فاطمه سادات ناظمی/ نهادینه سازی مولفه های غربگرایی، زندگی سکولار و اباحی گرایی از یکسو و بی توجهی به استقلال فرهنگی، اقتصادی و نظامی کشور، ارتقای فرهنگ عمومی جامعه و آرمان های انقلاب مردم ایران از سوی دیگر توصیف بهتری از فرهنگسازی سینمای جمهوری اسلامی است، در نسبت با تعاریف رویایی، اغراق آمیز و خلاف واقعی که مدیران سینمایی از تاثیرگذاری های این سینما ارائه می دهند. در نگاه مدیران فرهنگی همواره رویدادهای هنری و فرهنگی در راستای اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی قرار دارد! از جمله در بیان دبیران حال حاضر جشنواره های دو زیستی فجر که از یکسو جشنواره سی و ششم را همسو با انقلاب اسلامی ترسیم نموده و همه را مدیون سینمایی می دانند که با برگزاری جشنواره فیلم فجر، به جشن های انقلاب اسلامی شکوه مرحمت فرموده اند! و از سوی دیگر برگزاری این جشنواره را به صورتی متوهمانه ترسیم و مدعی می شوند که یک قدرت نمایی برای دیپلماسی عمومی کشور به ارمغان می آورد!
البته متولیان فرهنگی و سینمایی حال حاضر کشور چندان تقصیری ندارد، چرا که شکل فعلی جشنواره فیلم فجر و مُدل دو زیستی آن، از اساس قادر به صیانت از حقوق فرهنگی مردم نیست و مدیران چاره ای جز ارائه تعاریف رویایی و تصویرسازی مثبت از آن ندارند.
بر این اساس یکی از موانع جدی نادیده گرفته شدن حقوق فرهنگی ملت در جشنواره های فیلم فجر که میراث به جا مانده از ادوار گذشته آن است، عدم تبیین اصول راهبردی برای آن می باشد؛ به نحوی که جشنواره فیلم فجر پس از سی و شش دوره، هنوز نمی داند جشن سینمای انقلاب اسلامی است یا فستیوال سینمای ایران؟ جشنواره ای محلی است یا بین المللی؟ محل نمایش بهترین های هنر انقلاب است یا مکان تجلیل از نورچشمی های دولت های گوناگون؟ محل انتخاب آثار برتر و حرفه ای است یا دورهمی سالانه سینماگران و سینمادوستان؟ ابزار جنگ فرهنگی است یا محل تبلیغ فیلم ها برای اکران عمومی؟
واضح است که جشنواره ای دو زیست همچون جشنواره فجر که تکلیفش با خودش مشخص نیست نه می تواند حقوق مردم را در نظر بگیرد، نه ظرفیت های هنری و تکنیکی را، نه به سینما بپردازد و نه به ارزش های الهی و اسلامی. نتیجه آنکه هر سال به جزء مسئولان برگزارکننده اغلب از جشنواره ناراضی اند، علماء، سینماگران، اصحاب رسانه، منتقدان، مردم، جوانان هنرمند، پیشکسوتان سینما و ...
جشنواره فیلم فجر چه در بخش ملی آن و چه در بخش بین الملل و جهانی، از اجرا تا محتوا و نحوه تخصیص جوایز و ... از وجود سیاستی جامع و کلان جهت تأمین منافع و مصالح فرهنگی ملت و نظام اسلامی بی بهره است. |
عدم تدوین سیاست ها و اصول حاکم بر جشنواره فیلم فجر چه در بخش ملی آن و چه در بخش بین الملل، باعث شده تا ضوابط تمجید، حمایت و تقدیر از دولتی به دولت دیگر تغییر کنند، دولتی فیلمی را توقیف می کند، دولت بعدی نمایش می دهد، سیاست های دولتی در دولت بعدی به کل کان لم یکن تلقی شده و سیاست های نوینی اتخاذ می شوند و ...
قطعا به همین علت است که سینماگران مستقل نیز از وضعیت سینما و جشنواره فیلم فجر رضایت ندارند، چرا که در ادوار گوناگون تعدادی از مدیران و متولیان امر، جشنواره و جوایز آن را ابزاری برای خشنودسازی هنرمندان وابسته به جناح خویش و افزایش قدرت باندها قرار داده اند و این همه در حالی است که اصول انقلاب اسلامی، ارزش های الهی و اسلامی، مؤلفه های سبک زندگی اسلامی و امثالهم ثابت بوده و تغییر نمی کند.
