اشاره ـ فیلم محمد رسول الله(ص) ساختۀ مجید مجیدی در مهر ۱۳۹۰ کلید زده شد و از پنجم شهریور ۱۳۹۴ به نمایش عمومی درآمد و نسخۀ خانگی آن، از روز ۱۷ دی ۱۳۹۶ عرضه شد. نسخۀ اولیه از فیلم که در ۲۳ بهمن ۱۳۹۳ در سینما فرهنگ برای منتقدان و خبرنگاران به نمایش درآمد، ۱۹۶ دقیقه بود اما در زمان اکران، هجده دقیقه از زمان فیلم کاهش یافت و به ۱۷۸ دقیقه رسید. فیلم محمد رسول الله(ص) بزرگترین فیلم تولید شده در ایران است. قریب پنج هزار نفر در آن، کار کردهاند و رقم تولید آن، ۱۱۰ میلیون دلار بوده است.
این نقد در دو قسمت منتشر خواهد شد و به طور مبسوط از ایرادهای ادیانی، تاریخی و هنری فیلم بحث خواهد کرد. نویسنده در قسمت اول، جمعاً به هشت خطای ادیانیِ فیلم پرداخته، شکل صحیح آن خطاها را نیز تبیین نموده است. تخصص نویسنده در ادیان ابراهیمی، بر بار علمی و جذابیت نقد او افزوده است. در قسمت پایانی نیز، هفده خطای سینمایی و هنری فیلم مورد بررسی و نقد قرار گرفته است.
*****
ساخت فیلم در خصوص زندگی پیامبر اکرم(ص) در کشورمان، از آرزوهای شیعیان بوده است. بنابراین تولید فیلمی دربارۀ تاریخ صدر اسلام را باید قدر دانست و به درگاه خداوند متعال برای این توفیق، شکرگزار بود. اما در فیلم کنونی علیرغم برخی نقاط قوتها، ضعف و خللهایی فراوانی نیز دیده میشوند. اگر بخواهم در یک جمله بگویم، پیامبر اکرم(ص) بعد از ساخت این فیلم، غریبتر شد. چون فیلمساز و گروهش عمیقاً به موضوع واقف نبودند.
یک فیلم ادیانی، بدون محقق ادیان!
۴۵ دقیقه از فیلم جناب مجیدی به «اهل کتاب» میپردازد یعنی حدود ۲۵ درصد از فیلم. ولی عجیب است که در تیتراژ، نام محقق ادیان دیده نمیشود. آقای رسول جعفریان و جناب محمدحسین نقدهدوزان که از پژوهشگران تاریخ اسلام در این فیلم هستند در مباحث ادیان سررشته ندارند. به این ترتیب جای تعجب دارد که دست اندرکاران این فیلم معظّم که زحمات عدیدهای برای ساخت آن متحمل شدهاند چرا از محققان ادیان بهره نبردهاند؟ چطور این فیلم که داعیۀ گفتوگوی ادیان دارد، میتواند مقبول جهانیان شود در حالیکه سازندگانش، دین یهود و مسیحیت را نمیشناسند؟
برخی اخبار پشت صحنه، حکایت از آن دارند که دو ماه قبل از شروع فیلمبرداری، بیژن میرباقری دستیار یونیت دوم کارگردان (که آخرین اصلاحات فیلمنامه به ایشان سپرده بود) در ضمن مطالعۀ متن فیلمنامه، به تورات علاقهمند شده و به مطالعۀ آن میپردازد و دخل و تصرفهایی نیز به همین جهت در فیلمنامه صورت میدهد. سؤال ما این است که چرا باید به آقای بیژن میرباقری پس از مطالعۀ یک ماهۀ تورات، اجازۀ دخل و تصرف در فیلمنامه داده شود؟ ایشان چه تخصصی در ادیان و تاریخ اسلام دارند؟ چرا دستیار کارگردان باید در محتوا دخالت کند؟ اکنون چه کسی ایرادها و خطاهای وافری که به جهت نبود محقق ادیان در فیلم داخل شده را بر عهده میگیرد؟ جناب مجیدی، بیژن میرباقری یا رسول جعفریان؟
به اذن خداوند تعالی، در اینجا به ذکر اشکالات ادیانی فیلم خواهم پرداخت. اما در ابتدا بگویم که عمدهترین خطای فیلم در فصل بَحیرای راهب رخ نموده که سراسر مغلوط، نامعقول و دور از منابع مسلّم تاریخی است. این مورد در بند هفتم به طور مبسوط خواهد آمد.
خطاهای ادیانی فیلم
فیلم قصد دارد این حقیقت را مطرح کند که تولد و بعثت نبی مکرم اسلام در تورات و انجیل پیشگویی شده بود و لذا اهل کتاب با خصوصیات و نشانههای رسول اکرم(ص) آشنا بودند. این سخن، البته از حقیقتی بسیار عمیق برخوردار است اما آنچه فیلمساز به دست میدهد یک سری اطلاعات ضعیف و ناقص روزنامهای است که از دقت لازم برخوردار نیستند. وقتی فیلمنامه نویسان این موضوع را نفهمیده باشند مخاطبان چطور خواهند توانست؟
خداوند تعالی در قرآن کریم دو نوبت دستور به «جدال احسن» داده است (نحل/ ۱۲۵ ـ عنکبوت/ ۴۶). «جدال احسن» یعنی مباحثهای که در آن، از معتقدات صحیح طرف مقابل استفاده شود. بنابراین، ما مسلمانان برای اثبات اینکه حضرت رسول الله(ص)، همان پیامبر موعودی است که همۀ انبیاء به ظهورش وعده کردهاند (آلعمران/ ۸۱ تا ۸۳ ـ اعراف/ ۱۵۷ ـ فتح/ ۲۹ ـ صف/ ۶)، باید به بشارتهای موجود در تورات و اناجیل کنونی، استناد کنیم. اما آنچه در فیلم دیده میشود ارجاعات مبهم و غیرصحیحی است که نمیتواند راهبر به حقیقت باشند.
در اینجا و قسمت بعد، به ذکر خطاهای ادیانی فیلم خواهیم پرداخت. در قسمت پایانی نیز به خطاهای سینمایی و هنریِ فیلم اشاره خواهیم کرد.
خطای اولِ ادیانی/ پدیدههای نجومی در شب میلاد
دربارۀ تولد پیامبر خاتم، پیشگویی شده است که علائمی در ستارهها رخ میدهد، چنانکه در خصوص حضرات ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام نیز رخ داده است. [۱] اما آنچه در فیلم آمده، معقول و منطقی جلوه نمیکند و مخاطب چیزی از آن نمیفهمد. زیرا اطلاعات فقط به توسط دیالوگ بیان میشوند و تماشاگر آنها را نمیبیند و درک نمیکند. لذا موارد بعدی نیز که فیلم به این سکانسها ارجاع میدهد، باورپذیر نیستند. مثلاً اینکه ساموئل به زنان یهودی پول میدهد که اطفال مکه را معاینه کنند تا مُهر نبوت را بیابند. و یا آنجا که او از عبدالمطّلب میپرسد چه کسی در آن شب ستارهباران مکه متولد شد.
فیلم بایست مسائل نجومی مورد نیاز را به زبانی ساده تشریح میکرد تا مخاطب به آن واقف میشد. در وضع کنونی، صرف یک ادعا به نظر میرسد. مضافاً که «ستارهباران»، مشابه نجومی دارد و نمیتوان آن را جزو معجزات قلمداد کرد. به سبب بارشهای شهابی، هر سه چهار سال یک بار چنین پدیدهای رخ میدهد و بسیاری از ما در زندگیمان شاهد آن بودهایم.
در تاریخ یعقوبی آمده که در شب میلاد رسول اکرم(ص) معجزاتی بدین شرح به وقوع پیوسته است:
- سقوط بتهای کعبه
- هر چیزی که در جهان غیر از خدا پرستش میشد از جایش کنده شد
- ریزش چهارده کنگره از طاق کسری
- خاموش شدن آتشکدۀ فارس
- وقوع زمین لرزه در بتکدهها
- فرو رفتن آب دریاچۀ ساوه
- رانده شدن دیوها و فرو ریختن ستارهها
- هویدا شدن ستارگانی تازه در آسمان
در این فیلم، البته فقط مورد اول را دیدیم. دقت شود که مورد هفتم یعنی فروافتادن ستارهها، متفاوت از بارش شهابی است. و اتفاقاً این مورد بایست در فیلم، تصویر میشد. یعنی به جای گذر شهابها به طور مورّب، ستارگان روشن را ببینیم که به طور عمودی افول کنند و به سمت زمین میآیند. و در عوض به جای آنها ستارگان تازه با نورهایی بیشتر، ظاهر میشوند. تعبیر این صحنه نیز برای مخاطبان چندان دشوار نخواهد بود. یعنی حکمرانان سابق افول میکنند و افرادی دیگر، جای آنها را میگیرند.
