به گزارش سینماپرس؛ انیمیشن پنجره اسبها، (Window Horses) ماجرای دختری دورگه چینی-ایرانی به نام «رزی مینگ» است. رزی مادرش را در کودکی از دست داده و گفته میشود پدر ایرانیاش او را ترک کرده است. دخترک شاعر با انتشار اولین کتاب شعرش «کسی که پاریس را ندیده»، از طرف جشنواره شعر شیراز به ایران دعوت میشود. در ادامه درمییابد که پدرش او را رها نکرده بلکه تغییر شرایط سیاسی باعث جدایی ایشان شده است.
رزی تصمیم میگیرد به ایران سفر کند. پدربزرگ و مادربزرگ مادریش با وجود مخالفت با این تصمیم لوازمی را به او میدهند. چند اسکناس و چادری که در هواپیما به محض ورود به آسمان ایران بر سر میکند. گروه میهمانان خارجی جمعی مشتمل بر رزی، پسر جوان آلمانی و مردی چینی است که با همراهان و مترجمانی همنشین هستند. با خوانش آثار ایشان مخصوصا جوان آلمانی، بیننده به عمق شکاف فرهنگی بین فرهنگ و اعتقادات ایرانیان با سایر مردم جهان پی میبرد. شعر جوان آلمانی که درباره عشق زنی به سگی است و با عدم استقبال حضار مواجه میشود او را به گریه میاندازد!
فلمینگ هدف خود از ساختن چنین اثری را تلاش برای آشناسازی فرهنگی نسل جدید ایرانیانی معرفی میکند که بیرون از مرزها و به ویژه در کانادا زندگی میکنند و مانند رزی از هویت اصلی خود بیاطلاع هستند. البته همراه با روایتی وارونه و تصویری مغرضانه از وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشورمان!
البته این نگاه غرضورزانه و معکوسنگر تنها به امروز ایران محدود نمیشود و تاریخ معاصر و حتی تاریخ کهن ایران با خوانشی جدید برای مخاطب مورد نظر خانم فلمینگ مواجه میشود. تاریخی که البته تصویری مخدوش از حقیقت را نمایش میدهد. تا جایی که مهماننوازی ایرانیان در جشنوارههای داخلی را نیز ناجوانمردانه زیر سوال میبرد و بزرگمردان فرهنگ و هنر من جمله شاعران معروف جهانی را نیز با زندگینامه و مراحل سیر و سلوک جدیدی معرفی میکند.
رزی اثرش را میخواند و مورد تشویق قرار میگیرد. مدیر جشنواره درباره آهنگین خواندن زنان در ایران میگوید که این کار می تواند شهوت مردان را تحریک کند و به نحوی نقبی میزند به عقده خواننده شدن زنان در ایران و شهوت پرست نمایاندن مردان ایرانی؛ البته در اینجا نیز دو داور با پوشش چادر نماینده زنان خشک اندیش و سیاسیکاری هستند که در امتیاز دادن هم پوشش رزی را مدنظر دارند نه شعر او را!
مدیر جشنواره رزی را به شناخت خانواده اصیلش تشویق میکند. «مهران اردلان» پدر رزی خلبان دوره پهلوی دوم بوده و به خاطر نزدیکی خانواده او با محمدرضا پهلوی، مورد تایید قرار نگرفته و کنار گذاشته میشود. پدر دو سال پس از جنگ و با پیشنهاد صلح صدام و پذیرفته نشدنش توسط ایران در اعتقادات خود دچار تردید میشود و از ایران میرود.
دیدار رزی با همرزمان قدیم پدرش که ظاهری مذهبی دارند و یادآور رزمندگان دوره جنگ است جای تأمل بسیار دارد. زیرا در ادامه تمام استدلالها و بیانیههای بیبیسی در سالهای اخیر از دهان این افراد شنیده میشود. اظهار ندامت کردن از راهی که انقلاب در پیش گرفته بود گفتگوی غالب میشود و در کلاژ تصویری نوعی فریب خوردگی را به بیننده القا میکند. همرزمان پدر همه پشیمانند! ولی چون زندگی و امرار معاش برایشان بسیار سخت بوده پرسشگری خود را کنار گذاشته و تنها به دنبال گذران زندگی رفتهاند و همین مسئله ایشان را در مقابل رزی شرمگین میکند.
رزی با دیدن دردی که پدرش تمام این سالها تحمل کرده متاثر میشود. درد ترک کردن وطنش و درد جدایی از مادر که آن هم ریشه در سیاست دارد و بزرگترین حسرت پدر که دیدار تنها دخترش است. در ادامه خانواده خود را مییابد و برای حضور در جشنواره پوششی مناسب با نظر ایشان انتخاب میکند و با چهرهای متفاوت روی سن حاضر میشود؛ شالی صورتی و دامنی البته بلند! این روایت دختری دور افتاده از پدر است که روی دیگر «بدون دخترم هرگز» را از زاویهای دیگر روایت میکند. انیمیشن پدر را از زیر بار ملامت بیرون میکشد و این بار را به دوش انقلاب میاندازد.