به بیان دیگر سینمای ایران و جشنواره فیلم فجر به عنوان بخش مهمی از آن، از هیچ قاعده و اصول مشخصی در چارچوب ارزش های فرهنگ زندگی اسلامی و اصول، آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامی پیروی نمی کنند که اگر چنین بود، سیاست فرهنگی دولت ها، از دولتی به دولت دیگر تغییرات ۱۸۰ درجه ای پیدا نمی کرد.
البته در برخی اسناد بالا دستی، هدف گذاری ها و اولویت هایی برای بخش های مختلف فرهنگ و هنر تدوین شده است، اما از آنجا که این اسناد ضمانت اجرایی نداشته و هیچ نهادی دولت ها را برای نادیده گرفتن آنها بازخواست نمی نماید، دولت ها به سادگی تمام این اسناد را نادیده گرفته و خود را ملزم به حرکت در چارچوب آنها و یا پاسخگویی در قبال نادیده گرفتنشان نمی دانند.
بعید است هیچ یک از مدیران فرهنگی به ویژه مدیران سینمایی کشور که فضای گل و بلبلی از سینما ترسیم می کنند، بتوانند تولیدات صورت گرفته در دوران تصدی گری خویش را مبتنی بر اولویت های فرهنگی نقشه مهندسی فرهنگی کشور دسته بندی کرده یا حتی یک نمونه از جریانسازی های فرهنگی در دوران مدیریت خود را منطبق بر این اولویت ها ارایه دهند، دریغ از یک نمونه از مدیران فرهنگی مسلمان و دلسوز اما بی خاصیت!
اولویت های فرهنگی مد نظر سند نقشه مهندسی فرهنگی کشور اولویت های فرهنگی شامل موضوعات، مسائل و چالش های اساسی است که ناظر به ارزش ها، الگوهای رفتاری، محصولات و نمادهای فرهنگی کشور در سطوح فرهنگ ملی (اسلامی ایرانی)، عمومی و حرفه ای می باشند. اولویت ها معیار و مبنای تخصیص منابع و امکانات کشور برای تحقق اهداف و چشم انداز فرهنگی کشور محسوب می شوند. ۱- هویت اسلامی، ایرانی و انقلابی؛ انتظار منجی، قرآن و عترت، نماز و مسجد، ولایت فقیه، فرهنگ بسیجی، ایثار و جهاد و شهادت، زبان، ادبیات و خط فارسی. ۲- نهاد خانواده و جمعیت؛ الگوسازی خانواده اسلامی ایرانی، تسهیل ازدواج، تحکیم خانواده و کاهش طلاق، جمعیت مطلوب (کیفی و کمی). ۳- سبک زندگی اسلامی - ایرانی؛ معماری و شهرسازی اسلامی ایرانی؛ عفاف، پوشش و آرایش بر اساس فرهنگ اسلامی ایرانی؛ صله رحم و الگوهای تعاملات اجتماعی، خانوادگی و فردی با اولویت کودکان، نوجوانان و زنان. ۴- اخلاق و فرهنگ عمومی جامعه: ۱- فرهنگی؛ صداقت، راستگویی و درستکاری، تعاون و کارجمعی. ۲- اجتماعی؛ اعتماد اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر، شایسته سالاری، انضباط اجتماعی، قانون گرایی و رعایت حقوق دیگران، فرهنگ حفظ محیط زیست. ۳- اقتصادی؛ فرهنگ پیشرفت، اخلاق و فرهنگ کار و کارآفرینی، وجدان کار و اتقان در عمل، فرهنگ مصرف صحیح و پرهیز از اسراف، تجمل گرایی و اشرافی گری و رعایت حلال و حرام بویژه رباخواری. ۴- سیاسی؛ وحدت، امنیت و اقتدار ملی حول ولایت فقیه، سلامت اداری، مردم سالاری دینی، مشارکت عمومی و عدالت اجتماعی، استقلال خواهی و آزادی مشروع و قانونمند. ۵- هنر؛ ساماندهی سینما، تئاتر، موسیقی و هنرهای سنتی و محصولات چندرسانه ای و تربیت هنرمندان متعهد. ۶- قدرت نرم؛ بسیج و هم افزایی نیروها، تقویت سرمایه ها و قدرت نرم. ۷- اطلاعات، ارتباطات و رسانه؛ تقویت محتوا، مصونیت بخشی و توسعه زیرساخت ها، نظام های جامع اطلاعاتی، ارتباطاتی و رسانه ای کشور. ۸- تعامل منطقه ای و جهانی؛ گفتمان سازی برای تمدن نوین اسلامی و بیداری اسلامی؛ حمایت از مستضعفین و مقابله با نظام سلطه جهانی. ۹- نظام فرهنگی فراگیر و کارآمد؛ ساماندهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، استقرار نظام جامع راهبری و مدیریت فرهنگی کشور، مهندسی نظام های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... کشور با رویکرد فرهنگی و تربیت نیروی انسانی کارآمد بخش فرهنگی. ۱۰- محصولات و صنایع فرهنگی؛ توسعه صنایع و محصولات فرهنگی، هنری و چندرسانه ای. |
البته نباید فراموش کرد که اولویت های نقشه مهندسی فرهنگی بر اساس قانون برنامه پنج ساله کشور که بخشی از آن در دولت یازدهم بوده، باید پایه و اساس تدوین طرح های پیوست فرهنگی توسط قوه مجریه قرار می گرفته است.
