چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۸

تئاتر مدرن را چه کسی به ایران آورد؟

ماجرای حراج ایران به دست پادشاهان در یک نمایش

تئاتر

سینماپرس: در تاریخ آمده است که ناصرالدین شاه در سفرهای فرنگستان خود تئاتر ممالک دیگر را پسندیده و مزین الدوله معلم دارالفنون را مأمور می کند تا در تالار دارالفنون نمایش هایی بدهد و او نخستین کسی است که تئاتر را از صورت تعزیه و سنتی خود خارج کرد.

به گزارش سینماپرس، دیدار ناصرالدین شاه قاجار از تئاترها و اُپراها، در سفرهایش به روسیه و اروپا و نیز اشتیاق به تفاخر و تظاهر، سبب موافقتش با احداث تالار نمایشی، در شمال شرقی کاخ، دور از تالار تکیه دولت شد. بدین ترتیب نخستین تالار تئاتر جدید ایران در سال ۶۸-۱۲۶۶ شمسی، طبق یک نقشه فرانسوی، زیر نظر نقاش باشی ساخته شد.

حسن مقدم در سال ۱۳۰۰ شمسی، در سخنرانی خود چنین گفت: «اولین بنای تئاتری که در ایران ساخته شد در عهد ناصرالدین شاه بوده و آن بنا همین تالاریست که اکنون مرا در آنجا به تشرف قدوم خود مفتخر فرموده اید، ولی شکل حالیه آن را در نظر نیاورید، چه صورت اولیه آن تغییر یافته. این بنا با وجود کمی وسعت، تئاتر صحیح و قشنگی بوده به طرز تئاترهای اروپا و گنجایش قریب سیصد نفر تماشاچی را داشته است. تأسیس آن تئاتر به آقای مزین الدوله نقاشباشی است. به علاوه اولین پیسهایی هم که در آنجا بازی شد، پیسهایی بود که خود ایشان به ذوق و سلیقه شخصی از مولیر ترجمه کرده بودند».


یک نمونه تئاتر خیابانی دردوران قاجار

گردانندگان تئاتر جدید بی هیچ رابطه و پیوندی با تئاتر کهن که مراحل تکامل خود را با پیش واقعه و گوشه می پیمود و پیوند و ارتباطی بی همتا با همه مردم ایران داشت، کار خود را آغاز کردند. علل این جدایی زیانبار، ترس از مراجع تقلید و مردم، تجددطلبی، نشناختن رسالت های اجتماعی و مردمی نمایش و ... می تواند باشد.

مزین الدوله، ملقب به نقاش باشی، رهبر، مترجم، دکوراتور، بازیگر و گرداننده این تئاتر بود. میرزاعلی اکبر خان اهل نطنز و از جمله محصلان اعزامی سال ۱۲۳۴ شمسی به فرانسه بود. وی پس از بازگشت از فرنگ به عنوان معلم نقاشی و زبان فرانسه در دارالفنون آغاز به کار کرد، در سال ۱۲۴۷ ملقب به نقاشباشی شد، و بعدها به درجه سرتیپی رسید. لغت نامه ای از او به نام «مزین اللغه» نیز در سال ۱۳۰۴ چاپ شده است.


تئاتر با ماسک در دوران قاجار

«گویند ناصرالدین شاه در سفرهای فرنگستان ترتیب تئاتر آن ممالک را پسندیده و مزین الدوله معلم دارالفنون را مأمور کرد در تالار دارالفنون نمایش هایی بدهد و او نخستین کسی است که تئاتر را از صورت تعزیه یا سنتی خارج کرد و بعضی از آثار مولیر را به قدری که در آن زمان میسر بود به معرض نمایش گذاشت.»

پیرامون نخستین نمایش تالار دارالفنون اختلاف هایی وجود دارد. لیکن نام نمایشنامه هایی که به صورت برگردان و نوشته در آنجا به نمایش گذاشته شده اند، به شرح زیر است:

عروسی اجباری، طبیب اجباری، تنفر از مردم، خر، ترش علی بیک و هانس پینه دوز. فقدان شناخت و دید هنری و بی اطلاعی و بی تجربگی بازیگران تجددطلب، طبیعتا نمی توانست پاسخگوی انتظارهای نمایشی تماشاگران محدود، و تمنیات تفریحی و تفننی شاه باشد. به همین علت، استمداد از تقلیدچیان درباری و مطربان روحوضی که مالا زمینه بی حرمتی هنر و هنرمند را فراهم می آوردند، برای نقاش باشی اجتناب ناپذیر می شود.


تئاتر دارالفنون

«علی اکبر خان مزین الدوله با کمک مقلدین دربار کریم شیره ای و اسماعیل بزاز، نمایش های ترش علی بیگ، هانس پینه دوز و عروسی اجباری مولیر را به معرض نمایش می گذارد. این نمایش ها از روی نمایشنامه بازی نمی شد، بلکه بازیگران فی البداهه ایفای نقش می کردند.»

*انجمن اخوت و تئاتر ملی

فعالان جوان و روشنفکر تئاتر دارالفنون، و تجدد خواهان با آغاز خیزش امواج مشروطه خواهی و شرکت در فعالیت های ضد استبدادی، و هم سویی با اعتراض ها و خواسته های مردم و پذیرش اهداف انقلابی انجمن ها، کانون ها، احزاب، گروه ها و گردهم آیی ها، جای نمایش را خالی می دیدند و به حضور آن احساس نیاز می نمودند. پیدا بود که صرفا امیال تجددخواهانه و افکار مولیر نمی توانست پاسخگوی نیازهای اجتماعی، سیاسی، ادبی و هنری دوران انقلاب باشد. به همین جهت، حرکت های خودجوش نمایشی در عرصه نوشتن نمایشنامه و اجرای آن ها در محافل، پارک های شخصی و شرکت های خصوصی به راه افتاد که مشخص ترین آن ها انجمن اخوت، شرکت علمیه فرهنگ و تئاتر ملی بودند.

