اشاره: منظر نویسنده در قسمت پیش، نقد ادیانی فیلم بود. اکنون در قسمت دوم، نقد سینمایی و هنری فیلم مورد بحث خواهد بود.
*********
در اینجا، به ذکر ایرادهایی میپردازیم که توجه به آنها میتوانست فیلم را به جایگاه بهتری برساند. و اکنون هفده ایراد در این خصوص.
ایرادها و نواقص تاریخی و سینمایی
۱. یکی از اشکالات رایج در فیلمهای تاریخی آن است که چون سازندگان تصور درستی از شرایط زندگی در اعصار گذشته ندارند، وضع کنونی خود را بر آن دورانها تعمیم میدهند. مثلاً امروزه، گعدهها و زندگیهای شبانه به مدد نیروی الکتریسیته در شهرهای بزرگ رواج دارد ولی سابقاً چنین چیزی وجود نداشته است. در این فیلم نیز اجتماع بزرگان ده قبیله در مکان «دار النَّدوه» در شبانگاه چندان وجهی ندارد. ظاهراً قصد نویسنده آن بوده که به مخفیانه بودن این شورا اشاره کند. اما خود فیلم دلالتی بر این موضوع ندارد. به عبارت دیگر، اگر شورا مخفیانه بود ما بایست به اندرونی میرفتیم و از مذاکرات آنها آگاه میشدیم یا بعداً خبر آن را میشنیدیم. اما میبینیم که ابوسفیان از شورا بیرون میآید و به طور علن با ابوطالب صحبتهایی میکند. لذا فیلم بر پنهانی بودن شورا دلالت ندارد. پس چرا باید این جلسه در شب برگزار شود؟ چنین جلسهای میتوانست در صبح زود تشکیلشود، یا حتی در یک بعد از ظهر داغ که کسی از خانه بیرون نمیآید.
متذکر میشوم که در صدر اسلام وقوع شوراهای مخفیانه، سابقه دارد. رسم آنها این بوده که فی المجلس، سوگند یاد میکردند تا مکالمات را مکتوم دارند. لهذا استبعادی ندارد که یک جلسۀ مخفیانه، روزهنگام در دارالنَّدوه تشکیل شود و مردم نیز از مذاکرات خبر نیابند.
اما عجیبتر آن است که ابوسفیان در شب به بازار شلوغ میآید و در ضمن صحبتهایش، حضرت ابوطالب(ع) را تهدید میکند. واقعاً بازار شلوغ شبانه چه توجیهی دارد؟ حتی در این روزگار کنونی که الکتریسته میتواند شبها را مانند روز، روشن کند آیا در بازار کدام شهر، کسب و کار شبانه رواج دارد؟ در آن سکانس شبانه، منشأ نور بازار، از کجاست؟ کار کردن آن کارگرانی که در شب به کار آهنگری مشغولند چه توجیهی دارد؟
موضوع آخر در این بخش، این است که «دار النَّدوه»، یکی از حجرههای مسجد الحرام بوده که در روزگار ما، در صحن کنونی آن واقع شده است. بنده در حین تماشای فیلم، این موضوع را متوجه نشدم.
۲. برخی از دیالوگهای فیلم نه تنها سندیت ندارند بلکه کاملاً خلاف فرهنگ و سنت عرب هستند، چه اعراب جاهلی و چه عرب دوران اسلامی. برای نمونه، ابوسفیان پرسید: «ای هشام! آیا حاضر هستی زن تو، به پیروی از خدای محمدص حرف روی حرف تو بزند؟»
آنهایی که میگویند دین اسلام، مردسالارانه است از قضا درست میگویند. قرآن در آیه ۳۴ از سورۀ نساء، مدیریت خانواده را به شوهر سپرده. در المیزان آمده که «قوّام» صیغۀ مبالغه از «قیّم» است. یعنی شوهر بعد از ازدواج، قیّم همسرش میشود و قیمومت او بیش از قیمومت قبلی پدر آن دختر، خواهد بود. حضرت آیتالله خامنهای در یکی از سخنرانیهایشان، علت این موضوع را بیان فرموده و نمونهای آوردند که مثلاً در شرع مقدس نیامده که دختر برای خروج از منزل، باید از پدرش اجازه بگیرد ولی همین دختر بعد از ازدواج باید با اذن شوهرش از منزل خارج شود.
