شبکه مستند در روزهای پیروزی انقلاب (دهه فجر)، بهمن ماه سال گذشته، اقدام به پخش سه گانه مستندی درباره علم(اسداله)، هویدا(امیر عباس) و اشرف(پهلوی) کرد که با انتقاد گسترده فعالان فرهنگی مواجه شد.
اگر این مستند را به چهار بخش تقسیم کنیم، «خاطرات سینما» میکوشد طی گفتگوهایی با عشاق سینما و هنروران و عوامل فنی سینما، جلوهای از شکوه سینمای قبل از انقلاب را در جغرافیای خیابان منوچهری و ارباب جمشید به مخاطب مخابره کند. فیلم با غلام ژاپنی و چیچو از هنروران معروف سینما آغاز میشود که به عشق دیدن هنرپیشههای آن زمان فروزان، نصرت اله وحدت، بهروز وثوقی، فردین و هنرپیشههای فیلمفارسی در خیابان ارباب جمشید و منوچهری، در دفاتر مستقر در این دو خیابان حاضر حضور مستمر دارند. قبل از انقلاب بسیاری از استودیوهای تولید فیلمفارسی در این دو خیابان مستقر بودند. مستند «خاطرات سینما» فیلمفارسیچیهای قبل از انقلاب و عوامل مرتبط با آن را بسیار باشکوه نمایش میدهد.
«فیلمفارسی» که حداقل تا نیمه دهه هشتاد مایه خجالت و سرافکندگی جریان روشنفکری بود و طبق تعریف کاملا فرمولیزه شده دکتر هوشنگ کاووسی بیهویت بود و به سینما شباهتی نداشت. روشنفکران غیر وابسته، چالشی جدی و مستمر با چنین سینمایی داشتند و مستند «خاطرات سینما»، تلاش میکند حس نوستالوژی مخاطب را با نشان دادن تصاویری از فیلمفارسیهای گذشته و جغرافیایی دفاتر و استودیوهای مستقر در دو خیابان مذکور را زنده کند. لحن مستند درباره فیلمفارسی ستایش گونه است و باید این نکته را در نظر بگیریم، فیلمفارسی محصول مستقیم دوران پهلوی است. مشرق در تحلیلی به بهانه نقد سینمایی فیلم نهنگ عنبر ۲ جانمایه چنین سینمایی را به صورت جزئینگر تحلیل کرده است.
کلیت سینمای قبل از انقلاب توسط نشریات سینمایی و روشنفکران تقبیح و تکفیر میشد اما مستند «خاطرات سینما» نگاهی کاملا متفاوت به سینمای قبل از انقلاب دارد. مصاحبه شوندگان دو خیابانی که اغلب استودیوها و دفاتر سینمایی قبل از انقلاب در دو خیابان منوچهری و ارباب جمشید بودند را به شکل عجیبی ستایش میکنند و اغلب آنها از عشق به سینمای قبل از انقلاب میگویند. حاضران در این مستند، از جغرافیای دفاتر سینمایی در مقابل دوربین چنین سخن بر زبان جاری میکنند که گویی دارند درباره چینه چیتا (استودیوی وسیع و مجهزی سینمای ایتالیا) ، بالیوود و نظام استودیویی هالیوود صحبت میکنند.
بخش نخست مستند خاطرات سینما به صورت زیرپوستی توصیفی از نشاط در تولید سینمای فارسی در دهه چهل و پنجاه است. در صورتیکه سینمای فارسی به دلیل تکرار خودش و عدم ارائه محتوای متنوع در سال ۱۳۵۶ ورشکست شد و تعداد تولیدات سینمای ایران به عدد ۸ رسید. با این حساب خاطره سازی از فضای پر نشاط فیلمسازی قبل از انقلاب، جعل تاریخی است. نشاطی در متن و فرامتن سینمای دوران پهلوی نیست، شاید عدهای از برخورد با مدیوم سینما و به هم ریختن کافه توسط قهرمانان کاریکاتوری جریان فیلمفارسی در دوران کودکی و نوجوانانی مسرور شدهاند اما با اتکا به تکرار این موتیفها نمیتوان حقیقت را جعل کرد که سینمای پر نشاطی قبل از انقلاب داشتیم. اما فیلم با نشان دادن ساختمانهای مخروبه در دوران کنونی اصرار به یک نوستالوژی زیر پوستی از دست رفته دارد. این نوستالوژی زیر پوستی از دست رفته را مستند پیوند میزند به نوستالوژی جغرافیای لالهزار.
