به گزارش سینماپرس، در مغزهای کوچک زنگ زده شاید بیانی فلسفی مد نظر باشد اما قرار است که این بیان در یک فضایی بیان شود و کارگردان جنوب شهر را در نظر گرفته...
مصطفی ساجدی درباره فیلم «مغزهای کوچک زنگ زده» ساختهی نوید محمدزاده که در سی و ششمین جشنواره بین المللی فیلم فجر به نمایش درآمد، مینویسد:
جنوب شهر را انتخاب کرده تا جبر محیطی را به نمایش بگذارد! اما روایتش را پشت گفتمانی پنهان می کند که آن را به حضرت مسیح منتسب می کنند.
در اناجیل تحریف شده، مسیح(ع) متولد شده در آغول گوسفندان است. درست شبیه آنچه که سیدی از کودکانِ تحت سرپرستی شکور به نمایش میگذارد؛ کودکانی که در آغل هستند. شکور همان خداوندی است که در حدیث نفس شاهین (نوید محمدزاده) به چوپان تعبیر میشود.
شاهین به شکور معترض است. چون معتقد است او با گوسفندها (استعاره از بچه هایی که بزرگ کرده و برایش کار میکنند) با جبر برخورد میکند؛ در جایی از دیالوگ فیلم آورده میشود که اینها انتخاب نکرده اند چه کاره باشند.
اینکه خداوند به چوپان تعبیر شود نیز از فرهنگ مسیحی برگرفته شده است. جایی در مزمور از قول مسیح(ع) میخوانیم: «خداوند چوپان من است؛ او من را راهنمایی میکند که به چه راهی بروم، من را علفزارهای سرسبز می برد...در دره مرگ او همراه من است...»
در پایان فیلم حدیث نفس شاهین به همین اشاره میکند. او میگوید این چوپان است که مشخص میکند ما چه کار کنیم و چه کار نکنیم و ... و اینکه کی بمیریم!
حتی اگر بخواهیم از عمق گفتمانی فیلم عبور کنیم و سطحی تر نگاه کنیم و فیلم را اجتماعی در نظر بگیریم و منعقد باشیم که سیدی خواسته درد جنوب شهری ها را هم به نمایش بگذارد؛ باید بگوییم در نمایش آن بدجور ناتوان بوده است.
در بدوی و وحشی نشان دادن جنوب شهریها هیچ نشانی از نمایش درد دیده نمیشود و هومن سیدی با دوربینی جنوب شهر را به نمایش گذاشته که گویی آن را یک محقق انسان شناس بعد از رنسانس تصاویری از نئواندرتال ها را به ثبت رسانده است.
اگر از گفتمان حاکم بر فیلم فاصله بگیریم باید سراغ کاراکترهای فیلم برویم!
شاهین با بازی نوید محمدزاده کاراکتر بی هویتی است. اندکی شیرین عقل میزند که عرضه انجام کاری را ندارد و برادر بزرگترش شهرام که باند خلافکاری دارد به او ماموریت نمیدهد!
او آنقدر شیرین عقل است که با یک وان شکسته خوشحال و عینک دست دوم برایش افتخار می شود.
اما همین آدم شیرین عقلِ پاپتی، جملات فلسفی می گوید که در بالاتر به آن اشاره کردم و جایی هم همچون بازجو، گره از داستان خواهرش باز میکند.
اما به حق از بازی خوب نوید محمد زاده باید تقدیر کرد؛ اگرچه همچنان یک پسرِ عصبانی بود ولی متفاوت عمل کرد که به همراه گریم خوب فیلم، شاهد یک محمدزادهی متفاوت بودیم.
کاراکتر دیگر شکور است با بازی فرهاد اصلانی!
شکور اگرچه آشپزخانه تولید مواد مخدر دارد و هم بچه دزد بوده و هم بچه های سرراهی را بزرگ کرده اما اینها در نظرش کار بدی نیست و تمام حساسیتش روی ناموس و تارهای موی خواهرش است.
شهروز پسر کوچک خانواده است که سیزده چهارده سال بیشتر ندارد؛ اما هم بلد است سیگار بکشد، هم از شکور دستور بگیرد که آدم خفه کند و هم پلیسی را بکشد.
چرک و کثیف بودن فیلم در این کاراکتر بیشتر خودش را به نمایش میگذارد. حتی وقتی لئونِ حرفه ای میخواست ماتیلدا را آموزش بدهد؛ با مقاومت و اصرار این کار را کرد ولی همچنان ماتیلدا یک کودک ماند؛ اما شهروز، پسرِ بچهی فیلم خودش یک لئون است.
فیلم آنقدر تحت تاثیر ژانر نکبت است که حتی طراحی گریم ها از فیلمنامه تاثیر افراطی گرفته است تا جایی که نعمت خواستگار خانواده شاهین که فردی مذهبی و خانواده دار است، صورتش چون شاهین و دوستش و شخصیت های دیگر فیلم کثیف و چرک است.
جمع بندی:
مغزهای کوچک زنگ زده را نباید فیلمی اجتماعی دانست. این فیلم «اعترافات خطرناک ذهن سیدی» است که او خودش پشت چهره های جنوب شهری ها پنهان کرده است تا هم به ژست حمایت از مردم ضعیفش برسد و هم بتواند حرفش را بزند. بزرگترین مظلومین فیلم سیدی همان جنوب شهری ها هستند که فیلمی سراسر توهین برایشان ساخته شده است.
*خبرنامه دانشجویان ایران
ارسال نظر