قرآن برای مرد، حقوقی را قائل شده و تکالیفی را نیز برای او معین کرده است. یکی از این تکالیف، مهریه است که در مسیحیت وجود ندارد. لذا اغلب متفکران غربی، تصور درستی از این موضوع ندارند. هرچند مهریه، در دین یهود وجود دارد. میخواستم بگویم که ما نباید به دلیل جهالت یا عناد بعضیها، حقایق دین خود را کتمان کنیم، یا آنها را تغییر بدهیم و تبدیل کنیم.
جناب مجیدی تقریباً در تمام فیلمهایشان شخصیت مرد و پدر را در خانواده تضعیف کرده و در عوض، شخصیت زن و مادر را تقویت نمودهاند. به هر حال میخواستم بگویم که این جملۀ فوق الذکر، نه از مسلّمات تاریخی بلکه از سابقۀ ذهنی جناب کارگردان/ نویسنده است، که اجمالاً گفتم.
۳. ماجرای ابرهه علیرغم موارد مستحسن بسیار که در این سکانس به ظهور رسیده، متأسفانه از برخی ضعفها خالی نیست. ابرهه بسیار وحشی و غیر متمدن تصویر شده است. در حالیکه این فرد، اصالتاً حبشی بوده است و نه یک وحشی! او در یمن حکومت میکرده و دشمنی او با اعراب، شبیه به جهالتی است که از خسرو پرویز سر زد. وقتی نامۀ پیامبر خدا را به دست خسرو دادند آن را پاره کرد و گفت: آیا شما اعراب ملخخور به من میآموزید!؟ مذاکرات مبسوط ابرهه با عبدالمطّلب در تواریخ صدر اول، منقول است. مثلاً او در ابتدا از جمال و هیبت عبدالمطلب تمجید میکند و پس از آنکه آن حضرت، شترانش را مطالبه کرد، ابرهه آن جمله را گفت که از چشمم افتادی [بحار الانوار، ج ۱۵، ص ۱۳۰، ح ۷۰]. همین جمله، از فضل و تمدن ابرهه حکایت دارد.
۴. چرا والد پیامبر اکرم یعنی حضرت عبدالله(ع) حتی در هنگام حملۀ ابرهه در فیلم حضور ندارد!؟ در حالیکه بنا بر روایت مشهور، حضرت عبدالله دو ماه پس از تولد فرزندش از دنیا رفت. برخی حتی وفات او را تا یک سال بعد از میلاد رسول اکرم(ص) نوشتهاند [تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۶۲]. همین کتاب، در واقعۀ حملۀ ابرهه کارهایی را از حضرت عبدالله ثبت کردهاند، از جمله اینکه عبدالله بود که پس از هلاکت فیلسواران، خبر واقعه را برای اهالی مکه آورد.
۵. وقتی محمد(ص) در کودکی به مکه میآید، کعبه را درخشان میبیند با سنگهایی کوچک که به طور نامنظم و بدون هیچ گونه ملاط، روی هم تلنبار شدهاند. اما در اواخر فیلم، کعبهای متفاوت میبینیم که هم سنگهایش بزرگ و منظم است و هم ساروج دارد. در منابع تاریخی آمده که ساختمان کعبه در پیش از اسلام، ملاط نداشت اما باید دقت کرد که سیلاب و باران، باعث شسته شدن ملاطها شده بود نه آنکه واقعاً کعبه را بدون ملاط ساخته باشند. واقعاً چگونه میتوان ساختمانی را بدون ملاط بالا آورد!؟ میدانیم که خانۀ کعبه پنج سال پیش از بعثت، مرمت شد اما اینطور نبوده است که اساساً خانۀ دیگری با سنگهایی دیگر، بنا شود. شاید این سخن نیاز به توضیح داشته باشد.