به وضوح مشاهده می شود که این اولویت ها در عرصه فعلی فرهنگ و هنر، به ویژه سینما و به تبع آن، جشنواره فیلم فجر و یا جشنواره جهانی فیلم فجر و ... جایگاهی ندارد، چرا که در غیر این صورت می باید جشنواره سی و ششم، چه در موعد برگزاری ملی آن در بهمن ماه ۱۳۹۶ هجری شمسی و چه در صورت وضعیت برگزاری جهانی آن در اردیبهشت ۱۳۹۷ هجری شمسی، جوایزش را بر اساس اولویت های فرهنگی کشور و یا اولویت های فرهنگی ویژه در شرایط جنگ فرهنگی تقسیم می نمود.
حقوق فرهنگی مردم در تخصیص جوایز جشنواره فیلم فجر از جمله جشنواره سی و ششم جایگاه ندارد چرا که اساساً این حقوق تعریف و تبیین نشده اند و مدیران و سینماگران به وظایفشان در زمان جنگ فرهنگی همه جانبه مسلط نیستند. |
همچنین نباید فراموش کرد این وظیفه مسئولان و مدیران بوده که در دهه های گذشته هنرمندان جوان را با رسالت اجتماعی شان در دوران جنگ فرهنگی آشنا کرده و از نیروهای متعهدی که برای منافع و مصالح فرهنگی ارزش قائل اند، حمایت نمایند.
کم نیستند هنرمندانی که اگر متوجه شوند فعالیت شان به واقع کمک به دشمنان مردم و کشور، مُخل روند توسعه و پیشرفت، برهم زننده آرامش روانی جامعه، تهدیدکننده مؤلفه های فرهنگ خودی و مواردی از این دست می باشد، در آنها تجدیدنظر کرده و ترجیح می دهند فعالیت هایی داشته باشند که به مصلحت جامعه باشد. اما متأسفانه در غیاب مدیریتی شایسته در حوزه فرهنگ، جریان روشنفکری از طریق رسانه ها، اساتید و پیشکسوتان رشته های هنری گوناگون و اتخاذ رویکردی دیکتاتورمآبانه، نسل های جوان هنرمند را به سمت و سوی مدنظر خود سوق داده است.