و اما خشک شدن دریاچۀ ساوه، واضحاً با موارد دیگر که از مظاهر ظلم هستند، تفاوت دارد. آیا در این موضوع فکر کردهاید که چرا باید هنگام میلاد رسول اکرم(ص) دریاچهای که موجب برکت است، خشک شود؟ پاسخ این است که موبدان زرتشتی از مدتها قبل، تعلیم میدادند که پیامبر خاتم از نسل حضرت زرتشت خواهد آمد و چون از زرتشت نسلی باقی نمانده بود، موبدان مدعی شدند که نطفۀ زرتشت در دریاچه ساوه افتاده و دختران باید در موسم خاصی در آن شنا کنند تا بلکه نطفه در رحم آنها جای گیرد و منجی بدین طریق، متولد شود! اما خشک شدن دریاچه ساوه به ایرانیان فهماند که آخرین رسول خدا، از ایران نخواهد برخاست. (هرچند که موبدان خدانشناس در متون خود تغییراتی دادند و ادعا کردند که دریای مورد نظر، دریاچه هامون یا ارومیه بوده است؛ دریاچههایی که در سالهای اخیر رو به خشکی نهادهاند.)
میخواستم بگویم که ای کاش فیلم به دیگر وقایعِ شب میلاد نیز ارجاع میکرد تا یکی از تبلیغات سوء علیه پیامبر اکرم(ص) که رسالت آن حضرت را به قوم عرب مختص میکند خنثی شود. مثلاً به جای تصویر حلیمه در آن شب، میبایست کاخ کسری نشان داده میشد تا زمینهساز ظهور سلمان فارسی باشد که طبق همین نشانهها پیامبر اکرم(ص) را یافت و در مدینه به او ملحق شد. جالب توجه اینکه حضرت سلمان(ع) از معمّرین بوده، با کتب یهود و نصارا نیز آشنایی عمیق داشته است.
در انتهای این بخش لازم است اشاره کنم که علمای نجوم از قدیم الایام سعی داشتهاند زایچۀ[۲] پیامبر اکرم(ص) را استخراج کنند. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه در این خصوص تحقیقاتی صورت داده که قابل توجه است. یعقوبی نیز از قول یکی از منجمان، زایچهای استخراج کرده و نوشته است (تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۵۸).
خطای دوم ادیانی/ تعداد یاران رسول خدا و تحریف در ترجمۀ تورات
سکانس مکالمات یهودیان دربارۀ پیامبر موعود که به سفر تثنیۀ تورات ارجاع میشود، مغلوط و نامفهوم است. علمای یهود به طور صحیح، بشارت باب ۱۸ از سفر تثنیه را در خصوص «ماشیح» (آخرین پیامبر) میدانند. اما در ترجمۀ فارسی تورات، تحریف فاحشی صورت گرفته که متأسفانه عیناً به زیرنویس فیلم نیز راه یافته است. در تورات فارسی، چنین آمده (ترجمۀ قدیم) :
و این است برکتی که موسی مرد خدا قبل از وفاتش به بنیاسرائیل برکت داده گفت: یهوه از سینا آمد و از سَعیر برایشان طلوع نمود و از جبل فاران درخشان گردید و با کرورهایی از مقدسین آمد و از دست راست او، برای ایشان شریعت آتشین پدید آمد (سفر تثنیه ۳۳/ ۱ و ۲).
این ترجمه که در سال ۱۸۹۵ میلادی در لندن چاپ شده، غالباً خوب و دقیق است. اما در مواردی که به بشارت نبی مکرم اسلام مربوط میشود سر به ناکجاآباد میزند. مثلاً در اینجا، به عوض «ده هزار از مقدسین» نوشتهاند: «کرورهایی از مقدسین». کلمۀ «کرور» به معنای نیم میلیون است. لذا معنای عبارت چنین میشود: «آن نبی به همراه میلیونها از یاران مقدس خود، از جبل فاران میآید». در حالیکه رقم این افراد در نسخههای دیگر، «ده هزار نفر» است: (ten thousands of holy ones).
از آنجا که در سفر پیدایش درج شده است که «جبل فاران» محل زندگی حضرت اسماعیل(ع) بوده است لذا مترجمان معاصر تورات، در تراجم فارسی و عربی (که برای جامعۀ مسلمانان صورت دادهاند) رقم «ده هزار نفر» را به انحاء مختلف، تغییر و تبدیل کردهاند تا بشارت فوق الذکر بر پیامبر اکرم(ص) حمل نشود. (بنده بیش از ده نسخه تورات مترجَم فارسی و عربی را در این خصوص بررسی کردها. متأسفانه همۀ آنها این تحریف را به انحاء مختلف، داخل کردهاند).
اما این تحریف برای چیست؟ تاریخ نویسان نوشتهاند که حضرت رسول الله(ص) اولین شهری که فتح کرد، مکه بود. و ده هزار نفر از صحابه، آن حضرت را در این غزوه همراهی میکردند. جالب توجه این است که موضوع ده هزار از مقدسین، در چند جای دیگر از عهدین نیز مورد تصریح بوده است (رسالۀ یهودا ۱۴ ـ ۱قرنتیان ۴/ ۱۵). اگر با تاریخچۀ «ماشیح» در یهود آشنا باشید خواهید دانست که علمای این قوم، قبل از زمان حضرت داوود(ع) به تحریف این موضوع در تورات اقدام کردهاند. آنها نام ذبیح را از اسماعیل(ع) به اسحاق(ع) تغییر داده بودند تا شرافت پیامبر موعود را به قوم خودشان مخصوص کنند. اما این موضوع در این فیلم اصلاً مورد توجه نبوده است.
لهذا باید پرسید که آیا این کلمات عبری که یهودیان بر زبان میرانند از روی ترجمۀ فارسی تورات، مجدداً به عبری ترجمه گشتهاند یا اینکه متن تکلمشده در فیلم، از متن عبری تورات برداشته شده است؟ به هر حال میبایست زیرنویس فارسی را لااقل از «کرورها» به «ده هزار»، اصلاح کرد.
اگر نویسندگان فیلمنامه، به عمق این بشارت آگاهی داشتند میتوانستند دیالوگهای خوبی در این باره بنویسد. مثلاً پاسخ کسانی که به خشونت اسلام و پیامبر اکرم(ص) انتقاد میکنند در همین بند دوم از بشارت فوق الذکر آمده است. که موسی(ع) به یهودیان خبر داد که شریعت پیامبر خاتم برای شما همچون آتش است. لذا شما از باران رحمت پیامبر اسلام(ص) فقط رعد و برقش را نصیب بردهاید.
خطای سوم ادیانی/ قوم یهود در حجاز چه میکردند؟
یکی دیگر از چیزهایی که در این فیلم به درستی تبیین نشده، علت وجود قوم یهود در حجاز است. کارگردان یونیت دوم، یعنی جناب بیژن میرباقری در ضمن مصاحبه با هفتهنامه پنجره علت حضور یهودیان در عربستان را تجارت جادۀ ابریشم دانستهاند (پنجره، شماره ۲۳۰، دوم اسفند ۹۳، ص ۶۵). یک سخن عوامانه و عجیب! مگر جادۀ ابریشم از بیابانهای خشک حجاز میگذشته است!؟ و مگر یهودیان، تاجران جادۀ ابریشم بودند!؟ آنها چطور سرزمین خوش آب و هوای فلسطین را رها کرده و به عربستان خشک، هجرت کردند؟
تحقیقات موثق نشان میدهد که علت اصلی حضور قوم یهود در عربستان، انتظار بردن برای ظهور پیامبر خاتم بوده است. چنانکه قرآن به ما خبر میدهد:
وَ لَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَ کاَنُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلیَ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللهِ عَلیَ الْکَفِرِین (بقره/ ۸۹).
و چون ایشان را از جانب خدا کتابی [قرآن] آمد که آنچه را نزد آنها بود تصدیق میکرد ـ و آنها پیشتر خواستار پیروزی بر کافران بودند ـ پس وقتی آمد و شناختندش، بدان کافر شدند. پس لعنت خدا بر کافران باد
یعنی یهودیان امید داشتند تا آخرین پیامبر، ظهور کند تا آنها به او ایمان بیاورند و بدین طریق بر کفار و مشرکان حجاز پیروز شوند. اما یهودیان متأسفانه بعد از بعثت پیامبر اکرم، عملاً نخستین کافران به آن حضرت شدند. چنانکه قرآن کریم آنها را اولین کافران به رسول خدا معرفی فرموده است:
وَ ءَامِنُواْ بِمَا أنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُواْ أوَّلَ کاَفِرِ بِهِ وَ لا تَشْترَُواْ بَِایَاتیِ ثَمَنًا قَلِیلاً وَ إیَّایَ فَاتَّقُون (بقره/ ۴۱).
و به آنچه نازل کردهام و کتاب شما را تصدیق میکند ایمان بیاورید، و از نخستین کافران به آن مباشید. و آیات مرا [= تورات] به بهای اندک مفروشید و از من بیمناک باشید.
