به گزارش سینماپرس، دست آدم به قلم نمیرود که به تحلیل تکنیکی و ساختاری بپردازد. باید کلی گفت؛ همان طور که فیلم چنین میکند. چهار راه استانبول-که اسمی بی ربط است- سواستفاده گر است و کثیف. فیلم ساز واقعه پلاسکو را به سُخره میگیرد و در گیر و دار آتش و تخلیه و مرگ آتش نشانان، لحظات کمیک خلق میکند.
از طرفی سرتیم آتش نشانان در اسلوموشن و در میان آهنگ علیرضا قربانی "یا خدا، یا خدا" میکند و از طرفی دیگر همگی در پی دوست دختر یکی از "کاراکتر"های اصلی هستند. از سوی دیگر خانواده ی آتش نشانان خون گریه میکنند(به راستی کسی در فیلم خون گریه میکند؟) از طرفی دیگر فیلم ساز مدام کات می زند به "بَدمن" قصه که در پی پولهای قمار است. میزان سهمِ تصویری که بدمن به خود اختصاص می دهد دو برابر آتش نشانان و قصه آن هاست. مونتاژ موازی آسیبی جدی به فیلم رسانده و فیلم را تکه تکه کرده؛ هرچند کدام فیلم؟
اثر قبل از آن که از ساختار و سناریو ضربه خورده باشد، از تفکر مبتذل پشتاش لطمه خورده؛ پلاسکو و کمدی؟ لحن اثر لاجرم باید تراژیک باشد و فیلم باید به سمت ملودارم برود که نقشه ی کثیف کاراکترهای اصلی قصه مبنی بر فریب بقیه اثر را متلاشی میکند. درست در همین زمان است که تماشاگر از فیلم میبُرَّد و کَنده می شود. بیش از ده دقیقه از فیلم القا میکند که همگی در زیر زمین مدفون شده اند، اما کمی بعد متوجه میشویم که تمهید روایی سناریست برای ایجاد شوک بوده است. درست همین زاویه دید است که فیلم را غیر انسانی میکند. از اکشن فیلم هم که بگذریم که بسیار آماتوری ست و پُر واضح است که بک گراند با پرده کروماکی بازسازی شده است. باز هم خدا رو شکر که ما ایرانی و مسلمان هستیم و واژگانی همچون: یا ابوالفضل، یا خدا، یا حضرت عباس داریم وگرنه جناب فیلم ساز چطور عمقِ فاجعه پلاسکو را به مخاطب تحمیل می کرد؟ از خانواده ی آتش نشانان شهید چه می بینیم؟ سرتیم وارد مدرسه می شود، تودهای خانم (معذرت که این واژه را به کار می بریم، تقصیر فیلمساز است که این گونه تصویر کرده نه ما) به سمت او می شتابند. یکی از خانم ها(بخوانید هنرور) بچه بقل پیش میآید و گریه می کند : " من جواب این بچه ها را چه بدهم؟ " ... سر تیم " صبر کنید و دعا" اشکی می ریزد و می رود. این هم از سهم همسران. به راستی خودِ آتش نشانان مگر سهمی داشتند که همسرانشان داشته باشند؟ بگذریم این بحث به جایی نمی رسد. ما به ترکستان می رویم. تنها مسئله ی مهم در فصل پلاسکو این است که همه به دنبال دوست دختر گمشده باشید! همین.
به راستی سه چهارم ابتدایی فیلم – که ملغمه ای از فیلمفارسی ست- چه ارتباطی با قضیه پلاسکو دارد؟ خرده قصه ها را به یاد بیاورید: دو جوان آس و پاس کلاه بردار، دختر فراری از خانواده ضعیفِ جنوب شهری، زن پا به ماه که به نشانه اعتراض، شوهرش را ترک می کند، مردی که خودش را جلو ماشین می اندازد و دیه می گیرد و... پاسخ پرسش بالا در یکی از دیالوگ های فیلم خلاصه شده است: " پلاسکو زمانی سوخت که جنس های چینی را وارد کردند..." (نقل به مضمون) بنابراین سناریست که پی به گنگ و مبهم بودن اثر برده، با گنجاندن چنین دیالوگی سعی در پیام رسانی دارد.
جدا از این که چنین شعاری را از دهان یک جوانِ آس و پاس فاقد تفکر شنیدن جای بسی تعجب دارد، جالب است که فیلم ساز کوچک ترین تلاشی در تصویری کردن این ادعا ندارد. به اَکت بازیگر هنگام این دیالوگ دقت کنید: درب یکی از جعبهها را باز میکند و ظرفی بسته بندی شده را بیرون می کشد. درود! سراسر فیلم پر از شعار و دیالوگ های سطحی ست. فیلم در تکنیک نیز کُمیتش لنگ است. فیلم برداری های شب بسیار سردستی و تخت نورپردازی شده است. صدا –به ویژه در فصل پلاسکو- حس هیجان برنمی انگیزد(چه چیز در این فیلم حس برمی انگیزاند که صدا برانگیزاند؟). مونتاژ، به ویژه با استفاده از تدوین موازی، فیلم را به مسلخ کشانده و از حس تهی کرده. میزانسن هم گنگ است. محل دوربین و زاویه ها، چگونگی نگرش فیلم ساز به مسئله را بیان نمی کنند. اگر میل دارید که فیلمی ببینید که حتی فیلمفارسیش درنیامده-چه برسد به اکشن- و اگر دوستدار لحظات کمیک در یکی از تلخ ترین حوادث تاریخ این بوم و بر-پلاسکو- هستید، این فیلم حتما توصیه می شود.
* سید سجاد حسینی
ارسال نظر