به گزارش سینماپرس، حسین فرخی برای نسلی از تئاتر ایران نمود مشترکی از تدریس، کار هنری و در مقطعی امر مدیریتی است. مردی که اولین دبیر غیرمدیر جشنواره تئاتر فجر به حساب میآمد، چند سالی است حرفه مطبوعاتی خود را اندک کرده و در دانشگاه هنر، با جوانان هنرجو روزگار سپری میکند.
حسین فرخی سالهاست روی صحنه نمایشی نداشته و دوریش از تئاتر کمی عجیب به نظر میرسد؛ آن هم از مردی که در هر هنری دستی دارد. بر هر دیوار نگارهای خوش مینگارد و در عکاسی سابقهای دارد. طراحی گرافیک کرده است و تا سال پیش مجلهای در باب سینما و تئاتر منتشر میکرد.
آنچه میخوانید گفتگویی است صمیمانه با حسین فرخی درباره سالها فعالیت هنری و علمی او در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون.
***
شما با دو وزیر کار کردید. آقای لاریجانی و آقای میرسلیم. میآمدند نمایش ببینند؟
فرخی: یادم نیست. چون من به قدری درگیر جشنواره بودم که فرصت نمیکردم به این مسائل بپردازم. بیشتر از یک ماه شبانهروزی درگیر کار بودیم.
شماکتابی درباره تاریخ نمایشنامهنویسی در ایران نوشتید که تنها جلد نخستش منتشر شد. چرا ادامه ندادید؟
فرخی: سه سال پیش طرح نمایشنامهنویسی در ایران را در ۱۰ جلد کتاب به دفتر آقای مرادخانی داده بودم و همینطور دایرهالمعارف تئاتر ایران. در واقع پروپوزال را نوشتم و تحویل دادم. نامهنگاری شد و به وزارتخانه رفت و برگشت و همینطوری چرخیده است. به قدری پیگیری کردم که خسته شدم و عطایش را به لقایش بخشیدم.
شما الان به جایی رسیدید که جمشید ملکپور هم رسیده است. از هفت جلدی کتابش تنها سه جلد منتشر نشد.
فرخی: نمیدانم. میخواهم بگویم که این داستانها اینطوری است. مثلاً بودجهای که ما برای آن مجموعه و همینطور دایرهالمعارف تئاتر ایران در نظر گرفته بودیم فکر میکنید چقدر بود؟ بودجه اجرای یک نمایش معمولی نه از نوع از ما بهتران.
و قرار بود تاریخ تئاتر این کشور باشد.
فرخی: بله. مثلاً ما به آنها ایده داده بودیم که این ۱۰ جلد کتاب که چاپ میشود بعد اینها را شما میتوانید ترجمه کنید و در فضای مجازی کار کنید و از این به بعد به آن افزوده شود.
یعنی همان کاری که دانشگاه محتلف آمریکایی و اروپایی انجام میدهند و به عنوان کلاسهای درسی به شکل آنلاین در اختیار دانشجویان قرار میدهند.
فرخی: اصلاً همین پیشنهادها را میتوانید به فضای مجازی تبدیل کنید و مثلاً وقتی مهمانی از کشور دیگر برای شما میآید، آنقدر خودتان را نکشید که یک کتاب به زبان انگلیسی به او بدهید.
این به سامان نرسیده است. شما در دورهای سردبیر مجله نمایش بودید و در سال ۷۳ مجله را پس میدهید؟
در سال ۷۳ رسماً از مرکز به خاطر شرایط آن موقع بیرون آمدم
فرخی: من در سال ۷۳ رسماً از مرکز به خاطر شرایط آن موقع بیرون آمدم.
رسمی بودید آنجا؟
فرخی: خیر. من دبیر جشنواره بودم. نامهاش را دارم. من به عنوان دبیر جشنواره دوازدهم و سیزدهم ماهی ۲۳ هزار تومان حقوق میگرفتم.
پس آن موقع مجله را تحویل داده بودید؟
معاون هنری در آن دوره میخواست مجله نمایش را یک جورهایی سانسور کنند
فرخی: مجله نمایش را وقتی که من از آنجا آمدم دیگر تحویل دادیم. در مجله نمایش هم با آنها مشکل داشتیم، یعنی یکی از مشکلاتی که من با معاون هنری وزیر در آن دوره داشتم این بود که اینها میخواستند مجله نمایش را یک جورهایی سانسور کنند، مثلاً ما یک طرحی داشتیم - آن را دارم و اگر خواستید برایتان میفرستم - روی جلد مجله نمایش یک تئاتر حرفهای بحثش پیش آمده بود.
آن موقع میخواستند جریان تئاتر پولکی را راه بیاندازند
تئاتری که دقیقاً ما مصداقهایش را داریم میبینیم. آن موقع میخواستند این جریان را راه بیاندازند، تئاتر پولکی. ما گیشه تئاتر را طراحی کرده بودیم، تئاتر شهر را روی جلد زده بودیم یک اسکناس دلار هم گذاشته بودیم آنجا و در کنارش هم معادل پول ایرانی را در گیشه گذاشته بودیم. یک مقاله راجع به تئاتر حرفهای از دیدگاه اینها تعریف کرده بودیم.
شما نقد کرده بودید؟
فرخی: بله. مجله چاپ هم شده بود. نمیدانم کدام آدمی برداشته بود یک نسخه از این مجله را برده بود پیش معاون هنری وزیر، مجله را از چاپخانه برگرداندند دوباره جلدش را عوض کردند و روی جلدش یک عکس زدند.
