سریال شهرزاد بعد از گذشت فصل اول در هر فصل و هر قسمت افول و سقوط بیشتری میکند. مشخص است که در روایت و قصه کم آورده و این کم آوردن را با آب بستن به آن جبران میکنند. شهرزاد مانند یک آبگوشت است ولی آبگوشتی که ۷۰ درصد آن آب است و ۳۰ درصد هم کمی گوشت و مخلفات. و این آبگوشت البته دست پخت چهرهای مانند «حسن فتحی» نیست بلکه کار خانمی است که شدیدا نگران حقوق پایمال شده زنان معاصر ایران زمین است به نام خانم «نغمه ثمینی».
سریال بسیار به فضای آثار قبل انقلاب موسوم به فیلمفارسی نزدیک است. داستان خستهای که حواشی و فرعیاتی مانند زن دوم، عشق قدیمی، خواستگاری شاگرد مغازه از دختر اوستا در کنار داستان عاشقانه مخاطب پسند و جذابی که در حقیقت به پایان رسیده بود و حالا کش پیدا کرده است.
زد و بند شبه مافیا و باندهای قاچاق و صاحب نفوذ که بسیار ابتدایی از کار در آمده است و هیچ شباهتی با همچین تمی در فیلمهای جنایی و نوآور و پدرخواندهای ندارد. بازی آقای کیانیان بیشتر از اینکه شبیه یک رئیس باند بدجنس با ویژگیهای فردی خاصی باشد فقط شبیه یک بیمار روانی است و نتوانسته جایگاه یک رئیس باند مخوف را ایجاد کند.
کتک کاری و هفتیرکشی و بزن بهادر بازیهای مفرط همگی از دیگر آب بندیهایی است که با اضافه شدن به سریال میتوان دید و سرگرم شد و تخمه شکست. دقیقا چیزی که ما در سالنهای سینمای لاله زاری باید انجام دهیم و شاید چیزی که خود تیم سازنده به آن علاقهمند باشند. همان علایقی که آوینی در نقد فیلم مادر علی حاتمی به او متذکر میشد:
باز هم آقای «علی حاتمی» و دل مشغولی های خسته کننده اش؛ دلبستگی اش به عهد قجر و آت و آشغال های صندوق خانه های متروک وآدم هایی نیست آبادی، اما با بزک واعی و دیالوگ های پر تکلف و حکاکی شده ای که حتی برای رعایت جناس و قافیه کج و معوج شده اند، آن هم از دهان تیپ های تصنعی که این کلمات در دهانشان زیادی می کند…
این کلمات در دهان همه زیادی می کند و من نمی دانم که اصلاً این طرز نوشتن و حرف زدن اگر به درد سینما و تئاتر نخورد، به چه درد دیگری ممکن است بخورد!
باز هم داستان به نحوی به همان روزگار نه چندان دوری باز می گردد که تهران قدیم در سرازیری مست فرنگ شدن افتاده بود؛ اول آدم ها و بعد اشیا… عهد قجر آخرین دوره اضمحلال تاریخی این قوم است پیش از سلطه تمام عیار شیطان پیر…
هنوز انگار این کلمات زنده است و نویسنده گویا همین الان آنها را نوشته است. ایکاش بود و امروز در پیشانی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی خط شکنی میکرد. بگذریم…
اما باز آثار قبل انقلاب لطفی که داشت این بود که عشق هرچه بود و هر شکلی بود تقدسی داشت و دیگر به فضای مثلثی و مربعی نزدیک نمیشد ولی شهرزاد دو فصل است که آلوده به همین تم شده است و دیدن این سریال برای خانوادههای ایرانی که دارای فرهنگ و چارچوب هستند مشکل است. علاوه بر اینکه داستان عشقهای مثلثی سریال بدون مقدمه چینی با یک پرش بلند به این نقطه رسیده است و یک اشتباه فاحش در فیلمنامه نویسی است.
شهرزاد اما یک ویژگی مثبت خود را نسبت به فصل اول از دست داد و آن بیان تاریخی اتفاقات و رخدادهای مهم دوران پهلوی است. اگر شهرزاد را میدیدیم یکی از چند دلیل معدودش در فصل اول تلاش جدید حسن فتحی برای بیان تاریخ معاصر بود. فتحی قبلتر نشان داده بود که در قصهگویی برای تاریخ معاصر و قبل از انقلاب دست توانایی دارد. او در اولین سریال خود یعنی «پهلوانان نمیمیرند»، بعدتر در «مدار صفر درجه» و از همه بهتر در «شب دهم» نشان داد که چقدر تاریخ معاصر را خوب خوانده است و هنر دراماتیزه کردن آن را دارد.
ولی شهرزاد در فصل اول به این موضوع وفادار بود و بعد از آن دیگر خبری از این ماجرا نیست. بلکه فضای تاریخی سریال کاملا به حاشیه رفته است و فقط به چند جلسه حلقه روشنفکران و بحثهای سیاسی آنان ختم میشود.
پس یک سوال باقی میماند، چه چیزی در فصلهای جدید روایت میشود؟ مساله این اثر هنری چیست و چه دغدغهای را دارد؟
بنظر میرسد بدون هرگونه پیش داوری باید اعتراف کرد که شهرزاد روایت مبارزات زن مدرنی است که علیه زورگوییهای مردسالارنه زمانه خودش ایستادگی میکند و قصد دارد تا رسم زمانه را درباره زنان عوض کند. شهرزاد داستان ولی کارش در فصل اول تمام شده نبود چون اگر فصل اول سریال تمام شده بود تم فعلی سریال که مانند انبوهی از غر زدنها و گیردادنها به وضعیت زن دیروز است تداوم نمییافت.
خانم ثمینی که نویسنده و ایده پرداز اصلی سریال است با ادامه بسط تفکر فمینیستی خود در سریالی که داستانش دو فصل است تمام شده فقط روضه خوانی برای زنان مظلومی میکند که زیر خاک دفن شدهاند و آقای فتحی نیز خرسند از شرایط فعلی تیشه بر سابقه درخشان کاری خود میزند و بیننده هنر دوست و سبک پسند خود را هر روز ناامیدتر از قبل میکند.
بهتر است رو راست باشیم و بگوییم خانم ثمینی فضایی پیدا کرده است تا تمام دغدغههای زن سالارانهاش را یکجا مانند بلندگو فریاد کند تا همه گوشها پاره شود که زن ایرانی چه مصیبتهایی کشیده است. نتیجه تمام این آب و آتش زدنها همین آبگوشتی شده است که تعریفش را کردیم.
*رسانه انقلاب
ارسال نظر