاد را نشان می دهد.
واقعیت دیگر، وضعیت تراژیک نسل مسعود کیمیایی است که نشانگر زندگی نابسامان آن هاست. در آن سوی جهان، فیلمسازهای هم سن و سال کیمیایی همچون ایستوود و اسپیلبرگ و اسکورسیزی و ... همچنان با توان و قدرت فیلم می سازند. اما اینجا فیلمسازهایی چون کیمیایی و تقوایی و مهرجویی و بیضایی و هم نسلان آن ها دچار اضمحلال شده اند. دلیل این کهولت هنری برای آن هایی که با زندگی خصوصی این هنرمندان آشنا هستند روشن است. سینما هنر بی رحمی است که خیلی راحت حال و روز فیلمسازها را برملا می کند. اگر یک فیلمساز سلامت جسمی و فکری و روانی و اخلاقی خود را حفظ نکند، فیلم هایش نیز دچار آثار کیمیایی و هم طیف های او می شود.
*آرش فهیم
ارسال نظر