حضرت آدم(ع) مطابق دستور خداوند، کعبه را ساخت. سپس حضرت ابراهیم(ع)، آن را تجدید بنا کرد. خداوند در قرآن خبر میدهد که مکان خانه را به ابراهیم(ع) نشان داده است[۱] و آن حضرت به مدد اسماعیل(ع) قاعدۀ خانه را برافراشت. [۲] یعنی محل دقیق بنای خانه و جزئیات معماری آن از سوی خداوند تعالی، اندازهگیری و معین شده است. لهذا نه تنها حجر الاسود بلکه تمام سنگهای کعبۀ عظیم، احصاء شده است. چون آن مکان لیاقت یافته است که خداوند تعالی، آن را خانۀ خود بخواند (بقره/ ۱۲۵ ـ حج/ ۲۶). نمیتوانیم بگوییم که کعبه در زمان جاهلیت، مهم نبوده است و بعد از ظهور اسلام اهمیت یافته است. واقعۀ نابودی سپاه ابرهه، این ادعا را باطل میکند. لذا بنده نتوانستم بفهمم که نخستین کعبۀ این فیلم چطور با دقت و جزئیات، اما بدون این قبیل تأملات ساخته شده است.
۶. به شهادت تاریخ، شمشیرهای اعراب، قوسدار و کمانی بوده است اما شمشیرهای این فیلم صاف و مستقیم هستند. جالب توجه است که یکی از دیالوگهای فیلم مرگ یزدگرد/ بهرام بیضایی (۱۳۶۱) به شمشیر متفاوت و کمانی اعراب اختصاص دارد.
۷. مجلس نامگذاری اطفال در کنار کعبه، عجیب و دور از فرهنگ اعراب است. هنوز هم عربها به اطفال خود اهمیت نمیدهند و بچهها، عملاً خودشان بزرگ میشوند. چطور میتوان باور کرد که به طور روزانه، مجالسی در کنار کعبه برای نامگذاری اطفال منعقد بوده و مردمان بسیاری در آن شرکت کنند؟
مضافاً که به تقدیر خداوند، توجه مردم به حضرت رسول در دوران قبل از بعثت، چندان نبوده است. مثلاً یتیم شدن حضرت، طبق خواست خداوند بود (چنانکه حضرت امام خمینی(ره) نیز در کودکی پدرش را از دست داد). در قرآن نیز در سورۀ الضحی، اشارتی به این حقیقت رفته است: ﴿أ لَم یَجِدکَ یَتیماً فَآوی...﴾
البته بعد از رسالت نیز همینطور بود. بدین معنی که اعراب نه برای رسول اکرم و نه امامان بعد از او، اهمیت قائل نبودند. گاهی بعد از رحلت یا شهادت یکی از آن حضرات، اندکی به خود میآمدند. آیا تا به حال تفکر کردهاید که چرا امیر المؤمنین(ع) به تنهایی تکفین حضرت رسول را انجام داد؟ مردم در آن وقت در کجا بودند؟ البته عدهای در سقیفه بنیساعده، جمع شده بودند. اما الباقی مردم چه میکردند؟ این فریب دنیا است که انسانها را به این گمان میرساند که نعمتها را همیشه در کنار خود خواهند داشت. شهید مطهری از یک نفر نام میبرد که به رسول خدا(ص) ایمان نیاورد اما بعد از رحلت آن حضرت، افسوس میخورد که بزرگمردی را از دست دادیم. آن شخص با امیرالمؤمنین نیز بیعت نکرد و بعد از ضربت خوردن آن حضرت نیز همچنان تأسف میخورد. این رفتار او در خصوص حسنین(ع) نیز تکرار شد.
ما نیز خودمان به این رفتارها دچار بودهایم. همان کسانی که بعد از رحلت امام خمینی(ره) برای نخستین بار لب به تحسین آن حضرت گشودند اکنون دربارۀ خلف صالح او جفا میکنند. البته احادیثی به این مضمون وجود دارد که دنیا زندان مؤمن است یا اینکه خداوند اجازه نمیدهد از کارهای خوب مؤمنان تقدیر شود تا اولاً آنها به خود غرّه نشوند و ثانیاً خداوند خودش پاداش آنها را در قیامت بدهد. لذا به انتخاب و تقدیر خداوند حکیم است که بسیاری از مؤمنان در غربت میزیند. در خصوص کودکی رسول خدا(ص) نیز همچنین بوده است. مثلاً در کتاب تاریخ پیامبر اسلام نوشتۀ ابراهیم آیتی آمده است که حضرت ابوطالب، رؤیای صادقۀ عجیبی دربارۀ پیامبر اکرم(ص) دید. سپس آن را فراموش کرد تا اینکه بعد از بعثت رسول خدا، آن رؤیا به یادش آمد.