از این آیه میتوان استنباط کرد که یهودیان مدینه، حتی قبل از مشرکان مکه به پیامبر اکرم(ص) کافر شده بودند! اما جالب توجه است که همۀ ادلّه و شواهد هفتادگانۀ تورات، بر حضرت رسول اکرم(ص) مطابقت داشت. بجز اینکه آن حضرت از قوم یهود نبود! به عبارت دیگر میتوان گفت که کاهنان یهود، مطابق جعل و تحریفات اجداد خود، امید داشتند تا رسول خاتم از نسل یهودیان متولد شود و از میان قلعههای آنها سر برآورد که البته چنین نشد. (هر چند که بسیاری از بشارتهای عهدین کنونی نیز دلالت دارند که حضرت رسول خاتم از یهود نخواهد بود).[۳]
در سورۀ زخرف، خداوند به ماجراهای حضرت ابراهیم(ع) میپردازد و در انتها به نسل آن حضرت، از اسماعیل و اسحاق اشاره میکند و سپس از دشمنی یهودیان با رسول خدا میگوید که میپرسیدند:
وَ قَالُواْ لَوْ لاَ نُزِّلَ هَذَا الْقُرءَانُ عَلیَ رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَین عَظِیم (زخرف/ ۳۱).
چرا این قرآن بر مردی بزرگوار از آن دو قریه نازل نشد؟
اکثر مفسران، این جمله را به مشرکان مکه نسبت دادهاند. اما از سیاق آیات برمیآید که این شبهه از یهودیان باشد. چرا که امید داشتند آخرین پیامبر، از یهودیان خیبر یا یثرب باشد. از همین جا بود که علمای یهود به فرشتگان خدا، یعنی میکائیل و جبرائیل علیهما السلام تهمت زدند که آنها نعوذاً بالله، «امین» نبوده در ابلاغ فرمان خداوند خیانت کردهاند. مقصودشان آن بود که این دو فرشته به جای آنکه به قلعههای یهودیان بروند و مردی از قوم یهود را پیامبر کنند، به مکه رفته و محمد(ص) را رسالت دادهاند! و قرآن به آنها جواب میدهد که اگر کسی دشمن خدا و رسولان و جبرائیل و میکائیل باشد، او کافر است و خداوند دشمن کافران خواهد بود:
مَن کاَنَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلَئکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبریلَ وَ مِیکَئلَ فَإنَّ اللهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرین (بقره/ ۹۸)
مقصود آن است که به جای سکانسهای متعدد و بیفایده دربارۀ یهودیان، بهتر بود دو سکانس خوب نوشته میشد تا اولاً مخاطب بتواند عمق مسئله را درک کند و ثانیاً درام مورد نیاز برای ادامۀ فیلم ایجاد شود. در صورت کنونی، برخی دیالوگها حتی برای راقم که سالها بر روی این عبارات تحقیق کردهام، نامفهوم و بلکه مغلوط است. یکی از سکانسهای جالب توجهی که میتوانست وجود داشته باشد مجلس بحث و فحص در میان علما یهود بود که برخی از نشانههای هفتادگانه ماشیح را احصاء کنند و ببینند که آیا بر حضرت محمد(ص) تطبیق میکند یا نه.
در اینجا لازم است برخی از بشارتهایی را که در خصوص ماشیح (پیامبر موعود) در تورات و انجیل باقی مانده است، به اختصار برشماریم.
نشانههای پیامبر اکرم(ص) در عهدین
اینجانب بیش از هفتاد خصلت دربارۀ رسول اکرم(ص) را از تورات و اناجیل کنونی احصاء کردهام. این بشارتهای انبیاء را میتوان در سه بخش عمده، دستهبندی کرد:
ـ نشانههای تکوینی/ یعنی مشخصات رسول خدا و کارهای او از ابتدای آفرینش جهان تا تولد جسمانیاش
ـ نشانههای قبل از رسالت/ مشخصات رسول اکرم(ص) به لحاظ نسب و قومیت و مکان تولد
ـ نشانههای بعد از رسالت/ کارهایی که رسول خدا در دوران پیامبری انجام میدهد، مشخصات قرآن و دین او
اینکه به ذکر اجمالیِ این بشارتها میپردازیم.
الف. نشانههای تکوینی:
مخلوق اول، عقل کل (حکمت)، روح خدا (روح پیامبر اکرم قبل از خلقت جسمانیاش به عنوان رئیس زمین، در جهان حضور داشته است)، ناظر و شاهد اعمال بشر، ماشیح (منجی)، پادشاه جهان، جلال خدا، وجه الله، یاور انبیاء و مؤمنان، عقوبتکنندۀ کافران، داور روز جزا و...
ب. نشانههای پیش از رسالت:
او از قومی است که با یهودیان نسبت برادری (خویشاوندی) دارد، از نسل ابراهیم و از پسر ذبیحِ اوست (بایست از تحریف کاهنان در خصوص تغییر نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق، در فیلم بحث میشد)، نسبِ عالی دارد، از جنوب میآید (مدینه، درست در جنوبِ اورشلیم واقع شده)، در کنار خانۀ خدا متولد میشود (بحث در خانۀ خدا شود که آیا در اورشلیم است یا در مکه؟)، یتیم است، نام او عجیب خواهد بود (یعنی نام» محمد» که برای یهودیان عجیب است چون عبرانی نیست)، نمینویسد و نمیخواند (بحث شود در اینکه او در سرزمینی متولد شده که حتی یک مکتبخانه در آن وجود ندارد)، با ابرهای آسمان میآید (معجزهای که بَحیرای راهب دید و ما به خطای فیلم در این باره خواهیم پرداخت)، ماه را در کودکی میگیرد و در بزرگسالی منشق میکند، و...
ج. نشانههای بعد از رسالت:
بزرگترین رسول خدا است، معلم انبیاء، ختم کنندۀ نبوت، رسول وعدهشده به ابراهیم است، معلم بشری نداشته، خداوند مستقیماً علوم را به او آموخته است، علمِ هر چیز نزد اوست، واسطۀ زمین و آسمان است، کتاب دارد، وحی او شفاهی است (و نه مکتوب، همچون تورات)، وحی او مقداری در اینجا نازل میشود و مقداری در آنجا (مکه و مدینه)، ناگهان به معبد اورشلیم وارد میشود (در شب معراج)، او شریعتی خواهد آورد که برای یهود همچون آتش است (یعنی نمیپذیرند)، یهودیان به سبب دشمنی با او در حفرههای خود گرفتار شده کشته میشوند (در قلعهها)، دین رسول خدا تا به قیامت باقی است، زائران از همه جای دنیا برای زیارت خانۀ خدا میشتابند (متأسفانه یهودیان این مورد را بر اورشلیم حمل کردهاند در حالیکه معبد خدا در اورشلیم، دو نوبت به اذن خدا تخریب شد که آخرین مرتبۀ آن در سال ۷۰ میلادی بوده است)، رسالت آن حضرت برای همه زمانها و همه مکانها است (بر خلاف تمام انبیاء پیشین که محدود به قوم خود بودند، حتی پیامبران اولوالعزم به تصریح قرآن)، او رسول مطلق خداست و همۀ انبیاء صدیق را تأیید میکند، و بر تعالیم آنها حکمتهای تازه میافزاید، عین انصاف و عدالت است، به دشمن پشت نمیکند، در همه جنگها پیروز است، یارانِ پولادین دارد، همۀ اقوام جهان حتی مردمان ساکن در جزیرههای زمین منتظر آمدن او هستند، نام دین او «شالوم» است (و این نام را حضرت ابراهیم بر آنها گذاشته است)، بتپرستی و تعلیم شیطان را از زمین نابود خواهد کرد، بعد از او پسرش و سپس پسرِ پسرش جانشین وی خواهند شد تا دوازده نسل (توضیح: امام علی در حکم فرزند رسول خدا است)، دین او مانند یک درخت سریع الرشد بزرگ میشود و گسترش مییابد و...
اینها نشانههای رسول خدا در تورات یهود و اناجیل مسیحی است. موارد را نیز قرآن کریم از تورات و انجیل تحریفنشده نقل میکند که ما هیچکدام را در اینجا نیاوردیم. قرآن به طور کلّی تأکید دارد که یهودیان، پیامبر اکرم را همچون فرزندان خود میشناختند اما کتمان میکردند: ﴿الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أبْنَاءَهُمْ وَ إنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون ـ بقره/ ۱۴۶﴾، یعنی با مشخصات فراوان و دقیق.
خطای چهارم ادیانی/ وعدۀ موسی(ع) که پیامبر خاتم از غیر یهود است
در نسخۀ جشنواره، بعد از سکانس انتخاب حلیمه به دایگی، سکانسی در دقیقۀ ۷۷ وجود داشت که در نسخۀ اکران، حذف شده است. در طی این سکانس، مذاکرات ساموئل و یکی از یهودیان خیبر در جریان بود که در طی آن، به جملهای از تورات اشاره میشد: «آن نبی از میان برادران شما خواهد آمد». این جمله، در سفر تثنیه ۱۸/ ۱۸ آمده است. اما این عبارت صحیح از تورات، در این سکانس به طور مبهم و مغلوط مورد استفاده قرار گرفته بود.