لاله زار میعادگاه عشاق سینما بود یا میعادگاه الکلیها؟
ایوب شهبازی لابراتوریست سابق سینما در این مستند میگوید لاله زار میعادگاه اهل سینما بود، لالهزار سینما، تئاتر و کافه داشت و همه چیز در لالهزار بود. مصاحبه شونده دیگری که سالها در لالهزار نوشابه میفروخته میگوید هرکسی به تهران میآمد در وهله نخست به لالهزار مراجعه میکرد و با ۱۰ یا ۱۵ ریال میتوانست سه فیلم بییند و با نمایش تصاویر آرشیوی موسیقی محزون فیلم ناگهان شاد میشود و توصیفی از تعدد سینماهای در این خیابان ارائه میشود.
ایوب شهبازی اشاره میکند وارد یک کوچه شدم " وای خدای من... جنگل سینما بود. " مستند در این بخش به توصیفی از نشاط پنجشنبهها و جمعههای دوران قبل از انقلاب میپردازد و ناگهان با یک موسیقی جاز شلوغ با صدای طبل نشاط اجتماعی به شکل اغراق آمیز به نمایش گذاشته میشود. قبل از انقلاب جغرافیای لالهزار فقط به سالنهای سینما و تئاتر خلاصه نمیشد، بلکه تئاتر و از سینما بخشی از یک عشرتکده شهری بود برای توسعه اباحهگری در کل سیستم شهرنشینی تهران قدیم. وابستگان حکومت پهلوی برای توسعه دامنه این عشرتکده، از انجام هر اقدام موثری کوتاهی نمیکردند. مستند در نیمه دوم با انگشت گذاشتن بروی گزاره نوستالوژی سینما رفتن در محدوده لالهزار، دستمایه تلقین وجود نشاط اجتماعی قبل از انقلاب ۵۷ را دنبال میکند. این مسئله سادهترین برداشتی است که از محتوای مستند میتوان کرد.
یکی از راویان اصلی مستند - ایوب شهبازی - اشاره میکند صدای جار و جنجال مردم، صدای خوانندهها، انواع و اقسام خوراکیها و تنقلات فراوان بود که گفتنی نیست. یکی دیگر در متن مستند میگوید که خیلیها از شهرستان برای کار به لالهزار میآمدند و لالهزار به عنوان عشرتکدهای اجتماعی در محتوای مستند «خاطرات سینما» تبدیل به یک مرکز اقتصادی میشود و راویان زوایای کارآفرینی در این خیابان را پیش میکشند. یکی دیگر از راویان اشاره میکند جنب هر سینمایی آجیل و تخمه فروشی وجود داشت، صدای تخمه و چیک چیک شکستن آجیل و تخمه با صداهای فیلم آمیخته میشد و همه لذت میبردند و ناگهان بخشی از فیلمفارسی های دوران پهلوی در لابهلای تصاویر پخش میشوند.
راوی دیگری اشاره میکند، هشتصد صندلی سالن سینما پر میشد؛ مردم صبح می رفتند داخل سالن و شب بیرون میآمدند. و مستند تعمدا نشاط سینمایی جعلی قبل از انقلاب را چنان آگراندیسمان میکند تا مخاطب فعلی که تصویری از تهران پیش از انقلاب ندارد، همزمان با چنین توصیفهایی، درباره نشاط سینما رفتن در لالهزار دوران پهلوی و دیدن سینماهای مخروبه امروز، اندوهی نوستالوژیک نسبت به گذشته پیدا کند.
تصور کنید در کنار توصیف نوستالژیک شلوغی لالهزار در دهه سی و چهل و وضعیت سینماهای مخروبه کنونی، از منظر مخاطب کفه حس نوستالوژیک سینما رفتن به نفع دوران لالهزار پهلوی سنگینتر میشود. اما برای مواجه با القای چنین حسی باید به یک نکته اساسی اشاره کرد. با این حجم پروپاگاندای لالهزاری مستند «خاطرات سینما» تنها ۱۶ سالن سینما در جغرافیای لالهزار وجود داشت.
اگر تعداد سالنهای سینمای آزادی و پردیس کوروش را با هم جمع بزنیم از تعدادی سینماهای لالهزار بیشتر خواهد شد. پردیس کوروش که سمبل سینماسازی پس از انقلاب است ۱۴ سالن سینما دارد. تفاوت لالهزار با پردیس کوروش این است که شهروندان ایرانی به صورت مجردی می توانستند پای در لالهزار بگذارنند و این خیابان محل تفریح بانوان و کودکان نبود. در صورتیکه پاتوقهای سینمایی کنونی در طبقات گستردهای به خانوادهها تعلق دارد.