خلاصۀ کلام اینکه اعراب هنوز هم به کودکان خود اهمیت نمیدهند. بچههای آنها عملاً خودشان بزرگ میشوند. امروزه هم در میان اعراب ندرتاً دیده میشود که مردی، بچهاش را در بغل بگیرد. لذا اینکه مراسم نامگذاری اطفال در کنار کعبه برقرار باشد پذیرفتنی نیست.
۸. یکی دیگر از اشکالات رایج در سینما که فیلمها را از واقعیت دور میکند این است که برای نقشهای خوب، بازیگران زیبارو انتخاب میشوند و برای شخصیتهای بد، بازیگران زشترو. همۀ ما میدانیم که این موضوع در واقعیت صادق نیست. احتمالاً شنیدهاید که چهره معاویه، زیبا بود و یکی از علل عوامفریبیهای او از همینجا ناشی میشد.
در احادیث شیعه روایاتی بدین مضمون آمده که چهرۀ زیبای برخیها موجب گناه خواهد شد. خداوند چنین مردانی را در روز قیامت در کنار حضرت یوسف(ع) جمع میآورد. سپس میپرسد که آیا شما زیباترید یا یوسف؟ میگویند: یوسف! سپس خطاب میرسد که پس چگونه او پاک است و شما آلوده؟ خداوند مشابهتاً چنین مقایسهای را با زنان زیبارو و حضرت مریم(س) صورت میدهد. و ایضاً مردمانی که به سبب بلا و رنج، کافر شدند را با حضرت ایوب(ع) مقایسه میکند که آیا رنج شما بیشتر بود یا ایوب(ع)؟... (نگا. روضه کافی، طبع اسلامیه، صص ۲۲۸ و ۲۲۹).
خلاصه اینکه در این فیلم از این معارف اولیۀ دین اسلام، خبری نیست. چرا باید شخصیتهای بد از قبیل ابولهب و ساموئل، چهرههایی معمولی یا زشت داشته باشند. در حالیکه در تاریخ آمده است که فرزندان عبدالمطّلب زیبارو بودند. یکی دیگر از مشکلاتی که این روش پیش خواهد آورد آن است که مخاطب دست فیلمساز را پیشتر خواهد خواند. در حالیکه در واقعیت، دشوار است که بتوان خوبی و بدی افراد را از ظاهرشان قضاوت کرد.
۹. در تواریخ از فضل و کمال جناب عبدالمطّلب، بسیار نقل شده است. او، سرور بدون منازع قریش بوده و اعراب او را «ابراهیم دوم» میدانستند. همچنین نقل شده است که عبدالمطّلب در زمان قحطی به مردم خوراک میداده است تا آنجا که پرندگان و جانوران کوهستان را نیز خورانیده است [تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۲۵]. اما چگونه است که او خودش محتاج ساموئل یهودی شده است!؟
حتی اگر این نقل تاریخی نیز در دست نبود فیلمساز به چند علت نباید یهودیان را مطعم و ساقی اعراب تصویر میکرد. اولاً یهودیان، کسانی نیستند که برای دیگران دلسوزی کنند مخصوصاً در زمان قحطی. اما آنچه در فیلم آمده، احتمالاً از خوشبینی فیلمساز ناشی میشود که ودیعۀ خداوند به مؤمنان است. ثانیاً عبدالمطّلب و حتی حلیمه و شوهرش، باید اکراه داشته باشند که از دست یهودیان چیزی بخورند. ثالثاً همانطور که متذکر شدیم جستوجوگری ساموئل برای شناخت پیامبر، عجیب و باور نکردنی است.