قاعدتاً این جملۀ تورات، بایست به نحو صحیح استفاده میشد. مثلاً محاورات میتوانستند اینطور رقم بخورند که یکی از کاهنان بگوید: آخرین پیامبر باید از یهود باشد. اما ساموئل با استفاده از این جملۀ سِفر تثنیه، استدلال کند که موسی(ع) به پدران ما نگفت که «آن نبی از نسل شما خواهد آمد» بلکه گفت: «از میان برادران شما!» یعنی از قومی که با ما خویشاوند هستند که میتواند نسل اسماعیل یا نسل عیصو باشد. سپس، کاهن دیگر بگوید که نسل عیصو که همگی منقرض شدهاند (عیصو برادر دوقلوی حضرت یعقوب بود). پس فقط اسماعیل میماند. و سپس یکی از کاتبان متعصب بگوید: آیا قول پدران خود را رها میکنید و یک عرب را به پیامبری برمیگزینید؟ آیا در این قوم اصلاً یک مکتبخانه هست؟ چطور ما سابقۀ دو هزار ساله علم و کتابت تورات را رها کنیم و پیرو این قوم بیسواد شویم؟ و در آخر، یکی از مؤمنان بگوید: اینکه ایرادی ندارد. این نشانه را نیز إشَعیاء فرموده که ماشیح، معلم بشری نخواهد داشت و خداوند خودش به او میآموزد. و الخ. این محاورات حتی میتواند در قسمتهای بعدی فیلم، استفاده شود. (چیزی که ظاهراً خبری از آن نیست.)
خطای پنجم ادیانی/ حقیقتجوییِ کافرانِ یهود!
اینکه ساموئل به دنبال کودکی باشد که مهر نبوت داشته باشد و برای این موضوع به زنان یهودی سکه بدهد غیر قابل باور است. و همچنین آنجا که او با یک نوع حقطلبی که در میان قوم یهود همچون کیمیا، نادر است نام آن کودک را از عبدالمطّلب سراغ میگیرد و مخصوصاً آنجا که پیشکار ساموئل خبر میآورد که نام آن کودک «محمد» است و عبدالمطّلب او را به یثرب برده.
یک چطور هر دو مشکل ناگهان حل شد؟ اصلاً ساموئل از کجا دانست که ستارهباران آن شب، نشانۀ تولد طفل است؟ و اصلاً چرا در مکه؟ و نه در قلعههای یهودیان؟ یا حتی در شهرهای دیگر؟ واضح است که ستارههای آسمان به گونهای نیستند که فقط در سمت الرأس یک شهر باشند. و البته همانطور که قبلاً متذکر شدیم مخاطبان، اصلاً از آن پدیدههای نجومی فیلم، سردرنمیآورند. (و حتی اینجانب که با نجوم قدیم و جدید آشنا هستم چیزی نفهمیدم!) «احکام نجوم» تا آنجا که بنده میدانم با توجه به ارتباط صور فلکی با اقوام مختلف قابل استخراج است. لذا آنچه ساکنان مکه یا حجاز میبینند در نقاط مختلف زمین نیز قابل رؤیت است.
به نظر راقم، فیلم به موضوعات ادیانی در بخش کودکی رسول اکرم(ص) بیش از حد لازم، توجه کرده است. لذا در خیلی از اوقات، به تخیلات متوسل شده که متأسفانه نتوانسته باورپذیر شوند. باید گفت که پای یهودیان عمدتاً از وقتی به تاریخ اسلام باز شد که پیامبر اکرم(ص) به رسالت مبعوث گردید. انبیاء یهود در خصوص ماشیح، به شهر یثرب (مدینه) بشارت داده بودند، و نه مکه. و این نیز البته دور از حکمت نیست. به همین دلیل، یهودیان در اطراف مدینه سکنی گرفتند و قلعههای خود را در آنجا ساختند.
یادآور میشوم که خداوند حکیم به ابراهیم(ع) دستور داد که هاجر و طفلش را در حجاز بگذارد تا اسماعیل(ع)، در تنهایی و خلوت رشد کند و پرورش یابد. گوئیا که خداوند آن حضرت را همچون یک گنج در آن منطقۀ کمتردد پنهان فرمود تا از دسترس اقوام دیگر دور باشد. لهذا تصادفی نیست که پیامبر خدا(ص) در آن بیابان حارّه متولد شده باشد و نه مثلاً در قطب شمال (آنچنانکه برخی از شبهروشنفکران مانند عبدالکریم سروش، این واقعه را تصادفی پنداشتهاند).
خداوند حکیم، همه چیز را از ابتدا تقدیر فرموده است. کنیۀ حضرت اسماعیل(ع)، «ابوالعرب» بود. خداوند از همین پسر، نسلی را پدید آورد که اشرف اولاد آدم(ع) در آن به ظهور آمد. حضرات ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام، با تجدید بنای کعبه زمینۀ ظهور رسول اکرم(ص) را آماده کرده بودند. قرآن کریم به دعاهای حضرت ابراهیم برای آیندۀ این قوم اشاره میکند (بقره/ ۱۲۷ تا ۱۲۹)[۴] و در همین جا است که آن حضرت، امت آخر را «مسلمان» مینامد. خداوند در انتهای سورۀ حج نیز خبر میدهد که این نام را از ابراهیم(ع) قبول کرده است: (مِّلَّةَ أبیکُمْ إبراهیمَ هُوَ سَمَّئکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبل). لذا نام «شالوم» در تورات به کرّات دیده میشود که متأسفانه به طور مغرضانهای به «سلامتی» یا «صلح» ترجمه شده است. جا دارد که اگر قسمتهای بعدی فیلم برقرار بود، در مورد نخستزادگی اسماعیل(ع) و شرافت این موضوع در یهود، و برتری دادن دروغین اسحاق(ع) سخن گفته شود. (ما پیشتر در مقالۀ ماجرای بزرگترین دروغهای تاریخ به اثبات ذبیح بودن اسماعیل(ع) و اهمیت موضوع قربانی پرداختهایم).
یهودیان علی الاصول منتظر ظهور پیامبری از قوم عرب نبودند بلکه پیامبری از نسل یهود که در زمین عرب به دنیا آمده باشد! لذا است که یهودیان مسلمانشده در صدر اول، انگشت شمار بودهاند. حتی عبدالله بن سلام که ظاهراً به رسول خدا(ص) ایمان آورده بود بعدها در مقابل حضرت امیرالمؤمنین(ع) ایستاد. از این شخص، احادیث جعلیِ فراوانی نقل شده است.
در کتاب «ملل و نحل» نوشتۀ شهرستانی دیده میشود که بسیاری از فرقههای اسلامیِ قرون متقدم را یهودیانی بنیاد گذاشتهاند که، یا خودشان اظهار اسلام کرده بودند یا پدرانشان. لهذا باید در اسلام آوردن آنها شدیداً تأمل کرد. ظاهراً یهودیان در انکار و قتل انبیاء سابقۀ دیرینه دارند. مثلاً در تورات کنونی دیده میشود که یهودیان، حضرت موسی(ع) را نیز در بسیاری از اوقات اطاعت نمیکردند و حتی چند نوبت قصد قتل آن حضرت را کردند (خروج ۱۷/ ۴ ـ اعداد ۱۴/ ۱۰) تا چه برسد به یک نبی از قوم عرب!
یکی از تاریخ نویسان یهودی به نام اسرائیل ولفنسون (۱۹۸۰-۱۸۹۹) در کتاب «تاریخ الیهود فی بلاد العرب، فی الجاهلیة و صدر الاسلام» که در سال ۱۹۲۷ در مصر به چاپ رسیده، همکیشان خود را محکوم میکند که چرا به عوض پذیرش دعوت توحیدی محمد(ص)، حامیِ کفار و مشرکان مکه شدند (به نقل از: محمد حسنین هیکل، حیاة محمد، قاهره، ۱۹۶۸، ص ۳۲۹). این موضوع نشان میدهد که موارد مسلمان شدن یهودیان واقعاً نادر بوده است و لذا ساموئل فیلم ــ به عنوان یک نمونه از این قوم ــ نمیتواند مسلمان شده باشد، حتی بعد از دیدن آن معجزۀ در کنار دریا (در این باره سخن خواهیم گفت). اگر یهود با معجزه ایمان میآوردند خداوند این مانع را نیز برطرف میکرد. چه اینکه پیامبر اکرم معجزاتی نیز برای آنها آورد. اما معجزات باعث ازدیاد کفر آنها میشد، چنانکه معجزات موسی در فرعون عمل میکرد.