مشکلشان با جلد بود با مقاله مشکل نداشتند؟
فرخی: مقاله را هم درآوردند. همان سالی بود که من جایزه جهانی گرفته بودم. مصاحبه و گفتگوی مرا هم در آورده بودند و از مجله حذف کرده بودند.
نویسنده آن مقاله چه کسی بود؟
فرخی: مطلب جشنواره را خودم نوشته بودم. مطلبی که در مورد جایزه من بود را آقای اردشیر صالحپور نوشته بود. من نامه نوشتم و جشنواره که تمام شده استعفا دادم و از مرکز بیرون آمدم.
در مورد چه نمایشی بود که این حساسیت برای شما پیش آمد؟
فرخی: الان حضور ذهن ندارم.
و رفتید کار تئاتر کردید؟
یک دورهای اصلاً نگذاشتند تئاتر کار کنم
فرخی: خیر. از سال ۷۳ که آمدم بیرون بیشتر درگیر تصویر شدم. در سال ۷۴ فیلم یحیی را ساختم که اولین کار سینمایی من بود. در آن دوره بیشتر تله تئاتر کار میکردم و همین طوری جسته و گریخته تئاتر. یک دورهای هم اصلاً نگذاشتند من تئاتر کار کنم، یک دوره تقریباً چندین ساله.
شما از مرکز رفتید، مجله را تحویل دادید، بعد از شما چه کسی آمد مجله را گرفت؟
فرخی: فکر میکنم اردشیر صالح پور شاید آمد.
شما از کانون منتقدان هم استعفا دادید؟
فرخی: بله. کانون منتقدان هم دیگر نرفتم.
شما جزء اولین کسانی بودید که در کانون عضویت داشتید؟
فرخی: ۱۰ نفر بنیانگذار کانون ملی منتقدین تئاتر بودند. در واقع هیئت موسسش بودند که یک نفرشان هم من بودم. دو دوره هم من عضو هیئتمدیره کانون منتقدین تئاتر بودم. سال ۷۳ من از آنجا آمدم بیرون اصلاً کلاً همه چیز را رها کردم.
چرا بیرون آمدید؟
با معاون هنری وزیر وقت درگیر بودم
فرخی: با معاون هنری وزیر وقت درگیر بودم.
مگر کانون یک نهاد مستقل محسوب نمیشد؟
[وضعیت مرکز هنرهای نمایشی] مثل فوتبال است
فرخی:خیر مثل فوتبال است. میگویند که فوتبال نباید دولتی باشد؛ ولی مرکز هنرهای نمایشی در واقع یکسری زیر مجموعه داشت مثل کانون منتقدین و انجمنهای نمایش. اینها زیر نظر مرکز اداره میشد.
هیچ وقت از شما برای بازگشت دعوت کردند؟
فرخی: خیر.
چه شد به تلویزیون رفتید؟
قبل از اینکه به مرکز بیایم، در تلویزیون کار کرده بودم
فرخی: اولین کارم در تلویزیون در سال ۶۲ بود. فیلم داستانی راهیان قدس که در آن سالها حسین حقیقی، مدیر گروه جنگ شبکه یک بود. بعد در سال ۶۵ تلهتئاتر قبل از انفجار را کار کردم، یعنی قبل از اینکه من به مرکز بیایم، در تلویزیون کار کرده بودم. مثل دورانی که من دانشگاه تهران دانشجو بودم؛ ولی قبل از اینکه دانشجوی آنجا باشم، در سالنهای حرفهای نمایش به صحنه برده بودم.
نشان میدهد که شما از نوجوانی کار هنر را شروع کردید.
فرخی: دقیقاً. نمایش قبل از انفجار را در سالن چارسوی تئاتر اجرای عمومی کرده بودیم.
متن خودتان بود و کارگردانی هم خودتان؟
فرخی: بله.
چه کسانی بازی میکردند؟
آقای محسن عظیمینیا، اسماعیل امامی، حسن فرخی، هادی جلیلی، احمد عبدالحی و ... که اعضای تئاتری گروه خودمان بودند.
الان کار نمیکنند؟
فرخی: خیلی از آنها الان کار نمیکنند. ما آن را در روز جهانی تئاتر اجرا کردیم. نمایش را در سالن اصالی تئاتر شهر اجرا کردیم و مجید جعفری هم آنتیگون را اجرا کرد.
آن موقع رئیس مجموعه تئاتر شهر چه کسی بود؟
راه اندازی گروه تله تئاتر در شبکه چهار مسئولیتش به عهده من بود
فرخی: مجید جعفری رئیس مجموعه تئاتر شهر هم بود و بعد آقای شیدفر اگر اشتباه نکنم برنامه شبکه دو را داشت، سینما تئاتر هفته را، هم مجری بود هم تهیهکنندهاش بود. از ما دعوت کرد که این کار شما را ضبط کنیم برای شبکه دو و تئاتر قبل از انفجار را بردیم شبکه دو ضبط کردیم و بعد هم کار دیگری را هم آنجا و هم شبکه چهار. اصلاً راه اندازی گروه تله تئاتر در شبکه چهار مسئولیتش به عهده من بود.