آقای بیژن میرباقری خودش شخصاً به راقم خبر داد که سکانس آب نوشاندن ساموئل به حلیمه و شوهرش، توسط او نوشته شده تا نوعی زمینهچینی باشد برای آب نوشانیدن محمد نوجوان(ص) به ساموئل در پایان فیلم! متأسفانه این واقعۀ مجعول، بر خلاف عقل و نقل از کار درآمده است. چون رسول خدا و دایهاش را وامدار یک کافر حربی کرده است که برای قتل همین نوزاد نقشه میکشد. اما انبیاء الهی، بدون عوض و منت میبخشیدند، بدون اینکه وامدار کسی بوده باشند. ماجرای سورۀ انسان در همین خصوص نازل شده است. زیرا که اهل بیت پیامبر(ص) سه روز پیاپی غذای افطار خود را به مسکین و یتیم و اسیر کافر دادند در حالیکه نه عوض میخواستند و نه حتی تشکر! ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلیَ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أسِیراً * إنّما نُطْعِمُکمُْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُریدُ مِنکمُْ جَزَاءً وَ لا شُکُوراً ـ انسان/ ۸ و۹).
در این فیلم، از فضل عبدالمطّلب جز کفالت رسول خدا(ص)، چیز چندانی نمیبینیم. اما در احادیث شیعه فضیلتهای فراوانی از ایشان نقل شده است. مثلاً اینکه بسیاری از سنتهایی که حضرت عبدالمطّلب بنیان گذاشت بعداً در اسلام مورد تأیید قرار گرفتند. در تفسیر قول پیامبر اکرم(ص) که فرمود «أنا ابن الذّبیحَین» در حدیثی از امام رضا(ع) پس از شرح ماجرای نجات یافتن حضرت عبدالله از ذبح، اینچنین آمده است:
عبد المطلب بنیاد پنج کار نهاد که خدای عزّ و جل همه را در دین اسلام عملی ساخت:
زن پدر را، بر پسر حرام کرد
دیۀ قتل را صد شتر قرار داد
خانۀ کعبه را هفت دور طواف میکرد
گنجی یافت که خمس آن را در راه خدا داد
و چاه زمزم را که برای آبیاری حاجیان حفر نمود، «زمزم» نام نهاد.
[شیخ صدوق، الخصال، باب اوصاف دوگانه، ح ۶۸]
در جلد اول از تاریخ یعقوبی علاوه بر اینها، چهارده مورد دیگر نیز آمده است از جمله وفای به نذر، بریدن دست دزد، نهی از زنده به گور کردن دختران، حرمت میگساری، تحریم زنا، حد زدن زناکار، قرعه زدن، نهی از طواف برهنه، اکرام و پذیرایی از مهمان، بزرگداشت ماههای حرام، تبعید کردن زنادهندگان مشهور و سنت مباهله.
از رسول اکرم(ص) نقل است که فرمود: «خداوند تعالی، جدّ من عبدالمطلب را همچون یک امت واحد، در سیمای پیامبران و هیبت پادشاهان محشور میفرماید.» [تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۶۸] این حدیث، از مقام والای حضرت عبدالمطلب خبر میدهد. لهذا ای کاش فیلم میتوانست بیشتر و بهتر به او بپردازد. حتی به نظر بنده، نواله دادنهای چند بارۀ پیامبر در کودکی، چندان وجهی ندارد چون قاعدتاً آن حضرت در آن سنین نمیتوانسته آن مال را تحصیل کرده باشد. نوالهها بایست از سوی حضرت عبدالمطّلب به مردم اعطا میشد.
علیرضا شجاع نوری بازیگر نقش عبدالمطلب نیز چندان هیبتی ندارد و صدای او نیز معمولی است. همچنین از کنیه و نامهای زیبای عبدالمطّلب (ابوحارث و شیبة الحمد) در فیلم نه تنها خبری نیست بلکه همین نام مشهور او را نیز به دو شیوه تلفظ میکنند! (که البته فقط با تشدید طاء، صحیح است).