به این ترتیب، میخواهم بگویم که مسلمان شدن ساموئل اصلاً قابل پذیرش نیست و نشانههای موجود در فیلم نیز برای اسلام آوردن او کافی نخواهد بود. مصطفی عقاد در فیلمش اصلاً به قوم یهود نپرداخت و جناب مجیدی بیش از حد پرداخته است. در حالیکه بایست به اندازه و درست، از ارتباط اسلام و یهود سخن گفت.
در این بخش میخواستم بگویم که خداوند به توسط انبیاء خود، آدرس یثرب را به یهودیان داده بود تا دوران کودکی رسول خدا در مکه، به دور از آزار یهود بگذرد و امنیت جانی آن حضرت، تأمین باشد. اما این فیلم، یهودیان را از همان ابتدا در مراوده با ابولهب نشان داده است!
به نظر بنده مطابقِ آنچه عملاً رخ داده، سران یهود در فیلم نیز نباید به اسلام بگروند. چون آنها آگاه به موضوع بودند و شأن خود را اجل از آن میدانستند که به پیامبری غیریهود، ایمان بیاورند و لذا بر اعراب منّت میگذاشتند. علما و رؤسای یهود از آنجا که همواره همکیشان خود را گمراه میکردند لذا امکان توبه برایشان مقدور نیست. به نظر میرسد که یهودیان نیز یکی از مصادیق این آیه شریفه باشند که میفرماید:
فَقَاتِلُواْ أئمَّةَ الْکُفْرِ إنَّهُمْ لا أیْمَانَ لَهُم (توبه/ ۱۲).
پس رهبران کفر را بکُشید چون به سوگندهایشان وفادار نیستند.
رسول خدا(ص) در مدینه با سه قبیلۀ یهود صلح کرد اما هر سه طایفه، به نحوی پیمان خود را شکستند و به جان پیامبر خدا سوء قصد کردند. در تورات کنونی قریب به بیست مورد تحذیر پیامبران یهود دیده میشود که با بیانات مختلف خبر دادهاند که شما یهودیان، رسول خدا را اطاعت نخواهید کرد و در حفرههای خود [= قلعهها] گرفتار شده، کشته میشوید (برای نمونه نگا. اشعیاء ۲۸/ ۱۳ ـ ۴۲/ ۲۲ ـ هوشع ۱۰/ ۱۴). و این موارد، جدا از آن عباراتی است که از زمان و مکان ظهور رسول خدا(ص) بشارت میدهد و آنها را به هجرت به آن سرزمین تشویق میکند.
این فیلم حتی میتوانست موضوع اسلام نیاوردن یهودیان را با زمان حال مقایسه کند. یادم هست که بهار ۱۳۸۲ در کلیسای خیابان کریمخان با یکی از کشیشان مسیحی به نام مِسروپ در خصوص اناجیل مسیحی مباحثه میکردم. او ناخودآگاه به حقانیت دین اسلام اذعان کرد اما میگفت که ما اگر ما مسلمان شویم همین دولت شما که اکنون اینقدر به ما احترام میگذارد دیگر به ما احترام نخواهد کرد و اعتبارمان زایل خواهد شد. البته سخن او چندان بیوجه نبود. چرا که دولت اصلاحات، رحماء علی الکفار و اشدّاء بینهم بود؛ درست بر خلاف دستور قرآن در آیۀ ۲۹ از سورۀ فتح.
جالب توجه است که همین موضوع را علیقلی جدید الاسلام ــ آنتونیو دو ژِزو، کشیش پرتغالی ــ که در زمان صفویه اسلام آورده بود، از قول یکی از کشیشان مسیحی در کتاب خود هدایة الضّالین نقل کرده است. او نوشته است که احترام بیش از حدّ مسلمانان به نصارا، سبب شده تا آنها خود را در قالب نصرانیت محترم بدانند و به دین اسلام در نیایند. او از قول یکی از کشیشان نقل میکند: «اگر مذهب اسلام، سست و مذهب ما قوی نبودی، ما اینقدر رعایت از مسلمانان نمیدیدیم»!
علیقلی جدید الاسلام کتابی به نام سیف المؤمنین نوشته و در آن به طور مبسوط، فصل آغازین تورات (سفر پیدایش) را نقد کرده است. این کتاب به توسط آقای رسول جعفریان تصحیح و در سال ۱۳۷۶ به نام «ترجمه شرح و نقد سفر پیدایش تورات» منتشر شده است. جناب جعفریان در مقدمۀ خود، اثر دیگری از این نویسنده یعنی کتاب هدایة الضالین را نیز معرفی کرده که مورد بحث ما است.
در ادامه، آقای علیقلی جدید الاسلام از همین کشیش به نام رفائیل که افراد چندی از مسلمانان را در همان زمان صفویه مسیحی کرده بود، نقل میکند که روزی وزیر اعظم شاه ایران، وی را در خلوت میخواند و اختلاط میکند و در نهایت میپرسد: تو چرا مسلمان نمیشوی؟ میگوید من در این مذهب با این شال کهنه و پای برهنه به خلوت وزیر آمدهام. اما اگر مسلمان شوم هرچند زربفت بپوشم، حاجبان دولتخانۀ تو مرا به خانههای بیرونی راه نمیدهند چه برسد به اندرونی. وزیر میخندد و رفائیل توضیح میدهد که وزیر ندانست منظور من چه بود اما تو ای آنتونیو که به اسلام گرایش یافتهای! مبادا خود را از این صورت به صورت دیگر برگردانی و از عزّت و اعتبار بیاندازی! [مقدمۀ کتاب نقد سفر پیدایش، رسول جعفریان، ص ۴۲].
لطفاً این موضوع را با دستور خداوند به جزیه گرفتن از اهل کتاب برای خوار کردن ایشان، مقایسه کنید (توبه/ ۲۹). زیرا علاوه بر اینکه حقانیت مذهب شیعه به سران کشورهای غربی اثبات شده است آنها حتی به حقوق طبیعی مردم ما نیز اذعان نمیکنند و مانند دوران استعمار، از موضع قدرت وارد میشوند.
خطای ششم ادیانی/ ترور رسول خدا از دوران کودکی!
در هنگام اقامت محمد(ص) کودک در مدینه، ساموئل او را در یک تصویر ضدّ نور میبیند. سپس با نقشۀ او، یهودیان قصد کشتن آن حضرت را میکنند. واقعاً عجیب است! چطور چنین چیزی امکان دارد؟ اگر بخواهند پیامبر را در سنین کودکی به قتل برسانند پس امنیت باقیِ عمر شریف آن حضرت چگونه تأمین شده است!؟
از امّ ایمن که همراه آمنه و پیامبر در این سفر بوده نقل شده که یکی از یهودیان به دیگری میگفت: «این پسر، پیامبر این امت است و این شهر نیز محل هجرت اوست». (ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۵۹) از این جمله، برمیآید که چون همۀ اقوام، پیامبری دارند پس این پسر نیز پیامبر قوم خودش خواهد شد. این وجه، به نظر معقولتر میرسد تا اینکه گمان کنیم پیامبر اکرم(ص) از بدو تولد در محل آسیب و ترور بوده است. ثانیاً که ساموئل که تا سر حدّ قتل با پیامبر اکرم دشمن است چطور میتواند در آخر مسلمان شود!؟ در فیلم لااقل دو صحنۀ جنگ و جدال خونین از سوی ساموئل رقم میخورد. آیا کسی که این خونها به گردن اوست میتواند مسلمان شود؟ به نظر میرسد که فیلمساز دربارۀ ساموئل، افراط و تفریط فراوان کرده است. این شخصیت که نمونهای از قوم یهود است، نباید آنقدر شرور باشد که به جان یک کودک سوء قصد کند و نه آنقدر حقیقتجو که چندین سال به دنبال کشف راز ستارهباران مکه باشد. واقعیت امر، میتواند چیزی در میانۀ این دو باشد.
احوالات کشیش پرتغالی مسلمان شده به نام آنتونیو دوژزو، سرمشق خوبی است برای کسانی که میخواهند در این باب تحقیق کنند که افراد گرایشیافته به اسلام چطور فکر میکنند و چه مسائلی را مد نظر دارند. برخی از کارهای او، در گزارش سفیر پرتغال به دربار صفوی، نقل شده است. [۵] خود علیقلی، دو عنوان کتاب در ردّ مسیحیت و یهودیت نوشته است که یکی از آنها به توسط جناب رسول جعفریان در سال ۱۳۷۶ منطبع شده و دیگری یعنی هدایة الضالین هنوز نسخۀ خطی است.
خطای هفتم ادیانی/ سکانس مغلوط بَحیراء
اما مهمترین خطای فیلم، در ماجرای بَحیراء رخ نموده که متأسفانه بسیار بد ساخته شده و سراسر مغلوط و نادرست است. نه آن ابر که راهب به آن اشارت میکند چیز عجیبی است تا او را وادارد به کتاب مقدس مراجعه کند، نه آن ضرب و شتم و اسارتها چیز قابل فهمی است، و نه آن نواله دادنها امر تازهای. (البته اطعام و نوالهها از نسخۀ اکران حذف شده است).