شما مدت زیادی تئاتر تلویزیونی کار میکردید و در این زمینه فعال بودید. چرا دیگر خبری از تئاتر تلویزیونی در شبکهها نیست؟
فرخی: نمایش قبل از انفجار اولین نمایشی بود که کار کردم. نمایش که در مورد اشغال خرمشهر و آزادی آن بود. من به عنوان نویسنده، کارگردان و بازیگر در این نمایش حضور داشتم. گاه خنکی سپیده دمان نوشته بهمن عیوق که یک نمایش عرفانی بود را کارگردانی کردم و بعد در شبکه چهاراین مسیر را ادامه دادم. من بعد از کارهایی که در شبکه دو انجام داده بودم با آقای مشیری جلساتی در مورد تله تئاتر داشتیم. هنوز شبکه چهار به صورت رسمی تأسیس نشده بود. آنها برنامهریزی میکردند که چه طور شبکه چهار، شبکه علم و دانش و فرهنگ شود. جلساتی داشتیم و به این جمع بندی رسیدیم که مقوله تئاتر را داشته باشیم که بعد گروه ادب و هنر درست شد.
در تغییر مدیریتها مقوله تلهتئاتر کم رنگ شد
اولین کاری که کردیم دستهای آلوده نوشته ژان پل سارتر بود که بازنویسی و کارگردانی کردم. آتیلا پسیانی، بهرام ابراهیمی، رضا خرم، محمود احمدی، حسین رجایی دوست، افسانه ماهیان، شراره یوسفنیا بازیگران کار بودند. بعد هم تله تئاترهای دیگری را کار کردیم تا اینکه باز دوباره در تغییر مدیریتها اصلاً مقوله تلهتئاتر کم رنگ شد. در سال ۸۶ آزمون دکترا دادم و در رشته پژوهش هنر قبول شدم و درگیر درس خواندن شدم. در دانشگاه تدریس میکردم و شرایطی ایجاد میشد که نمیشد کار کرد.
آخرین کاری که برای شبکه ۴ انجام داد مسابقه هنری تحت عنوان سایه روشن در ۲۷ قسمت بود که برای اولین بار در ایران همه رشتههای هنری را در آن حضور داشتند. کسانی میتوانستند در مسابقه شرکت کنند که دانشجوی هنر بوده باشند یا فارغ التحصیل این رشته و آیتمهای خیلی زیادی داشت. مثل رشتههای نمایش، سینما، عکاسی و گریم و ... من آن زمان در دانشکده سینما تئاتر، سوره و دانشگاه آزاد تدریس میکردم. از هر سه دانشکده بچهها را انتخاب کردم. آیتمهای تئاتری که آنجا داشتیم ۲۷ آیتم بود. نمایشنامههای ایرانی و خارجی در آیتمهایی ۴ تا ۵ دقیقه اجرا میشدند. بچهها باید زنده در استودیو اجرا میکردند که گروههای شرکتکننده کار را ببینند و در موردش حرف بزنند. بچههای خیلی با استعدادی بودند مثل مهلقا باقری، محمد نادری، روحالله صدیقی، بهنام حقیقی، پوپک هیدجی که الان در تئاتر و سینما و تلویزیون کار حرفهای میکنند.
در همه کارهایم از دانشجویان استفاده میکردم
البته در همه کارهایم از دانشجویان استفاده میکردم. زمانی که سمفونی بیداری را در تالار وحدت برای جشنواره کار کردیم شاید ۴۰ درصد بازیگران من دانشجویانم بودند. نقش هوگو در تئاتر تلویزیونی دستهای آلوده را رضا خرم زمانی بازی کرد که دانشجوی دانشگاه آزاد بود. البته همیشه دورههایی وجود دارد که از درون کلاسهای آن دوره خروجیهای خوبی ظهور میکنند. در آن سالها دانشجویانی هم در دانشگاه آزاد بودند که حالا هر کدامشان تئاتری یا سینمایی یا تلویزیونی شاخصی هستند، مثل شهرام کرمی، کیومرث مرادی، پانتهآ بهرام، مهرخ افضلی، سیما تیرانداز و ...
استاد آن نسل هم بودید؟
فرخی: به هرحال دو سه سالی در دانشگاه آزاد هم کلاس داشتم. کلاس نمایش در ایران، ترم دوم بود که روی کارهای بیضایی و ساعدی و رادی کار میکردیم و از خود آقای بیضایی دعوت کردم سه ساعت و نیم سر کلاس میهمان ما باشد. خدا استاد رکنالدینخسروی رحمتش کند که آنجا تدریس میکردند. در آن جلسه ایشان هم با دانشجویانش آمدند و حضور داشتند. پانتهآ بهرام سمینار داشت در مورد نمایشنامه پردهخانه، یعنی در طول ترم در مورد کارها صحبت میکردیم. تحلیل میکردیم. آخرین جلسه که کار استاد بیضایی بود ایشان نزدیک سه ساعت و نیم سر کلاس ما آمد و برای جمعبندی آثارش حضور داشت.
شبیه درس سمینار ارشد و دکتری بود؟
فرخی: طبیعتاً آن بچهها یک نسل خاصی بودند. در دانشکده خودمان (سینما تئاتر) هم همین طور بود. از همه دانشجویان واقعاً تئاتری بیرون نمیآید. ممکن است در هر دورهای یک دفعه چندین نفر از دانشجویان تئاتر آینده کاریشان بشود و در دورهای هم تعداد کمی. این اتفاق در طی این ۲۵ سالی که تدریس میکنم بسیار رخ داده است.