باید پس از چهل سال مشخص شود مدیران به سراغ سینماگران نرفته اند یا سینماگران نخواسته اند آثاری در جهت ایجاد جریانسازی های مثبت فرهنگی بسازند؟ آیا مدیران سینمایی ادوار مختلف به سراغ سینماگران رفته و از آنها دعوت کرده اند که در کنار یکدیگر برای ارتقای فرهنگ جامعه تلاش کنند و آنها قبول نکرده اند؟ آیا برای سینماگران توضیح داده و شفاف کرده اند که در کنار یکدیگر می توان ازدواج جوانان را تسهیل کرد، می توان رغبت به تولید ملی و اصلاح ساختار اقتصادی کشور را افزایش داد، می توان عدالت اجتماعی را نهادینه کرد و ... و آنها قبول نکرده اند؟ آیا به سمت سینماگران دست یاری دراز کرده اند برای افق دادن به مردم برای ساختن جامعه ای با نشاط، سازنده، علاقمند به علم، دانش و مطالعه و آنها قبول نکرده اند؟ آیا از آنها برای تقویت اتحاد ملی و ایجاد همدلی و همبستگی بیشتر در مردم دعوت کرده اند، به گونه ای که در اثر شدت محبت مردم نسبت به هم، هیچ دعوای خیابانی یا پایمال کردن حقی صورت نگیرد و سینماگران قبول نکرده اند؟ آیا مدیران حقیقتا خواستار جریانسازی های عمیق و کلان فرهنگی بوده و اهداف و آرمان هایشان را به وضوح برای سینماگران بیان کرده اند اما آنها از کمک استنکاف کرده اند؟
پس اگر مدیران نخواسته و یا نکرده اند که اُف بر آنها که با بی عرضگی و ناتوانی های خویش امنیت فرهنگی و استقلال فرهنگی جامعه را مخدوش کرده و صدمات جبران ناپذیری به فرهنگ عمومی جامعه زده اند و اگر سینماگران چنین دعوت های به حقی را قبول نکرده اند که حتی صرف ریالی از بیت المال برای چنین افرادی ظلم به تمام مردم ایران است و فیلم های چنین افرادی شایسته اسپانسری سفارتخانه ها، آقازاده ها، مفسدان اقتصادی، هیأت مدیره برخی بانک ها و شرکت ها و ... است نه بودجه عمومی و ...
کاش به این گونه از مدیران گفته می شد به جای آنکه خود را مدیون سینما بدانند، دِین خود به خون شهدا را باور کرده و خود را بدهکار بیت المال مسلمین نمی کردند، چرا که مدیری که دستش از پیاده سازی سیاست های نظام و منویات امام جامعه خالی است و به جز تَکرار معدود فیلم های افراد دغدغه مند و ارزشی گزارشی در جهت فرهنگسازی، اعتلای فرهنگی و صیانت از فرهنگ برای ارائه ندارد، قطعا به خون شهدا و بیت المال خیانت کرده است. کاش مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی به جای فرافکنی سهم خود را از صدمات و ضربات وارده به فرهنگ جامعه می پذیرفتند. |
اما چرا باید به این سوالات پاسخ شفاف و صریح داد؟ برای اینکه به هیچ ترتیبی نمی توان پذیرفت مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی سیاستگذاری فرهنگی را در چهل سال گذشته به کار برده باشند اما نتیجه آن به فیلمفارسی و طنزهای سخیف و گیشه ای و یا فیلم های روشنفکری سیاه نما ختم شده باشد؛ نمی توان قبول کرد مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی، مدیریت فرهنگی طراز انقلاب اسلامی را رقم زده باشند اما ماحصل آن مافیای حاکم بر سینما، فقدان انگاره های فرهنگ اسلامی، عدم حضور خدا و دین باوری بر پرده سینماها باشد؛ امکان پذیر نیست مدیران فرهنگی مجاهده خالصانه ای برای صیانت از فرهنگ انقلابی و اسلامی از خود نشان داده باشند اما امروز ولنگاری فرهنگی، مصرف گرایی، ضعف اقتصادی، نابسامانی های اخلاقی و ... در جامعه قابل انکار نباشد.
بر این اساس اگر پنج سال قبل فیلمی مانند ۵۰ کیلو آلبالو اکران می شد اعتراضات بسیار گسترده تری از گشت ارشاد، من مادر هستم و یک خانواده محترم و ... نسبت به آن صورت می گرفت اما متاسفانه روند افزایش نابسامانی و ولنگاری فرهنگی و نیز عادی سازی و قبح شکنی برخی هنرمندان و اهالی فرهنگ و رسانه در کنار گسترش استفاده از شبکه های اجتماعی در این سال ها، باعث شده تا نه تنها سطح اعتراضات عمومی کاهش یابد؛ بلکه موجب شود تا اساسا دیگر نه تنها اعتراضی به فیلم های سخیفی حال حاضر صورت نگیرد و عموم این آثار در فضای شبه روشنفکری اکران های نیمه خصوصی هُنر و تجربه، جامعه ی اسلامی را مورد هجوم خود قرار داده و روزانه بر عمق و ابعاد ولنگاری فرهنگی بیافزایند.