این ماجرا طبق تحقیقات راقم به این صورت است:
الف. در منابع آمده که بَحیراء، راهب دیر بُصری بود. لذا او بایست عزلتنشین و دور از شهر و اجتماع باشد. پس محل زندگی او نه یک کلیسای بزرگ، بلکه یک صومعه کوچک و مختصر بوده است.
ب. بحیراء، پیامبر اکرم(ص) را در سنین نوجوانی به مدد عهدین شناخت. بشارتی در صحیفۀ دانیال نبی وجود دارد که همۀ مفسران آن را بر پیامبر خاتم حمل کردهاند: «پسر انسان با ابرهای آسمان میآید...» (with). این بشارت در انجیلهای مسیحی، به اشتباه اینطور درج شده: «پسر انسان بر ابرهای آسمان میآید» (over). متأسفانه در دیالوگهای فیلم در فصل تولد، همین صورتِ تحریفشده مورد استفاده قرار گرفته است. واقعاً انسان چطور میتواند روی ابرها سوار شود!؟ این دیالوگ به آنچه در فیلم تصویر شده، چه دخلی دارد!؟
بشارت کتاب دانیال، کمتحریف و صحیح است:
در رؤیای شب نگریستم و اینک [مردی] مثلِ پسر انسان، با ابرهای آسمان آمد و نزد قدیم الایام [= خداوند ازلی] رسید و او را به حضور وی آوردند و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد تا جمیع قومها و امتها و زبانها او را خدمت نمایند. سلطنت او سلطنت جاودانی و بیزوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد. (دانیال ۷ /۱۳ و ۱۴)
راقم در شرح این بشارت مقالهای نوشته است که خوانندگان پیگیر را به آن ارجاع میدهد: پیامبری که با ابرهای آسمان آمد
ج. اصل ماجرای بَحیراء، مطابق تحقیقات اینجانب به این صورت بوده است که کاروان ابوطالب(ع) در نزدیکی دیر راهب، منزل میگیرد. بحیراء آمدن آنها را از دور نظاره میکند، توجهش به ابر سفیدی که در «ارتفاع پایین» بر این کاروان سایه انداخته، جلب میشود. کاروان میایستد و همه پراکنده میشوند اما آن ابر، از دو سه نفر دور نمیشود. بحیراء پیش میرود و پیامبر اکرم را که آن زمان در سنین نوجوانی بوده است، تشخیص میکند؛ آن حضرت را میبوسد و میبوید. سپس بشارت دانیال(ع) و عیسی(ع) را متذکر میشود و برای حفظ جان او، به حضرت ابوطالب(ع) سفارشهایی میکند. نکته در این است که این هشدار، مربوط به آینده است نه همان روز و همان لحظه!
در مکالمات بحیراء و ابوطالب، میبایست از علت مخالفت یهود با پیامبری از عرب نیز سخن گفته میشد و همچنین آنچه در خصوص جدال دو فرقۀ عیسوی ــ مسیحیان و نصارا ــ در بند «د» خواهیم آورد. در برخی منابع اسلامی آمده است که بحیراء صدای تسبیح موجودات را از داخل دیر میشنید و وقتی بیرون آمد آن واقعه را دید. با توجه به اینکه در فیلم، از این نوع صداهای ملکوتی استفاده شده است لذا این ماجرا نیز میتوانست مورد استفاده باشد.
د. اما آنچه به تحقیقات راقم اختصاص دارد این است که جناب بحیراء اصلاً «مسیحی» نبوده است. زیرا مسیحیت فرقهای است که پولس در خارج از فلسطین بنیان گذاشت و حضرت عیسی(ع) را «ماشیح» یعنی پیامبر خاتم معرفی کرد! مسیحیان کنونی وارثان همان کسانی هستند که اولین بار در انطاکیه به پولس ایمان آوردند و به فرقۀ او گرویدند (اعمال رسولان ۱۱/ ۲۶). پولس گرچه در عصر عیسی(ع) میزیست اما توفیق دیدار آن حضرت را نداشت. او که بعد از عروج عیسی(ع) حدود ده سال به طور آشکار با عیسی(ع) دشمنی میکرد و مسبّب قتل بسیاری از پیروان او بود، ناگهان مدعی شد که عیسی در رؤیا بر او ظاهر شده و وی را برای تبلیغ دین خود برگزیده است (اعمال ۹/ ۳). او مدعی بود که چیزهایی را که میگوید به الهام از عیسی گرفته است (غلاطیان ۱/ ۱۲). حواریان علیرغم طرد اولیه، نهایتاً او را باور کرده و به جمع خود راه دادند. اما پولس بعد از مدتی که با حواریان محشور شد، یک نزاع ساختگی با آنها راه انداخت (اعمال ۱۵/ ۳۹). سپس از حواریان منشعب شده، به یونان و روم رفت و برای خود جداگانه به تعلیم پرداخت.
پولس در نامههایش تأکید کرده سخنانش، از تعالیم حواریان جدا است و آنها نتوانستهاند چیزی به او بیاموزند! (غلاطیان ۲/ ۶). و سگس در همانجا، همۀ حواریان را تخطئه میکند و منافق میخواند. جالب است که او اذعان نموده به شهرهایی میرفته است که کسی در آنها سخنی از عیسی(ع) نشنوده باشد (رومیان ۱۵/ ۲۰). به عبارت دیگر، پولس فرصت داشته تا قرائت متفاوت خود را از عیسی(ع) و رسالت او، به مردم القاء کند. گاهی از اوقات، حواریان که از تعالیم کذب او مطلع میشدند یک نفر از خودشان را به آن شهر میفرستادند تا عیسای حقیقی را معرفی نماید. مردم نیز غالباً از تعالیم پولس برمیگشتند. این اتفاق دربارۀ مردم غلاطیه و قرنتیه رخ داد و پولس دو نامه به مردم آنجا نوشت و آنها را توبیخ کرد و به حواریان دشنام داد. این دو نامه، هماکنون جزو متون عهد جدید مسیحیان هستند (رساله به غَلاطیان و رسالۀ اول به قُرنتیان). صرف مطالعۀ این نامهها نشان میدهد که تعالیم پولس با حواریان، مانند دو خط متنافر هستند.
اما باید دقت کرد که پیروان واقعی عیسی(ع)، حواریان صدیق او بودند که آن حضرت در مدت چهار سال رسالتش، آنها را در تمامی سفرهایش با خود همراه کرده و به طور ویژه تعلیم داده بود. آنها شاهدان اعمال عیسی(ع) بودند و یکی از آنها به نام شمعون (پطرس) وصی و جانشین آن حضرت شد. حواریان بعد از عروج عیسی(ع) در معبد مینشستند و یهودیان را تعلیم میکردند. به سبب شهر ناصره که مسقط الرأس عیسی(ع) بود، آن حضرت و پیروانش «ناصری» (مرقس ۱/ ۲۴) یا «نصارا» (Nazarene) نامیده شدند (اعمال ۲۴/ ۵). تعالیم عیسی(ع) به مدد حواریان صدیق او، توانست در فلسطین، شام و خاورمیانه گسترش یابد و تعلیمات کذب و جعلیات کاهنان یهود را علن کند.
اما نکتۀ بسیار مهم این است که رسالت حضرت عیسی(ع) آنچنان که در قرآن (آلعمران/ ۴۹) و اناجیل اربعه (متی ۱۵/ ۲۴) مورد تأکید قرار گرفته، مختص به قوم یهود بوده است. در واقع عیسی(ع)، دین جدیدی نیاورد. او مأموریت داشت تا برخی از تحریفات مهم که کاتبان و کاهنان یهود در شریعت موسوی داخل کرده بودند را معرفی کند و قوم یهود را نیز توبه دهد. بنابراین، رسالت عیسی بن مریم(س) در ذیل رسالت حضرت موسی(ع) تعریف میشود. این حقیقت، در قرآن به روشنی تبیین شده است که حضرت عیسی(ع) نیز همچون سایر انبیاء یهود (همچون داوود، سلیمان، ارمیاء، دانیال و...) حافظان شریعت تورات بودهاند (بقره/ ۸۷). در اناجیل هم دیده میشود که عیسی(ع) با غیریهودیان مخاطبه ندارد.