من وقتی نگاه به جریان تلویزیون میاندازم میبینم شورای تأیید اکثراً تئاتری بودند و عقبه تئاتری در شوراها پررنگ بوده است؛ ولی چرا با وجود حضور تئاتریها اینقدر تئاتر در شبکههای تلویزیونی کم رنگ میشود؟
در بحث تلهتئاتر اولین چیزی که مطرح کردند این بود که پول نداریم
فرخی: مدیریت یک تعریف دیگری دارد. در سیستم تلویزیون وقتی یک مدیر عوض میشود سیاستهای آن آدم جدید هم عوض میشود. یک وقت میبینید که شورا را کنار میگذارد و میگوید خودمان میخوانیم، چه ضرورتی دارد به اینها پول بدهیم که جمعبندی کنند. در بحث تلهتئاتر اولین چیزی که مطرح کردند این بود که پول نداریم. بعد تصورشان بر این بود که مثلاً تلهتئاتر دغدغه همه مردم نیست. یک بخشی هم حق داشتند، برای اینکه بعضی از تلهتئاترهایی که پخش میشد، متنهای خارجی بود، متنهای پیچیدهای که با مخاطب ارتباط برقرار نمیکرد. به مرور زمان صدا و سیما که مخاطب عام دارد و بخش عمدهای از کسانی که با این رسانه در ارتباط هستند با این آثار ارتباط بر قرار نمیکردند.
متون تلهتئاترهای خارجی نه قصهاش خاص بود، نه فضای قابل باورپذیری برای مخاطب ایرانی داشت
درست است گفته بودند شبکه ۴ شبکه فرهیختگان است؛ ولی باز هم فشار میآوردند که چه کاری که پخش میشود، مسئلهاش مسئله مردم ما نیست. واقعاً این اتفاق میافتد. تئاترهای خارجی که اجرا میشد متاسفانه نه قصهاش خاص بود نه فضای قابل باورپذیری برای مخاطب ایرانی داشت. برای همین فشارهای این طوری باعث میشد که کمکم روی این برنامهها خط بکشند و دیگر تولید نشوند؛ ولی بخش عمده مشکلات روی سیستم مدیریتی است که دچار تغییر میشد و در نهایت یک دفعه تله تئاتر حذف شد، مثل خیلی جریانات دیگر. جشنواره سی وششم آغاز نشده، یک دفعه میگویند نمایشنامهنویسی حذف؛ در حالی که میدانیم نمایشنامه به عنوان مهمترین اصل در تئاتر جایگاه خاصی دارد. سلیقهای است. یکی این را حذف میکند چون از ابتدا تعریف نکردند؛ حتی در آن جلساتی که با مشیری داشتیم میگفتیم تلهتئاترهای ما باید کاربردی باشد، یعنی بتواند از طریق مدیوم مسائل روز جامعه را بیان کند. یادم است در یک دورهای بعضی از سریالها خیلی کاربردی بودند مثل سریالی که غلامحسین لطفی کارگردانی میکرد: آینه. اینها خیلی خوب بودند. آن مجموعه تقریباً نزدیک به تلهتئاتر بود. خیلی هم کاربرد داشت. یکی از بحثها این بود؛ ولی خب ناخودآگاه با تغییر سیستم و تغییر مدیریت یک دفعه به هم ریخت. الان همه چیز تعطیل شده و چیزی به اسم تله تئاتر نیست.
متون ساده کمدی هم در دورههایی خیلی خوب کار میشد.
فرخی: یک دورهای آقای مودبیان طنزهای چخوف را کار کردند. کارهای شاخصی هم ایشان کار کردند مثل سوزنبان که آقای نصیریان هم بازی میکرد. زنده یاد آقای سمندریان به سوی دمشق را کار کرد و کارهای شاخص دیگری هم بود.
یک تب بود و سریع هم خاموش شد. شما از تلویزیون بیرون آمدید. کار سینما را چرا ادامه ندادید؟
میخواستم در یحیی ادای دین به آدمهای جنوب شهری داشته باشم
فرخی: زمانی که ما یحیی را کار کردیم سال ۷۴ و ۷۵ هم اکران شد، فیلم از نظر تجاری شکست خورد. فیلم متاسفانه تجاری نبود شرایطی ایجاد کرده بودند که فیلم دیده نشود. یحیی قصهاش در مورد یک نوجوان بود؛ ولی اینها تصورشان بر این بود که این کار باید در گروه کودک و نوجوان اکران شود. طبیعتاً در گروه کودک کارهایی میتوانست موفق باشد که یا طنز باشد یا فانتزی یا عروسکی و با شادی و آواز و اینها همراه باشد تا بچهها روحیه بگیرند. فیلم من در واقع یک فیلم تلخ و اجتماعی بود. خدا رحمتش کند آقای سلحشور را، وقتی که فیلم یحیی در جشنواره اکران شد، فیلم که تمام شد به من اعتراض کرد این فیلمی که ساختی سیاه و تلخ است، گفتم این زندگی واقعی مردم است. در آن فیلم خیلی دقت کرده بودم که ادای دین به آدمهای جنوب شهری داشته باشم؛ چون خودم در آن منطقه زندگی میکردم. نمیخواستم واقعاً دروغی در آن فیلم باشد. برای همین شاید به نظر بعضیها سیاه و تلخ بود.
مطالعاتی داشتید؟
فرخی: بله روی فیلمنامه خیلی کار کردیم. بعد هم در آن فضا با تمام این نوع آدمها از نزدیک ارتباط داشتم و میشناختم؛ حتی در انتخاب بازیگر حدود ۴۰۰ بازیگر را تست زدم برای این که آن نقش نوجوان را پیدا کنیم که الان خیلی جالب است که امیرحسین ثقفی، نوجوان آن سالها که نقش یحیی را بازی کرده بود، تا الان سه فیلم سینمایی ساخته است. در آن شرایطی که ما داشتیم فی الواقع دیگر ادامه کار کردن - با آن جوی که برای من به وجود آمد - فراهم نشد، یعنی فیلم از نظر اقتصادی شکست خور؛ چون در گروه کودک اکرانش کردند. تهیهکننده هم تقریباً خودم بودم.