بر این اساس بزرگترین خیانت سینمای جمهوری اسلامی زدودن آرمان از زندگی مردم و بزرگترین خیانت مدیران فرهنگی، سکوت در برابر این خیانت و باج دادن به طیف روشنفکری حاکم بر سینما بوده است. نه تنها آرمان های الهی یا آرمان های انقلاب اسلامی، بلکه سینمای ایران اساسا با عدم نمایش هر گونه آرمان و هدف، جامعه را به روزمرگی بی آرمان مبتلا کرده و شور و انگیزه و حرارت و شوقِ حرکت در مسیر دستیابی به یک هدف را از زندگی انسان ایرانی حذف و به تبع آن جامعه را به چنین وضع تأسف باری دچار ساخته است.
آرمان گریزی سینمای ایران در حالی است که در بسیاری از فیلم های این سینما پیام های اخلاقی و یا حتی وجوه مینیاتوری از عدالت خواهی و مبارزه و ... گنجانده شده تا انحراف اصلی به چشم نیاید. افسوس که مدیران فرهنگی و مسئولانی که باید بابت دوره مدیریتشان مورد سوال قرار می گرفتند، ترجیح دادند برای در امان ماندن از هوچی گری رسانه ها و گروه های تابعه جریان منوالفکر حاکم بر فرهنگ، هنر و رسانه جمهوری اسلامی در برابر این خیانت ها سکوت کنند و این همه در حالی است که برخی از ایشان ساده لوحانه حتی متوجه فاجعه نشدند چه رسد به عمق آن.
در مجموع جشنواره های دوگانه ی فجر نیز همانند ادوار گذشته آن نتوانست رضایت عموم مؤمنان، هنرمندان، منتقدان و اهالی رسانه را جلب نماید. گروهی به علت ناهمخوانی محتوای جشنواره و جوایز آن با آرمان های انقلاب اسلامی و گروهی دیگر به دلیل عدم اعطای جایزه به آثار و یا افراد مدنظرشان از نتایج جشنواره ناراضی بودند. غلبه جریان روشنفکری بر ساحت فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی، فقدان نقد مصلحانه در کنار بی تدبیری مسئولان اجرائی و عدم برخورداری جشنواره فجر از سیاست ها، اصول و قواعد راهبردی و فراجناحی مهم ترین علل ناکامی این جشنواره ها در احقاق حقوق فرهنگی ملت و نظام اسلامی می باشد.
در این شرایط طنز ماجرا این گونه شکل می گیرد که هر ساله برگزارکنندگان جشنواره راضی ترین قشر بوده و از عملکردشان دفاع می نمایند و اما در واقعیت جشنواره های ملی و جهانی سی و ششم نیز برخلاف تمجیدهایی که مسئولان رسمی و دولتی از آن دارند، نمی تواند به علت وجود چند فیلم معدود، هم راستا و یا در شأن انقلاب اسلامی بوده و یا میزبان آثاری با بُرد استراتژیک باشد، چرا که اساساً طرازی استراتژیک برای این جشنواره در نظر گرفته نشده و سینماگران شرکت کننده در آن نیز عموماً از اندیشه راهبردی و عمیقی بهره مند نبوده و یا مایل به استفاده از آن نیستند.
در واقع علت اینکه فیلمسازان ایرانی آثاری چون قهرمان تاریکی، گرگ وال استریت، هوش مصنوعی و ... را در کارنامه خود ندارند، نه به علت فقدان امکانات تکنیکی و یا فیلمنامه مناسب، بلکه عدم تمایل آنهاست. عدم برخورداری سینمای جمهوری اسلامی از چنین آثاری بیش از آنکه ماحصل کمبود بودجه و ضعف های تکنیکی باشد، معلول این نکته است که هنرمندان ایرانی تمایلی به ساخت این قبیل آثار ندارند، چرا که در آنها نمی توان علیه جمهوری اسلامی به سیاه نمائی پرداخت، فمینیسم را ترویج کرد و ...