گرافیک کار ساده و منعطف است. سادگی دوست داشتنی که برخلاف آثار پست مدرن تمرکز بیننده را به محتوا معطوف میکند و پس از معرفی، چشم بیننده دیگر به دنبال فرم نمیگردد. طراحی کاراکترها تخت و تا حد زیادی، به خصوص در مورد خانمها مشابه است و تنها رزی کاراکتر منحصربهفرد این انیمیشن طراحی خطی و شماتیکی از یک کاراکتر دارد که معرف بیهویتی و تعریف نشدن در جامعه است. موسیقی در کار نشسته و به تناسب سکوت برقرار است به طوری که شاید در انتها مخاطب به درستی به یاد نیاورد با چه موسیقی همراه شده بود با این وجود رزی با جملهای از سوی یک ایرانی مواجه میشود «ای کاش به جز موسیقی سنتی با موسیقی راک ایران هم آشنا شوید! » فیلمنامه روندی یکنواخت دارد؛ در طی ماجرا گریزهای زیادی به حواشی فرهنگی زده میشود و این چندپارگی از تعلیق میکاهد. هرچند سعی شده ملاقات با پدر تا صحنه آخر به تعویق بیافتد ولی این روند کار را در حد سریالهای ب تلوزیونی پایین میآورد و اگر نبود کنجکاوی بیننده ایرانی از بازنمایی او و وجهه کشورش روی پرده جهانی خیلی زود از همراهی با آن دست میکشید زیرا گرهگشایی بسیار زودتر مورد انتظار بیننده است و او را غافلگیر نمیکند.
انیمیشن پنجره اسبها محصول کانادا و اثر «ماری فلمینگ» است. او هدف خود از ساختن چنین اثری را تلاش برای آشناسازی فرهنگی نسل جدید ایرانیانی معرفی میکند که بیرون از مرزهای ایران و به ویژه در کانادا زندگی میکنند و مانند رزی مینگ از هویت اصلی خود بیاطلاع هستند. از هویتی که به گفتهی راهنمای تور «قدیمیتر از اسلام است و ایشان را از آن دور نگه داشتهاند! » سازنده ادعا دارد اثرش معرفی فرهنگی و صلح بین آن را در نظر دارد. اما در این اثر میبینیم که شاعر چینی نیز به سرنوشتی مشابه پدر رزی دچار شده و تنها با مصاحبهای برون مرزی از بازگشت به کشورش محروم شده است. سازنده به عمد دو کشور چین و ایران را هدف گرفته چرا که هر دو انقلابی را پشت سر گذاشتهاند و فرزندانی رانده از وطن و آرام گرفته در کانادا دارند!
در ادامه شاعر چینی به رزی میگوید که تو کانادایی نیستی تو چینی و ایرانی هستی، حتی اگر نمیتوانی به این زبان صحبت کنی و باید تاریخ خودت را بشناسی؛ تاریخ خودت و کشورهایت را. رزی هویتی ندارد و طراحی متفاوت کاراکتر او نیز بر این امر تاکید میکند. رزی بازنمایی از فرزندان ایرانیان خارج از مرزهاست که در جهان واقعی لزوما تبعید شده یا گریخته نیستند بلکه مهاجر محسوب میشوند. نسلی که بسیاری از آنها فارسی نمیدانند و از تاریخ کشورشان نیز بیاطلاعند؛ ایرانیانی که خود نمیدانند چرا ایرانیاند!
در اینجا خانم فلمینگ احساس وظیفه کرده و تاریخ ایران را برای این نسل روایت میکند. تاریخی وارونه و تصویری مغرضانه از ایران و ایرانیانی که در ایران ماندهاند. مانند سربازان سرافکنده و زنان محروم منزوی! در ایران روایت شده بیننده هیچ انسان راضی و شادی را نمیبیند و با هر کسی که مواجه میشود از سخت و پیچیده بودن زندگی در ایران میشنود. این دیالوگ بارها و بارها برای بیننده تکرار میشود تا او را کاملا مجاب کند.
پنچره اسبها گرافیکی ساده دارد که با تغییراتی کوچک در سبک به فضاها و زمانهای گوناگون وارد میشود. حقایق را قلب و شخصیتهای تاریخی را نیز به شیوه خود بازآفرینی میکند. گرافیکی که دست سازنده را برای بیان انبوهی از بیانیههای سیاسی و ضدفرهنگی باز میگذارد و هر نوع هجوی را فرمی و گرافیکی توجیه میکند. در این روایت رزی که شخصیت اصلی است دگرگون نمیشود بلکه انتظار میرود پس از یک روایت طولانی و دیالوگهای پایان نیافتنی خود بیننده متحول شود. این حجم از دیالوگ با گرافیک کار همخوانی ندارد و به قصهخوانی نزدیک میشود ولی گویا آنچه نظر داوران را برای جایزه باران کردن این کار جلب کرده چیز دیگری بوده است…
*سعاد باقری
ارسال نظر