فارابی پشت شما نبود؟
فرخی: فارابی بعدها که من مشکل پیدا کردم کمک کرد. ما از تلویزیون وام گرفتیم و در نهایت فیلم را هم به تلویزیون دادیم و پخش کرد. بعدش این ذهنیت ایجاد میشد که این فیلم نفروخت، فیلم بعدی کارگردان هم نمیفروشد. بعد مناسباتی در سینما بود. اساساً خودم را یک آدم دانشگاهی و تحصیل کرده و آکادمیک میدانستم و خیلی با آن فرمولهای فیلمفارسی و سینمای تهیهکنندهها آشنا نبودم. تا همین حالا که با شما صحبت میکنم شاید در عمرم دو سه دفتر تهیهکننده بیشتر نرفته باشم، آن هم یا دوستم بودند یا اتفاقی. یک بار یادم است برای کاری به دفتر تهیهکننده رفتم. اساساً از آن دسته آدمها نبودم که دنبال این راه بیفتم که با تهیهکنندهای صحبت کنم. فیلمنامههای زیادی را در طی این سالها خواندم؛ ولی عملاً احساس کردم که نمیتوانم با این دنیا منطبق بشوم اگر مبنا فقط پول درآوردن باشد.
جشنواره دوره چه کی بود؟
سال ۷۴ هاشمی رفسنجانی در نشستی با فیلمسازان گفته بود در فیلمهایتان نباید تلخی و سیاهی باشد
فرخی: جشنواره سال ۷۴ بود. آقای ضرغامی معاونت سینمایی بود. فیلم کاندیدای سه جایزه در جشنواره بود که حذفش کردند. این را البته اعلام نکرده بودند و یکی از داوران بعدها به من گفت. در زمان برگزاری جشنواره آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور وقت بود، نشستی با فیلمسازان میگذارند و گفته بودند در فیلمهایتان نباید تلخی و سیاهی باشد. یعنی آن موقع سازندگی بود. یادم است در آن جشنواره فیلمهایی که ساخته بودند آپارتماننشینی و شهرنشینی و گل و بلبل بودند و فقط دو فیلم این ویژگی را نداشتند یکی فیلم من بود و یکی فیلم ابوالفضل جلیلی. یحیی یک جورایی تلخترین فیلم جشنواره بود که آقای برزیده برای فیلم دکل جایزه گرفت.
فیلم دفاع مقدس جایزه گرفت؟
فرخی: بله. البته کار آقای برزیده هم کار خوبی بود در حیطه دفاع مقدس به عنوان کار اول.
همان سیاسی کاری که شما می گویید اعمال قدرت یک شخصی در امور هنری بود؟
جامعه ما از هر ابزاری برای پول درآوردن استفاده میکند از جمله تئاتر
فرخی: اینطور به نظرم میرسد. تا وقتی که این اتفاق بیفتد همین است، یعنی ما استفاده ابزاری از هر چیزی میکنیم برای این که کار خودمان را راه بیندازیم. اهداف ما مثلاً ممکن است یک بخشی قدرتطلبی باشد، پست و مقام باشد. یک بخشی هم اقتصادی باشد. الان در مسائل اقتصادی هم این اتفاقات میافتد. جامعه ما از هر ابزاری برای پول درآوردن استفاده میکند از جمله تئاتر.
آن دورهای که شما کار میکردید خیلی از فیلمهای دیگر هم ناموفق بودند اما دیگران کماکان به ساخت فیلمهای ناموفق ادامه دادند و هنوز هم کار میکنند.
فرخی: بستگی به روحیات آدمها دارد. من اساساً نگاهم به هنر، سینما، تئاتر، شعر، داستان چون در همه زمینهها کار کردهام، نگاهی متفاوت است. بخشهایی در عرصه هنر است که نیاز نیست آدم از کسی چیزی بخواهد مثل خوشنویسی. همین الان قلم و کاغذی باشد آدم مینویسد یا مثلاً شعر گفتن که هزینهای ندارد؛ ولی سینما و تلویزیون و تئاتر این سه مقوله کاملاً متفاوت هستند و باید سرمایهای برای کارکردن وجود داشته باشد. هرگز در زندگیم به خاطر این که تئاتر کار کنم یا فیلم بسازم یا تلویزیون کار کنم حاضر نشدم یک لحظه از شخصیت خودم را زیر سؤال ببرم، یعنی برای من مهم نیست که فیلم بسازم؛ ولی مثلاً یک جایی از نظر اخلاقی کاری باید بکنم که ضد اخلاق است یا حتی درخواست بخواهم بکنم من خیلی آدم مغروری هستم.
برخی برای این که فیلم سینمایی بسازد به هر چیزی تن میداد
اگر احساس کنم قرار است از کسی چیزی بگیرم به این قیمت که رو بزنم که فیلم بسازم ولو یک نفر باشد این کاررا نمیکنم. در اولین فیلم سینمایی حاتمیکیا، برنامهریز و دستیار اول کارگردان بودم و تنها فیلم بدون تیتراژ سینمای ایران است، نام فیلم هویت بود. هویت اکران سینمایی نشد، تلویزیون آن را پخش کرد. تمامی سالهایی که من کار مطبوعاتی میکردم و از سال ۱۳۷۰ در مطبوعات بودم، دوستانی داشتم که اسمم هم ببرم میشناسید، اسم نمیبرم. طرف برای این که فیلم سینمایی بسازد به هر چیزی تن میداد. فکر کنید یکی از چیزهایی که الان خیلی مهم است بدهبستانهای سیاسی است. من در تمام دورانی که هرسمتی داشتم هرگز اهل بده بستان نبودم.