عنصر کلیدی عمده آثار برتر سینمایی، امید، آرمان و هدف است، مؤلفه ای که در سینمای جمهوری اسلامی دیده نمی شود و جریانی اصرار دارد تا این مؤلفه ها همچنان بر پرده سینماها نباشد. ساخت آثاری هم رده ی آثار برتر هالیوودی به معنای خداحافظی از جوایز رنگارنگ جشنواره های، سفرهای خارجی، انتخاب به عنوان داور جشنواره های خارجی و مانند اینهاست. یک جوان فیلمساز ایرانی با ساخت چند اثر که بعضاً تعداد آنها به کمتر از انگشتان دست می رسد، به سهولت کوله باری از ده ها جایزه خارجی برای خود جمع می کند، حال چگونه می توان این جوانان را تشویق به ساخت آثار سنگین و مشقت باری چون فیلم های طراز اول سینمای جهان نمود؟
جشنواره های دوگانه سازی شده ی سی و ششم فجر، پنجمین جشنواره دولت اعتدال گرایان بود، رویدادی که فارغ از ایرادات اجرائی، نتوانست از طریق اتخاذ سیاست های متقن و شفاف مانع ایجاد جنجال سازی های رسانه ای شود. مسئولان دولت یازدهم با مشی و هدف راضی کردن همه سلایق، سعی کردند طیف های مختلف و بعضاً مخالف را راضی نمایند، در حالی که مشخص است هنگامی که گروه ها و قشرهای گوناگونی که بر سر اصول و قواعد اولیه ی امری با یکدیگر اختلاف عقیده دارند، نمی توان با تقسیم غنائم بین آنها، تمام طیف ها را راضی نمود. رفتاری که در همان اولین جشنواره دولت یازدهم در سال ۹۲ نیز بروز کرد و گرچه امید می رفت مسئولان و متولیان امر برای جلوگیری از بروز اختلافات و نارضایتی ها به فکر علاج آشفته بازار فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی باشند، گذشت چهار سال دیگر نشان داد مدیران فرهنگی دولت اعتدال به مشی مدیران پیش از خود حرکت کرده و همان سیاست ها را در پیش گرفته اند.
اینکه تقدیرهای نمایشی و فرمایشی از هنرمندان انقلابی که برای بستن دهان دلسوزان انقلاب و ثبت در کارنامه مدیران فرهنگی صورت می گیرد، در جشنواره سی و ششم فیلم فجر نیز تکرار شد و سبب موج سواری رسانه های جریان روشنفکری و اعتراض سایر سینماگران و بدبینی آنها به هنرمندان ارزشی گردید. هنرمندان انقلابی با قبول این تقدیرها خود را به ابزار توجیه کارنامه مدیران بی خاصیت فرهنگی و نیز زمینه ساز تقدیر از هنرمندان غیرمتعهد و آثار مخرب و همچنین هوچی گری رسانه های جریان روشنفکری تبدیل می کنند. به این ترتیب از یکسو هنرمندان ارزشی در رسانه های جریان روشنفکری مورد تحقیر و تمسخر قرار می گیرند، از سوی دیگر برای آثار آنها محدودیت اعمال می شود و در نهایت نیز کارنامه مدیران فرهنگی را موجه می سازند. |
به عبارت دیگر، مدیری که به منازعه فرهنگی باور داشته باشد، الزامات آن را فراهم کرده و با تلاش و جدیت می تواند سیاست ها، اصول و قواعد مورد نیاز در حوزه ها و بخش های گوناگون را پیاده سازی نماید. در این بین رضایت یا نارضایتی هیچ فرد و گروهی بر مصالح فرهنگی و امنیت فرهنگی کشور برتری ندارد و تنها در این صورت جشنواره فیلم فجر شان دیپلماسی فرهنگی یافته و به ابزاری برای دفاع از فرهنگ ملی و خودی تبدیل می شود و نه ابزاری برای جلب رضایت هنرمندان جناح خودی و یا باندبازی ها و رسیدن به مقاصد سیاسی و ...
اما اگر مدیران فرهنگی شرایط نزاع فرهنگی و تهاجم فرهنگی را آن گونه که بر زبان جاری کرده و شعار می دهند، باور نداشته باشند، نتیجه ای جز در خطر افتادن مرزهای فرهنگ ملی و قتل عام فرهنگی مردم، به خصوص نسل های آینده به دست نخواهد آمد. جنگ فرهنگی و مقابله با تهاجم فرهنگی تمام عیار دشمنان، به مدیرانی قاطع، شجاع و صریح نیاز دارد. عدم وجود این صفات در مدیران فرهنگی، منجر به اضمحلال فرهنگی جامعه خواهد شد. بنابراین در شرایط جنگ فرهنگی اتخاذ سیاست راضی کردن همه سلایق، برای کشورش کمترین ثمر را به دنبال خواهد داشت، البته اگر موجب میدان دادن به عناصر وابسته به دشمن نگردد و لازم است مدیران در جایگاه فرماندهان جنگ فرهنگی، سپاه شان را از نیروهای متعهد به ارزش های الهی و آرمان های انقلاب اسلامی تشکیل دهند و نه افرادی که در طول ۳۹ سال، تعهد و همراهی شان را اثبات نکرده اند.