۱۰. بتپرستی اعراب اصلاً فهم نشده است. باید گفت که اعراب، مشرک بودند و نه کافر. آنها خداوند تعالی را با اسامی مبارک «الله» و «الرحمن» میشناختند و قرآن کریم از این معرفت آنها با تأکید یاد میکند:
وَ لَئنِ سَألْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الأرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللهُ فَأنیَ یُؤْفَکُونَ... وَ لَئنِ سَألْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأحْیَا بِهِ الأرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أکْثرُهُمْ لا یَعْقِلُون (عنکبوت/ ۶۱ و ۶۳).
وَ قَالُواْ لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَالِکَ مِنْ عِلْمٍ إنْ هُمْ إلاَّ یَخْرُصُون (زخرف/ ۲۰).
اعراب، بتهایشان را واسطۀ فیض میدانستند. در برخی متون آمده است که آنها بعد از فوت بزرگان خود مجسمهای از آنها میساختند و سپس مقام شفاعت را که برای آن بزرگان قائل بودند به مجسمۀ آنها تفویض میکردند. حتی نشانههایی وجود دارد که اگر اسلام ظاهر نمیشد بعید نبود که اعراب بعد از فوت عبدالمطلب، مجسمهای نیز برای او نیز بسازند و حاجات خود را از او مطالبه کنند؛ آنچنانکه در زمان حیاتش به او التجاء میجستند. مثلاً یعقوبی ماجرای تکریم عبدالمطلب را بعد از رحلتش اینچنین نوشته است:
در دو برد از بردهای یمن که ارزش آنها، هزار مثقال طلا بود پیچیده شد و آن همه مشک بر او ریخته شد که بدن را پوشانید و چند روز روی دستهای مردان برداشته میشد. چه او را بس بزرگ و بزرگوار میداشتند و پنهان کردن او را زیر خاک روا نمیداشتند [تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۶۸].
به هر حال، مجسمههای بزرگان عرب در طول زمان، تغییر ماهیت داد و به «بت» تبدیل شد. خداوند نیز اعتبار این واسطهها را در قرآن باطل اعلام کرد:
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إلاَّ مَن شهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ * وَ لَئنِ سَألْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللهُ فَأنیَ یُؤْفَکُون (زخرف/ ۸۶ و ۸۷).
به این ترتیب، سخن ابوسفیان در انتهای فیلم که میگوید: «خدای نادیدنی محمد در مقابل خدایان ما!» صحیح نیست. اعراب به خدای نادیدنی اعتقاد داشتند. عمده اختلاف رؤسای آنها با پیامبر اکرم(ص) به سبب نفی سنتهای مشرکانه، باقی نماندن ریاست آنها بر قوم، و کسادی تجارتشان بوده است.
به هر حال تاریخ اسلام نشان داد که مشرکان مکه زودتر از یهود خداشناس، به حق گراییدند و مسلمان شدند. خوب است که اگر قسمتهای بعدی فیلم ساخته شد، اعراب و یهودیان به عنوان دو قوم که خود را به حضرت ابراهیم(ع) منتسب میکنند معرفی شوند. ما مسلمانان، به حقانیت ادیان ابراهیمی قائل هستیم. اما در غرب، اینطور نیست. در دانشگاههای اروپا و امریکا، دین اسلام در زمرۀ آیینهای شرقی همچون بودا و کنفوسیوس دستهبندی میشود. غربیها دربارۀ خاستگاه دین اسلام به دروغ متوسل میشوند تا چه برسد به معارف آن.
به هر حال یهودیان و مسلمانان در خصوص قرابت خودشان به حضرت ابراهیم(ع) با هم رقابت داشتند. این موضوع در آیات چندی از قرآن تأکید شده است. یکی همان بود که در ابتدای مقال از آیه ۳۱ سورۀ زخرف ذکر کردیم. مورد ثانی در سورۀ آلعمران است که خداوند مؤکداً شباهت یهودیان و نصرانیان به ابراهیم(ع) را رد نموده، پیامبر اکرم(ص) را نزدیکترین فرد به حضرت ابراهیم(ع) معرفی میفرماید:
مَا کاَنَ إبْرَاهِیمُ یهُودِیًّا وَ لا نَصْرَانِیًّا وَ لَکِن کاَنَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَ مَا کاَنَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ * إنَّ أوْلیَ النَّاسِ بِإبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ اللهُ وَلِیُّ الْمُؤمِنین [آلعمران/ ۶۷ و ۶۸].
