به گزارش سینماپرس، فیلم نابودی (Annihilation) یکی از مهمترین و بحثبرانگیزترین فیلمهای امسال هالیوود است. فیلم اگرچه در گیشه موفقیت چشمگیری کسب نکرد، اما به واسطه فضای وهمآلود و تم ترسناک و ژانر علمیتخیلی و پرداخت روانشناسانه و پیچیدهاش و البته پایان مبهم و سؤالبرانگیزش (مانند بسیاری از فیلمهای همرده خودش همچون Inception)، بین منتقدان و طرفداران حرفهایتر سینما جای خود را باز کرد و محل بحث و گفتگو و تفسیر و تحلیل فراوان شد. فیلم محصول سال ۲۰۱۸ هالیوود و به کارگردانی و نویسندگی الکس گارلند (Alex Garland) میباشد که فیلم قبلی او Ex machina نیز به دلیل پرداخت و زاویه نگاه جدیدش به موضوع هوش مصنوعی توجه زیادی را به خود جلب کرد. فیلم اقتباسی است از کتابی به همین نام نوشته جف وندرمیر (Jeff VanderMeer).
فیلم داستان لنا (با بازی ناتالی پورتمن) استاد زیست شناس دانشگاه و سرباز سابق ارتش را روایت میکند که همسرش کین (با بازی اسکار اسحاق)، و البته همرزم سابقش، با وجود گذشت یک سال از اعزام ناگهانی به مأموریتی سری به خانه برنگشته است و هیچ کس هیچ خبری از او به لنا نمیدهد. در این بین کین ناگهان با رفتاری عجیب و متفاوت به خانه برمیگردد و حالش به هم میخورد و راهی بیمارستان میشوند. در این بین دولت هر دو را دستگیر میکند و به یک سایت دولتی قرنطینه نزدیک منطقه X. میبرد. مکانی که با برخورد یک شهاب سنگ به آن دچار اتمسفری غیرطبیعی شده و هیچ کدام از گروههای اکتشافی که برای شناسایی به درون آن اعزام شدهاند برنگشتهاند مگر کین. لنا برای یافتن پاسخ سوالهایش همراه با چهار زن دیگر (یک روانشناس، یک پیراپزشک، یک فیزیکدان و یک متخصص اکومورفولوژی) در قالب گروهی وارد منطقه X. میشوند.
به دلیل اینکه فیلم واجد مضامین متفاوتی است و دربسیاری از ژانرهای مختلف سینما از جمله علمیتخیلی، ترسناک، درام و تریلر جا میگیرد از اینرو برداشتها و تحلیلهای متفاوتی از آن شده است. آنچه به نظر اصلیترین و مهمترین لایه این فیلم است این است که کارگردان این سفر اکتشافی را دستمایه روایت روانکاوانه خود از شخصیتهای داستان میکند. منطقه X. سبب میشود تا شخصیتها به گذشته خود رجوع کرده و هر کدام با ضمیر پنهان خود روبرو شوند به همین دلیل در طول داستان متوجه میشویم هر کدام از شخصیتها قبل از اعزام با مشکلات خاصی درگیر بودهاند از جمله اعتیاد، سرطان و فقدان فرزند که آنها را دچار مشکلات روحی عمیقی کرده است و در نتیجه برای مقابله ویا فرار از این مشکلات روحی، خودویرانگری را انتخاب و این ماموریت را قبول کردهاند. همچنین فیلم با نمایش واکنشهای مختلف شخصیتهای داستان به اتفاقات بیرونی هربار ما را به نحوی با گوشهای از شخصیتهای داستان آشنا میکند.
اما در مورد لنا شخصیت اول داستان در طول فیلم از طریق یادآوری خاطرات او متوجه میشویم دلیل اصلی رفتن همسرش به این ماموریت انتحاری، خیانت لنا به او بوده است و لنا با حس عذاب وجدان خود نتوانسته کنار بیاید و به همین دلیل راهی این ماموریت شده است. همچنین فیلمهای تخیلی زیادی بودهاند که پیش از این از پایان دنیا ویا نابودی نسل بشر سخن گفتهاند، اما به نظر این فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه علاوه بر این موضوع به بنبست معنوی و اخلاقی مدرنیزم نیز اعتراف میکند! لنا شخصیت اول داستان که یک دانشمند زیست شناس است (و علی القاعده نماد علم که یکی از ارکان مدرنیزم است) به ظاهر زندگی زناشویی شاد و خوشبختی نیز دارد (البته هر چه در فیلم نشانه داده میشود ناظر به روابط فیزیکی دو طرف است)، اما بی هیچ دلیلی به همسر خود خیانت میکند و بعد از آن نیز بی هیچ دلیلی دست از خیانت برمیدارد و تصمیم به ادامه زندگی با همسر خود میدهد، اما این بار همسرش تصمیم به رفتن گرفته است!
پایان بندی انتهایی فیلم نیز هرچند مبهم است و تفاسیر مختلفی را پذیرا شده است، اما پر واضح است که خبر از نابودی و یا حداقل تغییر بنیادین نسل فعلی بشر میدهد و این به نوعی نهیلیسمی است که مدرنیسم به آن دچار است. مادامی که در دایره علم و هنر به دنبال راه حل برونرفت از این پوچی هستند هر راهی به خانه اول خود بازمیگردد. غرب بهتر است کمی عمیقتر به شرق و مذاهب آن رجوع کند تا شاید راه برونرفت را پیدا کند.
* جوان آنلاین
ارسال نظر