به گزارش سینماپرس، در روزهایی که زنان ایرانی در المپیک مدال میآورند و به راحتی در رشتههای مختلف ورزشی فعالیت میکنند، عرق سرد اختلاف خانوادگی و اخلاقی یک فوتسالیست زن با شوهرش را آن قدر تعمیم داده تا به زور آن را مشکلی بزرگ و مساله ای اجتماعی عنوان کند. «سهیل بیرقی» مانند فیلم اول خود گزارههای سطحی و کلیشه های فمنیستی را دستمایه ساخت عرق سرد کرده است، اما چون با این همه حرف تکراری و نخنما نمی شود فیلم جذابی ساخت، کنایه های زرد سیاسی و ژورنالیستی که حجم زیادی از آن را می توان در شبکه های اجتماعی خواند به فیلم خود سرازیر کرده است.
کارگردان گویا خود نیز می دانسته که ارائه چهرهای دورو و بی منطق و خشن نیز آنقدر تکرار شده که نمی تواند کمکی به فیلمش کند و به همین دلیل به سراغ استفاده پر حجم از درونمایه و مضامین جنسی رفته است. اگر به زحمت حفره های منطقی و حقوقی فیلمنامه نادیده بگیریم، دروغهای فیلمی که با عنوان «بر اساس یک داستان واقعی» ساخته شده را نمی توان ندید. نیلوفر اردلان بازیکن فوتسالی که فیلم بر اساس مشکل او ساخته شده است، پس از آنکه نتوانست در یکی از مسابقات حاضر شود با تایید فدراسیون فوتبال و حکم دادستانی در دوره بعدی تیم را همراهی کرد. اما او شماره هفت و بهترین بازیکن تیم نبود و همسرش نیز مشخصات و شخصیتی مشابه آنچه در فیلم نمایش داده شده را نداشت.
عرق سرد یک بیانیه فمنیستی و ژورنالیستی است که حتی نتوانسته از جذابیت های فوتبال نیز برای ایجاد کشش در داستان استفاده کند. همان سکانسهای ابتدایی فوتسال نیز بسیار مبتدیانه و دمدستی از آب در آمده است که این موضوع به فیزیک بازیگر اول فیلم برمیگردد. شاید پرخاش و عصبیت و داد و بیدادهای «باران کوثری» مهمتر از مساله فوتبال باشد!
عرق مانیفست!
«عرق سرد» عرق سرد است بر پیشانی پیکر سینمای رو به احتضار که قلبش از خون مانیفستهای بیامان و شلاقی تضییع حقوق زن و حقوق بشر و… توسط «زن یاغی سینمایی» (انگری وومن) به تلاطم آمده است و نزدیک است که ایدهها و خلاقیتهای فیلمنامهنویسی و… از بین برود. تلاطمی که چند سالی است به جان کارگردانهای جویای نام افتاده است که با قرار دادن کدهای ناپسندِ جشنواره پسند غربی، فیلمی ناشیانه با محتوای «دختران چشم رنگی ستمکش» میسازند که تحت استبداد مردان سنتیِ چشم رنگی و مشهور قرارگرفتهاند. نوع کاراکتر افروز و یاسر، کاملاً از شخصیت بیرون آمده و به جنسیت تبدیلشدهاند؛ چرک و کثیف و غریزی، دیالوگ میگویند و کنشهایی مبتنی بر جدال حیوانی دارند و از آنارشی و تنازع، لذت میبرند. «افروز» دختری انتقامجوست که از همه مردان، نفرت دارد؛ برای گرفتن حقش، حتی حاضر است شبیه مردان شود و مثلاً ساعتی میان آنها، فوتبال بازی کند و از شکست آنها، دلی خنک کند!
نوع ارجاع این فیلم به جدال خانوادگی و ورزشیِ «نیلوفر اردلان» و شوهرش، هزل و فریبکارانه است؛ درواقع فیلمساز، موضوع شخصی یک زوج واقعی را که شاید زندگی و عقاید سادهای هم داشتهاند، تحت قرائت غلیظ سینمای فیلمفارسی درآورده و چالشی میان (آزادی و استبداد)، (دین و لائیسه)، (فمینیسم و مرد گرایی) ایجاد کرده و از چالش میان آنها به تلخند و کمیک رسیده است. شریعت و قانون اسلامی در این فیلم، بهمثابه اسلحهای در دست مردان معرفیشده که موجب «خانه گریزی» زنان میشود. در مقابل، سبک زندگی لیبرال و آزاد و بدون «والدین» ترویج میشود که از قفس استبداد، باید به سمت پناهندگی به اسپانیا روی آورد و از خانه و خانواده گریخت! شبیه چنین سوژههایی را در فیلم مستند «فوتبال سربسته» آیت نجفی شاهد بودیم که در آنجا رسماً حجاب فوتبالیستها، توسط غربیها تمسخر میشد.
ثمره این ره گفت کور، ترویجِ خشم و کینه و قانونگریزی و آنارشی است توسط دیگ بخاری به اسم «دختر یاغی»؛ نسلی که اگر رهایش کنند، آسیب میزند، و اگر او را بگیرند، صدای محافل حقوق بشر درمیآید! همانطور که پانتهآ آل داود «لیلی رشیدی» بهعنوان وکیل، با عینک گرد خود، با ادای معرکهگیران پیشکسوت «بیزینس» حقوق زنان در داخل و خارج از کشور، رسماً به افروز میگوید: “اگر کاری نکنیم، حقتو میخورند میگذارندت کنار، اگر کاری هم بکنیم، باهات دشمن میشوند و میگذارندت کنار” و این جمله آنارشی، گویی آرزوی مورد تائید فیلمساز است.
*نقد سینما
ارسال نظر