به گزارش سینماپرس، فیلم جنگل در مقایسه با از گور برخواسته که موفقیت چشمگیری در اسکار هشتاد و هشتم به دست آورد، قرار نیست حرف بیشتری برای گفتن داشته باشد. با اینحال کار خود را به عنوان یک تریلر به خوبی انجام میدهد و موفق میشود با تزریق هیجان و دلهره، مخاطب را تا پایان نگاه دارد. اما از جنگل چیزی بیشتر از یک تریلر ماجراجویی نخواهید.
با این همه جنگل حفرههای چشمگیری از منظر دراماتیک دارد. اولا داستان فیلم که همان ستیز میان قهرمان داستان با طبیعت است دیر آغاز میشود. بخشی از این مساله را میتوان به پای حس وفاداری فیلمساز به زمینهی مستند فیلم گذاشت. چرا که همانطور که میدانیم فیلم از روی ماجرایی واقعی ساخته شده است. همین مساله باعث شده تا فیلمساز دست به مقدمه چینیهایی بزند که چندان ضرورتی از منظر دراماتیک ندارد. اگر تمرکز فیلمساز روی قهرمان داستان یعنی یوسی (دنیل رادکلیف) است چرا اینقدر دیر او را از بقیه شخصیتها جدا میکند و سفر زندگینامهای وی آغاز میشود؟ جنگل همانطور که از نام آن بر میآید نبرد انسان با طبیعت است. گروهی جوان ماجراجو که در ظاهر شیفتهی طبیعت هستند و در طبیعت جنگلهای بکر بولیوی نوعی از آرامش ضدشهری مدرن را دنبال میکنند ناگهان با خصم طبیعت روبهرو میشوند. «یوسی» با بازی «دنیل رادکلیف» دو دوست دیگر خود را متقاعد میکند تا پبشنهاد مرد مرموزی به نام «کارل» را قبول کنند و دست به یک ماجراجویی در دل جنگلهای بولیوی بزنند.
داستان فیلم از جایی آغاز میشود که یکی از این افراد به نام «مارکوس» در حین سفر مصدوم شده و آنها دو به دو مجبور به جدایی میشوند و سرانجام شخصیت اول فیلم که همان یوسی است یکه و تنها در دل هزارتوی جنگلهای آمازون گم میشود. از اینجا به بعد ما شاهد ستیز انسان با طبیعت هستیم و طبیعتا فیلمساز تلاش میکند تا از تمام عناصر این ستیز برای ایجاد تعلیق و دلهره بهره ببرد. سفر ماجراجویانهی شخصیتهای فیلم که بیشتر به یک گردش علمی میماند تبدیل به یک سفر قهرمانانه میشود؛ سفری برای بقا که مثل تمام فیلمهای سفرنامهای قرار است که علاوه بر سفر ظاهری، یک طی طریق معنوی و اخلاقی را نیز برای قهرمان اثر تصویر کند. به عبارتی قهرمان قرار است تا در خلال گمشدگی ظاهری در جنگل به یک پیداشدگی باطنی دست یابد. طبیعی است که حتی یک درصد هم مخاطب گمان نمیکند که قهرمان داستان شکست بخورد یا اهداف فیلمساز در ساخت یک درامهالیوودی محقق نشود.
ما در فیلم شاهد فلشبکهایی به زندگی گذشته و سرخوشانهی یوسی هستیم که نه در وحدت ارگانیک اثر جایی دارد، نه عاملی محرک برای پیشبرد دراماتیک است و نه حتی چندان ارتباطی با سیر و سلوک شخصیت در زمان حال دارد. دیگر اشکال فیلم که قابل توجه است عدم وفاداری فیلمساز به وحدت لحن است. ما همزمان با دو لحن یا اتمسفر متضاد در اثر روبهرو هستیم. فیلم با یک لحن سرخوشانه با تم ماجراجویی آغاز میشود اما همزمان فیلم تلاش میکند تا یک تریلر دلهرهآور را به مخاطب القا کند. در وهلهی اول مخاطب اینگونه گمان میکند که فیلمساز عمدا چنین اختلاطی را به وجود آورده تا دو رویهی زشت و زیبای طبیعت را نشان بدهد اما حتی اگر این تحلیل درست باشد باز هم به درام ضربه زده است. چرا که همین مساله باعث شده تا گم شدن یوسی و دوستانش در جنگل چندان جدی تلقی نشده و به علت لحن ماجراجویی ابتدایی فیلم چندان روی مخاطب تاثیر نگذارد و حتی نجات یافتن یوسی هم آنقدر جدی و تاثیر گذار نباشد.
با همه اینها جنگل ساخت قابل قبولی دارد؛ به این معنی که حداقل المانهای یک تریلر را رعایت کرده است و غیر از دقایق ابتدایی فیلم شما را در طول فیلم خسته نمیکند. اگر فیلم را ندیدهاید میتوانم وعدهی اتفاقهای هیجان انگیزی را بدهم که در خلال ستیز یوسی و طبیعت اتفاق میافتد؛ اما نمیتوان از این مساله گذشت که علیرغم باورپذیر بودن این اتفاقها تا چه حد ساختار اثر در گره افکنی و گره گشایی ماجرا کلیشهای است.
*نقد سینما
ارسال نظر