این نسبتها وجود دارد؟
طیفی از هنرمندان که هر جا باد بوزد با باد میوزند
فرخی: متاسفانه دقیقاً همه این نسبتها در دنیای هنری و سیاسی و هر ردهای وجود دارد. مثلاً شنیدهام که در سینمابرخی از عوامل و بازیگران را در میهمانیها تعیین میکنند. برای همین الان ما دو طیف هنرمند داریم. طیفی از هنرمندان هستند که هر جا باد بوزد با باد میوزند و همراه میشوند. همیشه هستند در هر دورهای، شما میتوانید آمار را در بیاورید در هر دورهای بودهاند. چپ و راست ندارند. اینهایی که میگویند مخالف و اپوزسیون هستند، اتفاقاً اینها بیشتر کار میکنند و متاسفانه سیاستمداران هم بسیار گول اینها را میخورند.
یک عده همیشه کار میکنند.
فرخی: بله همیشه هستند در هر حکومتی این داستانها وجود دارد، تازه آنها داد هم بیشتر میزنند. فحش بیشتر میدهند و اتفاقاً نظام جمهوری اسلامی هم متاسفانه اینها را بیشتر تحویل میگیرد و یک سری هنرمندان هستند که باید فراموش شوند و هیچ کاری نکند. حرفهایترین عکاس تئاتر ما در سینما کار کرده، بازیگر خیلی خوبی است؛ چون اهل زد و بند نیست باید در خانه بنشیند و یک آدمی همزمان ۱۰ سمت در جایی داشته باشد.
شما در حوزه تئاتر فعال بودید. در تالار مولوی اجرا میرفتید، در تئاتر شهر اجرا میرفتید؛ اما یک دفعه غیبتان می زند؟
فرخی: بحث غیب شدن نیست. دیشب در یک برنامه تلویزیونی آقای محمدعلی نجفی، کارگردان سریال سربداران را دعوت کرده بودند، خیلی خوب صحبت میکرد. این جمله را از ایشان در واقع نقلقول میکنم، خیلی جمله خوبی است، میگفت آدم باید حس کار کردن داشته باشد و احساس بکند که با کار کردنش میتواند یک حرکتی را انجام بدهد. به صرف کار کردن که چیزی اتفاق نمیافتد. به قول شما خیلی از آدمها هنوز هم فیلم میسازند و ناموفق هم هستند. این تبدیل شده به یک جریانی مثل آدمی که کرکره مغازهاش را باز میکند تا سرکار برود؛ چون باید خرج زندگیش را در بیاورد. این هم شاید برای همین کار میکند. میخواهم بگویم آدم وقتی کار میکند که ببیند یک حرف و چیزی میتواند بیان بکند و بعد در یک شرایطی اگر شما قرار بگیرید که در آن شرایط احساس بکنید که تئاتر کار کردن هیچ فرقی با خرید و فروش دلار ندارد. چکار میکنید؟
در این سالها تلاش کردید که اجرا بروید؟
فرخی: حتماً تلاش کردم. زمانی که سرسنگی بود، متن به ایرانشهر دادم. شش ماه تا یک سال متن را نگه میدارند و تو را میدوانند، بعد چی شد؟ آخر سر میگویند این متن اینجا جواب نمیدهد. میگویم یعنی چه؟ چه متنی جواب میدهد؟ میگویند متنی باید باشد که اینجا پول در بیاورد. این ویژگی را داشته باشد. مثلاً یک چنین حالتی بود. بعد دوباره اینجا کار میدهی دارودسته دیگری میآیند. رئیس شورای تئاتر در ایرانشهر میشود.
مافیایی در تئاتر ایجاد شده که دارد همه را کنار میزند
اولین کاری که اینها کردند گفتند برای امسال در اولویت نیستی. کسان دیگری در نوبت هستند. بعد که بررسی کردیم دیدیم افراد دیگری که در نوبت بودند دارودسته خودشان بودند و اتفاقاً خودشان شورا هستند. خودشان تصویب میکنند و خودشان اجرا میروند. بالاخره گروهی هستند و دوستان گروه باید کار بکنند. این الان جریان خیلی بدی است، یک مافیایی الان ایجاد شده در تئاتر که دارد همه را کنار میزند.
در باکس تئاتر ۹۷ ایرانشهر تقریباً ده تا فصل دارند هر فصل هم ۴ تا باکس دارد یعنی ۴۰ باکس وجود دارد و ۱۲ باکس برای دایره ده است.
پرفسور کامیابی مسک میخواست در تئاتر شهر یونسکو کار کند و نشد
فرخی: الان دیگر در جریان اتفاقات ایرانشهر نیستم. مثلاً من تئاتر شهر کار ارائه دادم. خانمی رئیس آنجا بودند، بعد گفتند که مثلاً تعمیرات میخواهیم انجام بدهیم ببخشید سال بعد. من با رئیس جدید تئاترشهر هم یک ماه پیش صحبت کردم گفت این حرفها چیه تئاتر شهر اصلاً مال شماست؛ ولی تا آخر سال جدول اجراهایمان پر است. برای سال بعد درخواست بدهید. میخواهم بگویم که به یک جایی آدم میرسد که احساس میکند همه چیز تمام شده است. چند سال پیش کس دیگری رئیس تئاتر شهر بود با پرفسور کامیابی مسک رفتیم جلسه گذاشتیم و ایشان میخواست نمایشی از یونسکو را کار کند. خارج از کشور هم ایشان کارگردانی کرده بود. دو جلسه رفتیم و آمدیم، بحث و گفتگو و وقتی نمیگذارند شما کار کنید، میپیچانند. خیلی راحت.
