۱. انتشار گزارش حیرت آور مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری در آخرین جمعه سال ۹۶، شوکی بزرگ به سینمای ایران است.
دستپخت یک سال نویسندگان، کارگردانها، تهیه کنندگان و مهمتر از همه مدیران سینمایی ایران در طول این گزارش، عمیقاً ضدامید، ضدخانواده، ضد زن، فاقد افق با اغتشاش ارزشی و سیاهنمانامیده شده است.
نکته حیرت انگیز این گزارش، تهیه آن در بخش پرنفوذی از دولت است که سالهای سال است نقش بازوی فشار رسانهای را بر عهده گرفته است. مرکزی که به مدد نقش حسام الدین آشنا در دو انتخابات ریاست جمهوری اخیر، پر اهمیتتر از یک مرکز تحقیقاتی صرف شده است، معتقد است که فرآورده سینمای ایران برای جامعه ایرانی چیزی جز یاس، تلخی، شکست و ناامیدی نیست و این پایان تلاش بخش بزرگی از جامعه سینمایی در تمام این سالها برای منتسب کردن نقدهای اصولی سالهای اخیر به سیاسی کاری است. دولتی که با دوقطبی سازی همین هنرمندان در فضای مجازی بر صدر نشست، حالا معتقد است که این سینما، نه تنها کارکردی برای جامعه ایران ندارد بلکه تبدیل به مخدری مخرب شده است که ثمرهاش برای هیچ کدام از ارکان جامعه ایرانی نه تنها مفید نیست، بلکه تهدید کننده ارکان جامعه است.
بولتنهای محرمانه نهادهای خاص درباره جشنواره فجر امسال احتمالاً خوش بینانهتر از این گزارش هستند حالا دیگر اصولگرایان، ارزشیها، انقلابیها، حزب اللهیها، و یا دلواپسها، برچسب جدید طیفی از جامعه که به شدت به سینمای این سالها منتقدند، نیستند که عملکرد سینمای ایران را یک آسیب میدانند. این بخش مهم و استراتژیکی از دولت اعتدال دکتر روحانی است که سینمای ایران را به ویرانهای تشبیه کرده است که گویی دست اندرکاران آن ماموریتی برای ویران کردن جامعه داشتهاند.
فرار کردن از سهیم بودن سینمای ایران در تبدیل شدن وضعیت جامعه به وضعیتی غیرطبیعی و ناسالم حالا دیگر به آسانی قبل نیست. شجاعت محققان مرکز پژوهشهای استراتژیک ریاست جمهوری در انجام این پژوهش و شجاعت مضاعف مدیران این مرکز در انتشار این گزاش به یادماندنی است.
۲. یک نکته دیگر هم میماند. امسال در توصیف جشنواره فیلم فجر نوشتم که احوالات این سینما آدمی را به یاد لطیفهای قدیمی درباره کمونیسم میاندازد:
«کمونیسم» مجموعهای است از عالیترین دستاوردهای تمام ادوار تاریخی بشر؛ از جامعه «قبیلهای»، وحشیگری را به ارث برده است، از «عصر باستان»، بردهداری را به اشتراک گذاشته است، از دوره «فئودالیسم»، روابط سلطه؛ از «سرمایهداری»، استثمار و از «سوسیالیسم» فقط اسمش را.
تشبیهی از سینمای دهه نود ایران که آن هم از سینما فقط اسمی به یادگار برده است و مجموعهای از کژکارکردیهای اجتماعی هنرهای مختلف در دورانهای مختلف را کنار هم جمع کرده است.
حالا با این وصف، در شرایطی که به گزارش یکی از نزدیکترین دولتهای تاریخ سیاسی ایران به طیف اکثریت سینما، خود سینما متهم به ایجاد تصویری غیرواقعی از جامعه ایران و به همین ترتیب افزودن به مشکلات اجتماعی و روانی در مردم ایران است، دیگر نیاز به اعتماد به نفسی بالاتر از حد محترم و معقول از سوی سینماگران است تا دوباره در صفحات ایسنتاگرام و دیگر شبکههای مجازی راه حلهای مبتذل آنها درباره انواع و اقسام معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را ببینیم. اما سلبریتیهای ایرانی نشان دادهاند که «میتوانند».
کاش کمی «تدبیر» داشته باشند و پیش از ارائه راه حلهای تخیلیشان برای حل مشکل زلزله و گرانی و حجاب و... به این سؤال پاسخ دهند که چه کردهاند که امروز داد دولت دوست داشتنیشان هم از دست آنها درآمده است و چه شده است که امروز همه متحد شدهاند علیه این بیکارکردی و انحراف بزرگ سینمای ایران. جامعه ایرانی در بحران است و حالا دیگر همه جز خودشان قبول دارند که سینما هم در به وجود آوردن این بحران سهیم است.
*حمیدرضا بوالی
ارسال نظر