ببینید، این اصطکاکی که منجر به انحلال فرهنگی میشود، فقط در آن شرایطی وجود دارد که موضع گیری قاطعی در این طرف نباشد؛ والا آن اصطکاکی که شما فرمودید، در مبارزه وجود دارد. الان راه حلی که به ذهن شما میرسد، همان راه حل به ذهن جبههی مقابل شما هم رسیده است. درست مثل یک میدان جنگ است؛ طرف حملهیی میکند، بعد شما پدافند آن را طراحی میکنید. او چون خودش اهل کار است، متوجه است که شما در مقابل این حرکت، فلان حرکت را خواهید کرد؛ مثل یک صفحهی شطرنج. او یا از پیش طرح پدافند شما را در آفند خودش میگنجاند، یا به صورت عملیات جانبی آن را ادامه میدهد. بنابراین، اگر شما الان میبینید که از بچهمسلمانها به بیهنری، به تعصب، به دگم بودن، به پرتوقع بودن و از این قبیل چیزها انتقاد میشود، این جزیی از طرح حمله است. ما وقتی بدانیم که این جزیی از طرح حمله است، طبیعی است که خودمان را در مقابل این حمله مصونیتی خواهیم بخشید. امام خامنه ای در دیدار با جمعی از هنرمندان- ۱۳۷۰/۰۹/۰۴ |
در واقع یکی از اصول راهبردی که مسئولان فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی می توانند آن را از بیانات و اندیشه ولی امر مسلمین اتخاذ نمایند، برقراری وحدت میان طیف های مختلف و بعضا مخالف در عرصه فرهنگ و هنر، از جمله سینماست. به عبارت بهتر یکی از وظایف اصلی مدیران فرهنگی این است که بتوانند پس از مدت ها بین هنرمندان طیف های گوناگون بر سر رعایت مصالح فرهنگی جامعه و صیانت از فرهنگ ملی و خودی، اتحاد و همبستگی ایجاد نمایند، که البته این امر هیچ مشابهت و تناسبی با سیاست راضی کردن همه سلایق ندارد. یگانه راه برون رفت از وضعیت فعلی در عرصه سینما، ایجاد گفتگو بین کارشناسان رشته های گوناگون، راه اندازی اتاق فکر و خارج کردن سینما از انحصار جریانی است که سینما را متعهد نمی خواهد.
من معتقد به همبستگیم. من معتقد به روابط حسنهام؛ روابط حسنهای که به معنای عدول از دانستههای صحیح و یقینی نیست. امام خامنه ای در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه تهران - ۱۳۷۷/۰۲/۲۲ |
از طرفی ایجاد وفاق مستلزم این است که مدیران فرهنگی دولت دوازدهم با اطلاق بولتن نویسی و سخنان ضدانقلابی به مقابله با منتقدان عملکردشان نپردازند، چرا که در کشوری که در منازعه فرهنگی قرار دارد، دشمن همواره به رصد واکنش های مردم، نخبگان فرهنگی، علماء، رسانه و ... پرداخته و اقدامات خود را بر اساس اعتراضات و عکس العمل آنها ساماندهی می نماید.
بنابراین حتی اگر مسئولان از عملکرد خود راضی باشند دلیل موجهی برای نادیده گرفتن کاستی ها و میدان دادن بیشتر به دشمن و عوامل آن وجود نداشته و نیروهای متعهد به انقلاب اسلامی موظفند نسبت به تمام تحرکات حساس باشند.
بر این اساس همان طور که پیشتر نیز اشاره شد؛ هر جا که مصدرنشینی مدیران غیرانقلابی ِ فاقد دکترین و نگاه استراتژیک و بی بهره از زایش فکری موضوعیت پیدا کرد، هزینه های زیادی به نظام و مردم تحمیل شد و نابسامانی های فراوانی بروز یافت که مشکلات عدیده امروز در اقتصاد، صنعت، کشاورزی، سیستم آموزشی و ... به خوبی نمایانگر چهل سال مدیریت چنین مدیرانی است.