اما نکته مهمتر ورای تعداد سالنهای سینما مسئلهاش تعداد پیالهفروشی، کافهها و کابارههای مستقر در خیابان است. در واقع ۱۶ سالن سینمایی در خیابان بنا شد تا بساط شرابخواری و شراب فروشی گرمتر شود. آیا چنین لالهزاری میتواند برای نسل امروز نوستالژیک باشد؟ اما سئوال مهم این است که اگر مردم در قبل از انقلاب اینقدر با نشاط و سرخوش مشغول تفریح در لالهزار بودند چرا انقلاب کردند؟ حالا شبکه مستند با نمایش چنین مستندهایی در همافزایی و هم راستایی با شبکه من و تو به لطف تصاویر آرشیوی، از شرایط اجتماعی ماقبل پهلوی، یک نوستالژی زیبای اجتماعی زیبا برای مردم بازسازی میکند.
عناوین مختلفی در مورد سینماها و جغرافیای لالهزار بکار میرود. توصیفی که توام با شیفتگی است و گویی حاضران در این مستند حواسشان در چهل سال قبل قفل شده و ساعتهایشان در بهمن ۱۳۵۷ یخ زده است. درباره کدام مردم در این مستند حرف زده میشود؟ اگر امام آن جمله طلایی را درباره سینما نفرموده بودند، همان شور انقلابی سال ۵۷ به سوختن تمام سینماها منجر میشد. سئوال اینجاست که چرا مردم سینماها را آتش میزدند. آیا مردم ایران ضد فرهنگ بودند؟ آیا از نمایش فیلمهای هالیوودی خشمگین بودند؟ پاسخ این سئوال هیچ وقت با منطق درستی به مردم ارائه نشده است. مردم ایران همچنان دوست دارند فیلم خارجی خوب در سینما ببیند. اما در دوران پهلوی بر اثر یک هرج و مرج فرهنگی، فیلمهای پورن و نیمه پورن ایتالیایی و اروپایی در سینماها نمایش داده میشد و عمده سینماهایی که توسط مردم آتش زده شد، همان سالنهایی بودند که اقدام به پخش چنین آثاری میکردند.
به تبع همین جریان در اغلب سینماهای محدوده لالهزار عمدتا فیلمهای کمدی سکسی ایتالیایی لاندابزنکایی پخش میشد و نکته جالب اینجاست که کمپانیهای اصلی هالیوودی در ۱۳۵۴ سینماهای ایران را به خاطر پخش آثار ایتالیایی تحریم کردند. حتی آمریکاییهای هم اعتقاد داشتند پخش فیلمهای لبریز از برهنگی ایتالیایی به بازار سینمای هالیوود صدمه خواهد زد. با همین مصداقها و گواه تاریخی میتوان ثابت کرد در محدوده لالهزار قبل از انقلاب هیچ خاطره سینمایی سالمی را در محدوده تولیدات وطنی مثل موسرخه و کمدیهای ایتالیایی نمیتوان جستجو کرد و شبکه مستند در یک اقدام اشتباه، چرا چنین مستندی را پخش کرده که حس نوستالژیکی را نسبت به لالهزار در علاقمندان سینما پدید آورد. مستند خاطرات سینما، کدام خاطره سینمایی را در لالهزار جستجو میکند، آیا در کمدیهای لاندابزانکایی لبریز از اروتیسم و برهنگی میتوان خاطرهای را جستجو کرد!؟
پس از انقلاب بافت محیطی لالهزار به همین دلیل تغییر کرد و آیا پخش چنین مستندهایی از شبکه مستند، دروغی تصنعی درباره نشاط اجتماعی دوران پهلوی نیست؟ فیلم به شکل عجیبی روی تصاویر بهروز وثوقی در فیلم رضا موتوری تاکید دارد بهروز وثوقی که حضورش در آثار ضد ایرانی نظیر فصل کرگدن (بهمن قبادی) در خارج از کشور، صحه بر مواضع سیاسیاش میگذارد.
مسئولان صدا و سیمای جمهوری اسلامی این همه هزینه می کنند تا سریالی مثل معمای شاه ساخته شود تا روند اجتماعی – فرهنگی را دوران پهلوی را به چالش بکشند در عوض شبکه مستند دقیقا چهرههای سیاسی وابسته به حکومت طاغوت را تطهیر میکند و با پخش مستند «خاطرات سینما» نشاط اجتماعی قبل از انقلاب را از دست رفته توصیف میکند.
*مشرق نیوز
ارسال نظر