۱۱. کودک فیلم، برای اول بار در غار حراء شروع به سخن میکند: «چه بوی خوشی دارد هوای اینجا». یک دیالوگ، معمولی با صدای نه چندان دلنشین و دورگهای که مخاطب را ناامید میکند. در تواریخ آمده است که غار حراء عبادتگاه حضرت عبدالمطّلب نیز بوده است. میخواهم بگویم که ای کاش اولین دیالوگ، ذکر و نام خدا بود یا ذکر کعبه معظّم، یا اینکه از سابقۀ عبدالمطلب در حراء میپرسید.
۱۲. در یکی از رسائل عهد قاجار که تاریخ اسلام را مختصراً نوشته و تحلیل کرده است به چند نکتۀ جالب توجه برخوردم که برای بنده تازگی داشت. مثلاً آورده است که عبدالمطلب(ع) حضرت رسول اکرم(ص) را در همان کودکی به جمع بزرگان قریش راه میداد و بر وِساده (ناز بالش) مینشاند و از اوصاف حمیدۀ آن حضرت، نزد ایشان سخن میگفت. ثانیاً در خصوص وصیت کردن عبدالمطلب نوشته است که او به جانب ابوطالب متمایل بود. اما در دلش گذشت که آن را به خود محمد(ص) واگذارد و چنین کرد. همان لحظه رسول خدا(ص) برخاست و در نزد ابوطالب(ع) نشست و اینچنین دهان مخالفان بسته شد. و ثالثاً اینکه پیامبر اکرم(ص) در هنگام سفر شام بود که به «محمد امین» شهرت یافت.
۱۳. سکانس دعا کردن کودک در نزد صخره، ناتمام رها میشود. مضافاً که چنین واقعهای نیز ثبت نشده است. معجزات انبیاء، توقیفی هستند و نمیتوانند کم یا زیاد شوند، همانطور که اسماء مبارک حق تعالی.
بر خلاف آنچه که در فیلم تصویر شده، تواریخ نوشتهاند که در این سفر حضرت رسول با مادرش آمنه و همچنین امّ ایمن (کنیز عبدالله) جمعاً با دو شتر به مدینه رفتند و نه بیشتر. در بازگشت وقتی آمنه در ابواء رحلت کرد، امّ ایمن آن حضرت را به مکه بازگرداند، نه ابوطالب.
در خصوص بازیهای دوران کودکی پیامبر اکرم در مدت اقامت یک ماههاش در مدینه، مواردی در کتب تاریخی نقل شده است. مانند اینکه او در بالای برج بنی عدی برخی پرندگان را پرواز میداده و در چاه آب آنجا، شنا میکرده است و غیره (آیتی، ص ۵۹).
۱۴. رحلت عبدالمطّلب به سند شیخ طوسی در دهم ماه ربیع الاول بوده است و نه در ماه ذیالحجه و هنگام طواف. (آیتی، ص ۵۰)
۱۵. در اواخر فیلم، مخاطب ناگهان با کودک چوپانی مواجه میشود که برای زنی به نام سویده شفاعت میکند. در این سکانس، اعراب همچون یک قوم وحشی تصویر شدهاند. باید گفت که اصل بردگی در اسلام و ادیان سابق، مورد تأیید است. این موضوع در عهد عتیق و عهد جدید نیز دیده میشود. در باب ۲۱ از سفر خروج تورات، احکام متعدد بردگان به تفصیل آمده است.