یعنی هیچ وقت اجازه ندادند؟
فرخی: نه خیر، به همین راحتی. نمایش شاه میمیرد را می خواستند کار کنند. الان چه اتفاقی برای تئاتر ما افتاده است؟ هر سوراخ سمبهای تبدیل شده به یک سالن نمایش و همه تئاتر کار میکنند و اگر وارد این عرصه هم بشویم در موردش باید صحبت کنیم که اصلاً تئاتر مناسب چی هست. چی باید میبود. جای چی خالی است و الان چی شده تئاتر؟
همین تئاتر خصوصی در دوره خسرو نشان حرفهای اولیهاش زده میشود. یک عدهای را ایشان وارد فضای تئاتری میکنند که تا همین حال چترشان کماکان باز است. آن موقع شما یادتان است به هر حال به عنوان روزنامه نگار و مطبوعاتی بحث چی بود؟ نگاهشان چی بود؟
خسرو نشان مهندسپور را آورد و همان موقع هم در تئاتر شهر یک بلوایی راه افتاد
فرخی: من در جلسه معارفه ایشان حضور داشتم و ما را دعوت کرده بودند. صبحانهای در وزارت ارشاد دفتر وزیر بود. مسجد جامعی هم وزیر بودند. انجا خیلی بحث شد. شنیده بودم که آقای «نشان» فقه خوانده و برایم سئوال بود که در زمینه تخصصی در مرکز میخواهد چه کار کند. بعد مهندسپور را آورد. اصلاً همان موقع هم در تئاتر شهر یک بلوایی راه افتاد و بحثی که اینها راه اندازی کردند که اصلاً جشنواره هم یادم است جایزه را حذف کردند و گفتند برای چی جایزه بدهیم و بعد اصلاً از همین جا بود که این اتفاق شکل گرفت. پدیدهای به اسم اینکه ما اصلاً چرا باید هزینه کنیم برای تئاتر؟ اگر تئاتر پول خودش را در نیاورد چرا باید دولت هزینهاش را بدهد؟
مهندس پور میخواست جایزه را حذف کند؟
فرخی: به هرحال اینها باهم بودند. در نهایت این جریان شکل گرفت که تئاتر باید بفروشد. تئاتر باید جذابیت داشته باشد و بفروشد؛ ولی وقتی تبدیل به یک کالا بشود آن وقت دیگر قصه عوض میشود.
در دوره نشان در حوزه اقتصادی موفق بودند؟
فرخی: نه خیلی زیاد، شاید جرقههایی زده شد. این جریان تئاتر اقتصادی از چهار پنج سال اخیر رسمیت پیدا کرده است.
من شنیدم که حرف اولیهاش در همان دوره خسرو نشان بوده است؟
فرخی: ممکن است.
صحبتهایی که با مهرداد رایانی مخصوص داشتم، گفت آن موقع یک همایش برگزار میشود و همان جا برنامههایی داشتند که چه کارهایی انجام شود؛ ولی در نهایت در دوره آقای آشنا اولین گام برداشته شد. به خصوص با ساختن چند تماشاخانه خصوصی، پلاتوهایی بوده که میتوانستند بلیتفروشی کنند. اوج این جریان در دوره مهدی شفیعی است که پردیس ساخته میشود.
برایم عجیب است آدمی که کارگردان تلویزیون و سینماست یک دفعه سر از تئاتر در میآورد و سالن میسازد
فرخی: نمیدانم داستان چیست. یک آدمی که کارگردان تلویزیون و سینماست و همسرش تهیهکننده تلویزیون، یک دفعه سر از تئاتر در میآورد و سالن میسازد برایم عجیب است. چه اتفاقی قرار است بیفتد؟
میگویند در دوره نشان شروع میشود، حرفهایش زده میشود. آنجاست که در واقع سیاستگذاریها شکل میگیرد؛ ولی عملی شدنش در دهه ۹۰ رخ میدهد. آن موقع این تفکر وجود داشت؟ رگههایی از فروختن و گیشه پررونق و این چیزها وجود داشت؟
دو دوره در کانون کارگردانان هیئت مدیره بودم، وقتی دیدم اصلاً نمیشود کار کرد، دیگر نرفتم
فرخی: من در دورهای واقعاً ارتباطم را با تئاتر اصلاً قطع کردم. یعنی حتی تئاتر هم نمیرفتم ببینم برای اینکه اینقدر اذیت میشدم. تناقضها و تضادها چیزی است که ما را به نابودی میکشاند. یک زمانی بحث بود که بودجه نداریم برای تئاتر. میگفتیم خیلی خوب اگر شما به معنای واقعی کلمه عدالت را قبول دارید همه چیز را بر این مبنا تعریف کنید. متاسفانه مسئولان و مدیران خانواده هنری ما نمیدانند که چه خبر است. یکی از بچهها از پرخوری میترکد، یکی یک هفته است غذا نخورده است. حکایت مدیران ما این طوری است. عدالت یعنی اینکه وقتی مدیری اشراف داشته باشی بر همه اعضای خانوادهات. مثلاً اگر قرار است این بودجه را برای دو میلیون هزینه کنی چطور تقسیم کنی. این طور بود که در مرکز هنرهای نمایشی هر آدمی پشت در میآمد چهار تا فحش میداد و داد و هوار میکرد یک کار میدادند. از در که بیرون میآمد نمیگفت من رفتم فحش دادم یا بعضیها التماس میکردند. میگفت رفتم حقم را گرفتم. به بقیه کاری نداشت کار میکنند یا نمیکنند. ما اصلاً در تئاتر اتحاد صنفی نداریم، من امروز در مورد شما حرف میزنم. شما در مورد من حرف میزنید و همین طور این چرخه معیوب ادامه دارد. برای همین در خانه تئاتر دو دوره در کانون کارگردانان هیئت مدیره بودم، وقتی دیدم اصلاً نمیشود کار کرد، دیگر نرفتم.