خداوند تعالی، انجیل را به سینۀ حضرت عیسی(ع) نازل فرمود تا آن حضرت حقایق انجیل را از زبان خودش به مردم تعلیم دهد و جعلیات کاهنان در تورات را که موجب اختلاف یهود شده، علن نماید (زخرف/ ۶۳). مشابه این کار، پیشتر با اعطای زبور به داوود(ع) صورت گرفته بود. باید دقت کرد که جایگاه حضرت عیسی(ع) در دین یهود با جایگاه امام صادق(ع) در دین اسلام، شباهت بسیار دارد. چرا که هر دو، احیاء کنندۀ دین بودند؛ حضرت عیسی، دین موسی را زنده کرد و حضرت امام صادق(ع) احادیث رسول اکرم(ص) را که نیمی از دین اسلام است. برای شرح این سخن، به مقالۀ راقم در این خصوص مراجعه فرمایید: شباهت رئیس مذهب شیعه و حضرت مسیح(ع) در چیست؟
دو تفاوت مهم مسیحیان و نصارا، به همان دو بدعت پولس برمیگردد. پولس به پیروان خود تعلیم میداد که حضرت عیسی، پیامبر خاتم (ماشیح موعود) است و ثانیاً او مصلوب و رسوا شده است. اولین تعلیم او، افراط در شأن عیسی(ع) است و دومی، تفریط در حق آن حضرت. در حالیکه نصارا که شاگردان حواریان بودند، ایمان داشتند که عیسی(ع) مصلوب نشده و آن حضرت، به ظهور رسول خاتم(ص) بشارت داده است. به همین خاطر بود که بعد از ظهور دین اسلام، مردم خاور میانه که نصرانی بودند به سرعت مسلمان شدند. اما اروپائیان مسیحی با بدعتهای پولس، به همانطور ماندند و مدعی شدند که وارث حقیقیِ عیسی هستند.
مسیحیان و نصارا قبل از ظهور اسلام، با یکدیگر نزاع میکردند و ردیّههای مختلفی علیه یکدیگر مینوشتند. این کتب و ردّیهها، هنوز هم باقی و خواندنی هستند. اما وقتی که قسطنطین ــ امپراطور روم ــ پیرو عیسی شد، بهسرعت فهمید که دو قرائت متفاوت از آن حضرت وجود دارد و هر یک از آن دو گروه، فقط عیسای مورد نظر خود را مطابق با واقع میداند. قسطنطین برای رفع اختلاف میان این دو گروه فرمان داد تا اجلاس بزرگی تشکیل شود که شرح آن در این مختصر نمیگنجد. فقط اشاره میکنیم این اجلاس که در سال ۳۲۵ میلادی در نیقیه برگزار شد، ابتدا نصارا به رهبری آریوس به پیروزی رسیدند. اما سپس ورق به سمت مسیحیان چرخید و قسطنطین جانب آنها را گرفت. البته او چندی بعد متوجه خطای خود شد و از آریوس دلجویی کرد. اجمالاً اینکه آنچه که در یکصد سال اخیر دربارۀ شورای نیقیه گفته میشود عمدتاً خلاف واقع است و بایست به متون قدیمیتر رجوع کرد.
قرآن مجید در بقره/ ۲۵۳ به جنگ و جدالهای دو گروهی که خود را به حضرت عیسی(ع) منتسب میکنند اشاره فرموده. آنگاه یکی از آن دو گروه را، مؤمن و دیگری را کافر شمرده است. همچنین در آیات ۸۲ تا ۸۶ از سورۀ مائده، به ایمان آوردن گروهی از نصارا با اشک شوق خبر داده که بر نجاشی پادشاه حبشه تطبیق کردهاند. او یکی از نصارا بود و بر خلاف آنچه در فیلم «الرّساله» ساختۀ مصطفی عقاد آمده، به صلیب اعتقادی نداشت.
علت آنکه خاورمیانه به سرعت و بدون خونریزی تسلیمِ سپاه مسلمانان شد، این بود که نصارای موحد در آن ساکن بودند. در عوض، مسیحیان در آسیای صغیر و اروپا اقامت داشتند و تعدادی از آنها نیز به حدود یمن مهاجرت کرده بودند. نصارای حبشه، پیک پیامبر یعنی جعفر بن ابیطالب(ع) را تعظیم کردند و نجاشی دخترش را برای همسری رسول اکرم(ص) فرستاد تا ارادت خودش را نشان دهد. مسیحیان نجران اما، پیامبر اکرم(ص) را نیز دیدند و ایمان نیاوردند و کار در نهایت به مباهله کشید.
این مقدمۀ طولانی را گفتم تا متذکر شوم که اگر بحیراء معتقد به ظهور پیامبر خاتم بوده است، پس او نصرانی بوده و نه مسیحی. زیرا مسیحیان، حضرت عیسی را پیامبر خاتم میشمارند و لذا منتظر پیامبر دیگری نیستند. نصارا همچنین، به صلیب عیسی اعتقاد نداشتند و صحیح هم هست.
بَحیراء مطابق کتاب تاریخ دمشق نوشتۀ ابنعساکر، از «نصارا» بوده (ج ۳، ص ۱۰). نویسنده طبق روایتی دیگر، آن راهب را «نسطوری» گفته است (ص ۱۵). البته این دو روایت، با یکدیگر تضادی ندارند. زیرا نسطوریان قدیم، یکی از مذاهب نصرانیت بودهاند. بنیانگذار این مذهب، نِسطوریوس (متوفی ۴۴۰ م.) اسقف قسطنطنیه بود. تعلیمات او، به تعالیم حقیقیِ عیسی(ع) قرابت داشت و از فرقۀ مسیحیت و بدعتهای پولس به دور بود. به همین دلیل است که مسیحیان در شورای افسس (سال ۴۳۱ میلادی)، نسطوریوس را تکفیر کردند. اما متأسفانه نسطوریها در قرون بعد، به زیر سلطۀ مسیحیان درآمدند و اکنون نیز با عنوانهای آشوری، مارونی، کلدانی و یعقوبی در کشورهای مختلفی میزیند، از جمله در ایران، عراق، لبنان و امریکا. آنها در مجلس شورای اسلامی نیز وکیل دارند.
ﻫ. باید توجه کرد مسیحیان، چون که عیسی(ع) را پیامبر خاتم پنداشتهاند اصلاً منتظر پیامبر دیگری نبوده (و نیستند) تا بخواهند به او ایمان آوردند. و اگر بحیراء در این فیلم، صلیب دارد یعنی که او مسیحی است و عیسی را پیامبر خاتم میداند. بنابراین، نباید منتظر پیامبر دیگری باشد. و اگر منتظر ظهور پیامبر خاتم است پس مسیحی نبوده، به صلیب نیز اعتقادی ندارد.
قابل توجه است که کتابهای نصارا نیز متفاوت از اناجیل اربعۀ مسیحیان بوده است، کتابهایی که عمدتاً در کتابخانۀ اسکندریه به آتش قهر و غضب مسیحیان سوزانده شدند.
خبر یافتهام که جناب مجیدی به کلیسای منسوب به بحیراء (یا به قول مسیحیان، سِرجون) در جنوب سوریه، مسافرت کرده و به طور میدانی نیز در این باره تحقیقاتی کردهاند. اما چند نکته را باید در این خصوص متذکر شد:
- همانطور که گفتم این کلیسا «منسوب» به بَحیراء است و قطعیتی در این خصوص وجود ندارد.
- اگر وجود بحیراء (سرجون) غیر قابل تشکیک بود قاعدتاً بسیاری از مسیحیان بدین سبب مسلمان میشدند. متأسفانه باید گفت که حتی برخی از مسلمانان نیز این واقعه را نپذیرفتهاند. مثلاً در مدخل «بحیراء» در جلد یازدهم دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی مقالهای به قلم مسعود حبیبی مظاهری نوشته شده است که بدون هیچ علت واضحی، در صحت این واقعه تشکیک کرده است.
- اگر نشان صلیب در کلیسای کنونی بحیراء وجود دارد، برهانی نخواهد بود که شخص بحیراء نیز به صلیب اعتقاد داشته یا از شمار مسیحیان بوده باشد. زیرا از نوجوانی رسول اکرم (سال ۵۸۲ میلادی) تاکنون، دقیقاً ۱۴۳۶ سال شمسی گذشته است و آنها در این مدت میتوانستند حداقل ۱۴۰ بنا شبیه به دیر سرجون بسازند. عکس این واقعه در خصوص ایاصوفیه رخ داده است که بنا بر قول مشهور، از کلیسا به مسجد تغییر کاربری داده است.
و. آنچه جناب بحیراء از اناجیل میخواند، مبهم و اکثراً مغلوط است. مثلاً اصطلاح «تسلی دهندۀ دیگر» مختص به ترجمۀ فارسی انجیل یوحنا است و مانند آنچه که در تحریف «ده هزار از مقدسین» متذکر شدیم، اصل متن یونانی و حتی تراجم انگلیسی، چیزی دیگری است که «وکیل» یا «شفیع» معنا میدهد (Counselor). متن یونانی این لغت، «پاراکلیتوس» است که به صورت «فارَقلیط»، تعریب شده و در معنای ستوده و پسندیده (محمد)، است. اما متأسفانه کاتبان خائن، این نامِ مبارک را ترجمه کرده و به صورت پاراکلیتوس نوشتهاند! عکس این کار، در صحیفۀ حبقوق صورت گرفته است که کلمۀ «جنوب» در متن عبری این رساله، ترجمه نشده و به صورت «تیمان» نوشته شده است. بشارت صحیفۀ حبقوق میگوید که ماشیح از جنوب خواهد آمد. اما در نسخۀ شاه جیمز که در سال ۱۶۱۱ میلادی به انگلیسی منتشر شده و مبنای ترجمۀ فارسی بوده، اینطور آمده که «او از تیمان خواهد آمد» (حبقوق ۳/ ۳). اگر به نقشه نگاه کنید خواهید دید که مدینة النبی، درست در جنوب بیت المقدس واقع شده است.