در طرف مقابل هر جا که این قبیل مدیران مجال ظهور و بروز نیافتند همانند حوزه نظامی و امنیتی، دستاوردهای فراوانی حتی از حیث علمی و فناوری بدست آمد و کشور به استقلال و خودکفایی دست یافت و روز به روز بر موفقیت های آن افزوده شد. جشنواره فیلم فجر نیز یکی از عرصه هایی است که مشمول بی تدبیری مدیران و عدم تبیین سیاست های کلی و اصول راهبردی شده است. اگر وجه غالب افراد جامعه شجاع، فداکار، اهل علم، اهل مطالعه، با نشاط، امیدوار، تلاشگر، پویا، خستگی ناپذیر، منظم، مسئولیت پذیر، مهربان، صبور، خلاق، هوشیار، نکته سنج، ورزشکار، دارای تناسب اندام، بلندپرواز و ... نیستند، به خاطر این است که سینما نخواسته و هدف غایی مهمترین جشنواره های دولتی جمهوری اسلامی تربیت چنین انسان هایی و ترویج چنین مولفه هایی در جامعه نبوده است.
البته که جشنواره های دو زیستی فیلم فجر مانند سایر نهادها، سازمان ها، رویدادها، طرح ها، اسناد و دیگر اجزای ساختار مدیریت کلان فرهنگ در جمهوری اسلامی بر روی کاغذ سیاست ها و اهداف شعاری تزیینی و زیبایی دارد، اما در عمل و اجرا خروجی ها و نتایج نشان می دهد یا سیاست و هدف کلانی نبوده، یا مجریان عرضه پیاده سازی آن اهداف و سیاست ها را نداشته اند و یا آن سیاست ها و اهداف تنها جنبه شعاری و ظاهری داشته و اصلا بنای اجرای آنها وجود نداشته است. شاید هم آرمان های انقلاب اسلامی از اساس بلندپروازانه و شعاری و تخیلی و غیرواقعی بوده است! |
در مجموع ادامه شرایط ولنگاری فرهنگی امروزی قطعا به بحرانی بزرگ و از دست رفتن استقلال فرهنگی و یا اضمحلال فرهنگی انقلاب اسلامی خواهد انجامید و مسئول اصلی و مستقیم آن عموم مدیران و متولیان فرهنگی چهل سال گذشته بوده و هستند. ماحصل تداوم نمایش ژانر نکبت بر پرده سینما روزی واقعیت جاری جامعه خواهد شد و تداوم طنزهای سخیف و لوده قدم به قدم جوانان و نوجوانان ایرانی را به انسان هایی لوده و بی هدف تبدیل خواهد نمود.
این حرف ها را باید بگوییم، تکرار بکنیم و اینها را فقط موعظه هم تلقی نکنید. من خواهشم از رؤسای دانشگاهها و رؤسای مراکز تحقیقاتی و هم از آقایان وزرا و هیئترئیسههای وزارتخانهها که اینجا تشریف دارید، این است که، سخنانی که ما به شما عرض کردیم، موعظه نیست و اینطور نیست که یک منبر رفتیم و حالا یک تذکراتی دادیم؛ نه، اینها اجرائیاتی است که لازمالاطاعه و لازمالاجراست. باید این کارها را بکنید. اگر نکردید، در قانون مجازات معینی ندارد که بگویند چنانچه این کار انجام نگرفت، فلان وزیر یا فلان مسئول، باید مجازات بشود؛ اما مجازات سختتری دارد و آن قضاوتهایی است که دربارهی شما خواهد شد. قضاوت ما امروز در مورد آن کسانی که دانشگاههای ما را از آغاز پیدایش با بافت غیربومی و غیرناظر به نگاههای ملت و کشور تشکیل دادند و ما را به اینجا رساندند و به این انحطاط ما را کشاندند، چیست؟ چنانچه کوتاهی کنیم، آنوقت یک چنین قضاوتی در مورد ما خواهد بود. مجازات ما از مجازاتی که حالا در قانون برای یک جرم مشخص تعریف کرده باشند، سختتر است. امام خامنه ای در دیدار رؤسای دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی- ۱۳۸۵/۰۵/۲۳ |
پایان
ارسال نظر