هنوز عضو هستید؟
مدیریت آدمهای تئاتری ما در همین فضای مصلحتگرایانه سپری میشود
فرخی: عضو هستم؛ ولی چند سال است که حضوری ندارم. متاسفانه بخش عمدهای از مدیریت آدمهای تئاتری ما در همین فضای مصلحتگرایانه سپری میشود. با هم زندگی میکنند. سر هم کلاه میگذرانند و همدیگر را میدوشند و از پشت به هم خنجر میزنند. برای این است که وضعیت تئاتر اینطوری شده است. همین جشنواره تئاتر فجر که شنیدم خانه تئاتر اعتراض کرده؛ ولی کسی پیگیری نکرده و به جایی نرسید. میخواهم بگویم این اتفاق این طوری است که بعضی مدیران ما شناخت ندارند، نسبت به مقولهای تخصص ندارند که میخواهند وارد شوند.
در دوره شریف خدایی میخواستید کار کنید.
یک ماه و نیم پیغام میدادند که تو چرا میخواهی از بیضایی کار کنی؟
فرخی: نمایش هشتمین سفر سندباد آقای بیضایی را میخواستم کار کنم. از خود آقای بیضایی آن موقع اجازه گرفتم. بعد متن را ارائه دادم. اول قرار بر اجرای فجر بود و بعد اجرای عمومی. یک ماه و نیم فقط اینها پیغام میدادند که تو چرا میخواهی از بیضایی کار کنی؟ بعد به همه میگفتند و هر کسی من را میدید میگفت چرا میخواهی از بیضایی کار کنی، خودت که مینویسی، گفتم من که جنایت نکردم دوست دارم این نمایش را کار کنم. یک ماه و نیم تلاششان این بود که رأی من را بزنند. علی منتظری که حتی دیگر در مرکز مسئولیتی نداشت، به او هم پیغام داده بودند. به معاون هنری وزیر که مهندس کاظمی بود پیغام داده بودند. یک بار مرا دید گفت چرا میخواهی از بیضایی کار کنی؟ اولین کاری که کردند این بود که مرا منصرف کنند تا این را کار نکنم. آن موقع آقای سلیمی رئیس مرکز بود، شریف خدایی شورای نظارتش بود. بعد که موفق نشدند من رفتم آنجا با آنها صحبت کردم.
دبیر جشنواره سلیمی بود؟
فرخی: بله، آقای سلیمی بود. بعد گفتند که خیلی خوب کار کنید. من ۲۳ میلیون تومان برآورد داده بودم برای اجرا در تالار وحدت، با چند بازیگر قدیمی تئاتر. دوست داشتم آقای مهدی هاشمی سندباد را بازی کند. یک سری بازیگران حرفهای و بعد هم در کنارش یک سری دانشجویان. ما رفتیم و آمدیم و جلسه گذاشتیم و گفتند بخواهی اجرا کنی ۱۰ میلیون تومان بیشتر نمیدهیم. گفتم نه خداحافظ شما. بعدش باز همین جوری شد. دیگر ما درگیر مسائل دیگر شدیم و اصلاً علاقهای نداشتم که به سمت تئاتر بروم تا سال ۸۶ که من نمایش سمفونی بیداری را در جشنواره تئاتر فجر اجرا کردم و بعدهم اجرای عمومی شد.
آخرین کارحرفه ای شما بود؟
فرخی: بعد از سمفونی بیداری کار نکردم و بیشتر درگیر دکترا بودم و تدریس تا سال ۸۸ که در خانه تئاتر نمایش آذر را کار کردم. یک نمایش تک نفره در مورد دفاع مقدس بود که آن هم اجرای خوبی بود و خیلیها آمدند و دیدند. و همینطور نمایش عطف به سبز را در جشنواره تک نفره نیاوران که در تئاتر شهر اجرا کردیم. حسین محب اهری بازی میکرد.
چرا هیچ وقت اجرا نرفت؟
فرخی:فکر میکنم به خاطر کسالت آقای محب اهری نتونستیم اجرای عمومی برویم. بعد در تالار سنگلج نمایش من سیاوش نیستم را اجرا کردم که برای اولین بار در تاریخ تئاتر ایران در ماه محرم نمایش تخت حوضی اجرا شد، یعنی یک تابلوی نمایش سیاه بازی بود که آن هم ممانعت میکردند که تخت حوضی در محرم نمیشود اجرا کرد.
شبیهخوانی بود؟
فرخی: تلفیقی بود از تختحوضی به معنای واقعی کلمه، تئاتر، شبیه خوانی و البته تئاتر فرمالیستی هم به واسطه بخشهایی که تئاتر در تئاتر بود.
آن کار موفق بود؟
فرخی: بله خوب بود. آنجا داوود داداشی نقش سیاه را بازی میکرد، مهدی زمینپرداز، محمد طیبطاهر، مهرداد مصطفوی، سونیا اسماعیلی که همه از دانشجویانم بودند، بازی میکردند.
*تسنیم
ارسال نظر