باید متذکر شد که دو نوع بردگی وجود داشته است. نوع اول، ارادی و اختیاری بوده مانند استخدامهای امروزی است. بردگان تمام مدت را در خدمت ارباب بودند و او همۀ مایحتاج آنها را تأمین میکرد و احترام متقابل آنها برقرار بود. اما فرزندان آنها، «آزاد» بودند و نه برده. نوع دوم، در جنگها رخ میداد که کفار و مشرکان را به اسارت میگرفتند و غلام و کنیز میکردند. این نوع از بردهداری، شکل خفیفتری از زندان است. بردگان اما فرصت داشتهاند تا اسلام بیاورند و در این صورت، آزاد میشدند. در آیۀ مذکور در سورۀ انسان، به یک اسیر آزادشده در مدینه، اشاره شده است. او در روز سوم، درب خانۀ امیرالمؤمنین(ع) را کوبید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلیَ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أسِیرًا». پیدا است که این شخص در مدینه در زمان حکومت عدل رسول خدا(ص) به اسارت آمده سپس آزاد شده است.
یکی از صورتهای ازدواج در اسلام، خریدن کنیز است. مالک کنیز، به خطبۀ عقد نیاز ندارد بلکه صرف خرید، نکاح را حلال میکند. آیات بسیاری از قرآن در خصوص «مِلک یمین» نازل شده و مراد از آنها کنیزانند. مثلاً خداوند تعالی وفق آیات ۳ و ۲۵ از سورۀ نساء میفرماید اگر نمیتوانید با زن آزاد ازدواج کنید، کنیز بگیرید (برای نمونههای دیگر از جواز نکاح با کنیز، نگا. نساء/ ۲۴ ـ مؤمنون/ ۶ ـ احزاب/ ۵۰ و ۵۲ ـ معارج/ ۳۰).
به هر حال، میخواستم بگویم که فیلم اگر قواعد اسلامی را تبلیغ و معرفی نمیکند نباید آنها را به شکل ناصحیح معرفی نماید.
۱۶. سکانس زنده به گور کردن دختر و سر رسیدن پیامبر اکرم(ص) مشمئز کننده است. قاعدتاً این کار باید توسط عبدالمطلب نهی میشد و نه پیامبری که هنوز در سنین کودکی است. چون همانطور که در بند نهم در خصوص سنتهای عبدالمطلب(ع) گفتیم این نهیها به او منسوب است.
۱۷. ابولهب بسیار بد تصویر شده است، هم چهرهاش و هم سکنات و رفتارش. همه میدانیم که سورۀ المسد، در وصف ابولهب و همسرش نازل شده است. اما آیا او تا به سر حد مرگ، با حضرت محمد دشمنی میکرده است، حتی از دوران کودکی؟ چگونه است گه او بعد از عبد المطلب، از یک طرف میخواهد کفیل محمد(ص) شود و از سوی دیگر آن حضرت را بکشد!؟
به نظر میرسد که این افراط و تفریط، از جانب فیلمساز رخ نموده باشد و نه از این شخصیت تاریخی. قاعدتاً دشمنیِ مشرکان با پیامبر اکرم(ص) بایست بعد از بعثت آن حضرت پدید آمده باشد. واقعاً چطور میتوان باور کرد که ابولهب علیه برادرزادهاش که در سنین کودکی است، برای ساموئل خبرچینی کند تا یهودیان بتوانند در حین سفر شام، نقشۀ قتل او را بکشند!؟ اینکه بحیراء به ابوطالب گفت «این کودک را از یهودیان دور بدار»، نه به این معنی بوده است که دشمنان در همین لحظه در کمین او هستند. جوانمردیِ اعراب، هنوز هم زبانزد است اما چطور پسر عبدالمطلب از این معرفت اصلاً نصیبی نبرده است!؟ آن هم در خصوص کودک یتیم برادرش. لهذا در خصوص ابولهب بایست تأمل بیشتری صورت میگرفت.
و اما تمجیدات
بر این حقیر فرض است که معادل این ۲۵ بند که از ایرادهای فیلم برشمردم، ۲۵ بند نیز در تمجید فیلم بگویم. اما چون فرصتی نیست فقط به یکی از آن موارد اشاره میکنم.
علت عزیمت مسلمانان به شعب ابیطالب در این فیلم، به درستی بیان شده است. این کوچ در واقع برای حفظ جان پیامبر از ترورها بوده است. در حالیکه غالباً علت این موضوع را به سبب قحطی و مشکلات اقتصادی میدانند و نادرست است.
و السلام علی من التّبع الهدی
نظرات