از آنجا که مسیحیان به عهد عتیق نیز اعتقاد دارند اصلاً لزومی ندارد که فیلم به بشارتهای اناجیل بسنده کند. در عهد عتیق کنونی لااقل سه نوبت، عین نام «محمد» درج شده است: در سفر پیدایش به هنگام ذکر حضرت اسماعیلع، در غزل غزلهای سلیمانع و در صحیفۀ هوشعع. این آخری از همه جالبتر و واضحتر است. آنچنانکه در متن عبری این بشارت، به یهودیان اینچنین تحذیر داده شده است: «اگر به سخنان «محمد» گوش ندهید او نقرههای شما را به جزیه خواهد گرفت.» اما در ترجمۀ کنونی، نام مبارک «محمّد» را به «نفیس» برگردانده و در متن منحل کردهاند! یادم هست که مرداد ۱۳۸۲ برای همین فقره به انجمن کلیمیان تهران در خیابان شیخ هادی رفتم. آقای یونس حمامی، تورات عبری را آورد و این نام مبارک را به صورت «مَحْمَد» تلفظ کرد و گفت: این کلمه که شما میگویید، اصلاً نام شخص نیست بلکه یک صفت است به معنی اشیاء پسندیده و نفیس!!
خطای هشتم ادیانی/ معجزۀ کنار دریا
سکانس کنار دریا گرچه خوب و تماشایی است و ظاهراً به مقصود فیلم مدد میرساند اما به دلایل ذیل، مورد تشکیک جدی است:
الف. این معجزه، جعلی است و در جایی مکتوب نشده
ب. باز هم بذل و بخشش و نواله دادنهای تکراری را میبینیم
ج. پیامبر اکرم در سنین کودکی، نباید معجزه داشته باشد بلکه خداوند در دوران پیامبری او معجزه میکند
د. بتپرستان کاملاً بیمنطق تصویر شدهاند. هیچ معلوم نیست که چه ربطی میان بت و افرادی که برای قربانی انتخاب شدهاند و نعمتی که این قوم مطالبه میکنند، وجود دارد. این نوع قربانی کردن، در واقع برای بت مولِک (مالکوم) در اقوام سریانی رواج داشته است. آنها بت مولک را از فلز مس در ابعاد عظیم و به طور مجوّف میساختهاند و در آن آتش میافروختند و سپس طفلی را بر روی پاهای گداختۀ بت میگذاشتند و برای آنکه صدای جیغ و فریادش را نشنوند طبل و سنج مینواختند. این عبادت به سبب مجاور بودن قوم یهود با این اقوام بتپرست، به این پیامبرزادگان نیز سرایت کرده بود. لذا خداوند تعالی به توسط برخی انبیاء خود در این خصوص به یهودیان تحذیر داد (نگا. قاموس کتاب مقدس، مدخل مولَک، ص ۸۵۴).
ﻫ. معجزۀ اطعام با ماهیهای دریا، چیز تازهای نیست و سابقاً به توسط حضرت موسی(ع) واقع شده است (سفر اعداد، باب ۱۱). بدین طور که خداوند بعد از خروج بنیاسرائیل از مصر، بادی وزاند و ماهیان بیشماری را برای یهودیان بهانهگیر خارج کرد، کسانی که به جهت خوردن گوشت، آرزوی بازگشت به مصر را در سر میپروراندند. در اعداد ۱۱/ ۳۱ آمده است که ماهیانی که از دریا بیرون ریختند، به مسافت یک روز راه از این طرف و یک روز از آن طرف زمین را پر کرده بودند. به حیثی که کمترین نفر، توانست ۱۰ حومر جمع کند. هر حومر، معادل چهل من تبریز (۳ کیلوگرم) است. یعنی ۱۲۰۰ کیلو ماهی، نصیب کسی بود که کمترین بهره را برده بود.
شکل کنونی این معجزه در فیلم، میتواند محل تشکیک واقع شود. در حالیکه خصوصیت معجزات الهی، آن است که برهان قاطع هستند و بحث و مجادله را تمام میکنند. شکل کنونی، صرفاً میتواند به یک سونامی کوچک تعبیر شود.
و. زمینهچینی فیلم برای اینکه ساموئل به این طریق مسلمان شود صحیح نیست. همانطور که متذکر شدم دلایل فیلم برای مسلمان شدن ساموئل، کافی نیستند و چه بسا که با واقعیت نیز مخالفت دارد.
ز. در این سکانس برای اول بار چهرۀ کامل کودک نشان داده میشود. گرچه در نمای لانگ شات است اما بهانهای به دست مخالفان عامۀ فیلم میدهد.
ان شاء الله در قسمت آینده، به نقد سینمایی و هنری فیلم خواهیم پرداخت.
[۱]. در خصوص وقایع نجومی در وقت تولد حضرت عیسی(ع) به مقالۀ ادیانی ـ نجومی راقم مراجعه کنید: مجوسان ستایشگر عیسای نوزاد، که بودند؟
[۲]. «زایچه» به صحنۀ قرار گرفتن سیارات در آسمان، در لحظۀ تولد یک فرد خاص اطلاق میشود. علمای «تنجیم»، از زایچه برای پیشبینیِ طالع افراد استفاده میبرند.
«علم تنجیم» یا «احکام نجوم»، بنا بر آنچه از قول حضرت امام صادق(ع) نقل شده، یک علم حقیقی است که خداوند آن را به انبیاء و اولیاء ودیعت میدهد تا بتوانند برخی حوادث آینده را پیشگویی کنند (توحید مفضّل، مجلس سوم). مثلاً در تورات، تلمود و قرآن اشاره شده که حضرت ابراهیم(ع) به احکام نجوم آگاهی داشته است (تورات: پیدایش ۱۵/ ۵ و ۶ ـ تلمود: شبات، ۱۵۴ الف ـ قرآن: صافات/ ۸۸). در کتاب شریف نهجالبلاغه نیز به این علم اشاره شده است (خطبۀ ۷۹). به هر حال مقداری از علم تنجیم به دست بشر افتاده است و لذا برخی از علمای نجوم قدیم، با آن آشنا هستند و احکامی را به درست یا غلط صادر میکنند.
[۳]. اگر بار دیگر به آیه ۸۹ از سورۀ بقره دقت کنید عمق مسئله را درخواهید یافت. از یهودیان انتظار میرفت که اولین حامیان دین اسلام و توحید باشند ولی خداوند آنها را اولین کافران به اسلام خوانده است (بقره/ ۴۱). به عبارت دیگر، بت پرستهای حجاز خدا را شناختند و مسلمان شدند ولی یهودیانِ خداشناس عملاً به بزرگترین پیامبر خدا کفر ورزیدند و آن حضرت را تکذیب نمودند. نگاه کنید که اکنون در دنیا هر نزاع و اختلافی ممکن است به صلح و تفاهم منجر شود بجز نزاع اسلام و یهود. جالب توجه اینکه اینها هر دو میراثداران دو فرزند حضرت ابراهیم هستند، اسماعیل و اسحاق. علت دشمنی یهود با مسلمانان در این است که آنها عالمانه در این مسیر قدم گذاشتهاند. انسان خفته را میشود بیدار کرد. اما کسی که خود را به خواب زده، بیدار نمیشود. لهذا به سبب برگزیدگی حضرت ابراهیم (آلعمران/ ۳۳) نزاع آخر نیز در میان فرزندان او رخ خواهد داد؛ نسل اسماعیل یعنی مسلمانان با نسل اسحاق یعنی یهودیان منازعه خواهند کرد. آیا خداوند از که حمایت خواهد کرد؟ ذکر یک نشانه شاید بد نباشد. از دوازده سبط حضرت یعقوب، تاکنون ۹ سبط منقرض شدهاند و فقط سه سبط از آنها باقی است. اکنون شمار یهودیان جهان، چهارده میلیون نفر است و مسلمانان صد برابر آنها هستند. لذا است که یهودیان قصد دارند به هر قیمتی که هست با استخدام مسیحیان و سلطه بر رسانهها در این جنگ پیروز شوند. و این ارزو برای آنها سر نخواهد گرفت.
[۴] . وَ إذْ یَرْفَعُ إبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إنَّکَ أنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَینِْ لَکَ وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا اُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ وَ أرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ تُبْ عَلَیْنَا إنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ * رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنهُْمْ یَتْلُواْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إنَّکَ أنتَ الْعَزِیزُ الحَْکِیم (بقره/ ۱۲۷ تا ۱۲۹).
[۵]. ژان اوبن، گزارش سفیر کشور پرتغال در دربار شاه سلطان حسین صفوی، پروین حکمت، دانشگاه تهران، ۱۳۵۷
نظرات