پس از تئاتر دارالفنون، دومین سازمان منظم در سال ۱۳۱۷ قمری به وسیله ظهیرالدوله یکی از روشنفکران خوش ذوق و رجال نامی دربار محمدعلی شاه به نام انجمن اخوت در تهران تأسیس یافت.

درست از همین نقطه و زمان است که موضوع گردهمایی های اجتماعی تحت عنوان کانون، حزب، انجمن، سازمان، اتحادیه، شورا  و فرقه مطرح می شود، می خواهد به نام هموطنی که بیش از هفتاد سال با مردم از همه اقشار و طبقات جامعه، برخورد داشته و در میان آنان زندگی کرده،   و خواه و ناخواه به احزاب و جوامع سرکشیده، با مردم کوچک و بزرگ نشست و برخاست داشته و بنابر غریزه ذوقی و شغلی، جوامع متعددی را بررسی کرده، و کم و بیش در صدد قیاس برآمده و به استنتاج هایی دست یافته، نظرش را با همه وجود و صمیمت کامل ابراز دارد. به ندرت ایرانی را می شناسد که به قصد خیانت به میهن به این محافل گام نهاده باشد. البته به استثنای کسانی که در این کار مأموریت شغلی داشته اند و با ادارات و سازمان های مختلف اطلاعاتی و امنیتی مربوط بوده اند.

کشورهای خارجی از آغاز سده نوزدهم نفوذ و راهیابی سودجویانه خود را به گونه های مختلف در ایران اعمال می کردند و احیانا «گوش به فرمان هایی» مانند میرزا آقاخان نوری را هم برای خود دست و پا می نمودند.

علی خان دلوی قاجار ملقب به ظهیرالدوله، شوهر فروغ الدوله دختر ناصرالدین شاه بود. خود ظهیرالدوله به عنوان وزیر تشریفات خاصه همایونی، در زمان سلطنت ناصرالدین شاه خدمت می کرد و در زمان مظفرالدین شاه حاکم همدان، کرمانشاه، گیلان و طرفدار مشروطه و مخالف استبداد بود. در جریان کودتای محمدعلی شاه  و به توپ بستن مجلس شورا، خانه او را ویران و اثاثش را تاراج کردند که پس از وقوع این حادثه او به بادکوبه می گریزد.

وی پس از شکست کودتا و فرار محمدعلی شاه به سمت حاکم در تهران مشغول کار می شود و خانه خود را محل انجمن اخوت می کند. وی در دوران حکومتش سعی در خدمت به مردم می داشت. فریدون آدمیت می گوید او حکمران نیک سرشت خوبی بود و از شرافت سیاسی بهره مندی داشت و احمد کسروی ظهیرالدوله را چنین معرفی کرده است: «این مرد را همه می شناسیم که پیشوای صوفیان و یا به گفته خودشان فقیر مولا می بود و بودن او در رشت به سنگینی بار آزادی خواهان می افزود».

انجمن اخوت که در همه زمینه ها به وسیله شخص ظهیرالدوله اداره می شد، به عنوان یک کانون فرهنگی و مترقی روز، در زمینه کارهای مختلف اجتماعی، ادبی و هنری از جمله سخنرانی، کنسرت، شعرخوانی و اجرای نمایش، فعالیت های درخور اهمیتی داشت، ولی با این همه، فعالیت های خود را سیاسی نمی دانست. عنایت الله خان شیبانی، یکی از بازیگران این محفل و ناظم هنرستان هنرپیشگی تهران از سال ۱۳۱۸ شمسی به شاگردان توصیه می کرد که خود را مثل ما (اعضا کمدی ایران) از سیاست دور نگه دارید!

نمونه دیگری از کارهای آزادی خواهانه و تجددطلبانه انجمن اخوت که خلاف اساسنامه اش سیاسی بود و خود هنری اش می پنداشتند، چنین بود:

«پریشب در خانه آقای ظهیرالدوله مجلس تماشایی که برای دستگیری آتش زدگان چارسوق خندق برپا بود، جمعیت زیادی از معارف پروران و رجال تهران حضور داشتند، سرگذشت ظالمانه میرزایوسف نام کارگذار که تمام حرکات و کردار و اخلاقش مجسمه ظلم و احجاف و تقلب پارینه بود، بی کم و کاست در صحنه تماشا منعکس و جلوه گر شد.»

انگیزه تأسیس انجمن و اجرای نمایش یکی از مهمترین راه های مبارزه با خودکامگی و ستم برای ظهیرالدوله بوده است. مشخص ترین نمایشی که او خود نوشته و به اجرا گذارنده است، در زمینه درام کابوس استبداد یا گناهکاران، مشتمل بر سه پرده است:

پرده نخست: محبس، دوم: دارالحکومه و سوم: کوچه ای در شهر ری است.

هدف نمایش محکوم کردن ظلم حکام در دوره استبداد و مشروطیت بود.

پانتومیم دیگری، که نویسنده کتاب رهبران انقلاب مشروطه آن را نمایشی سیاسی نامیده و اکثر بازیگران و تماشاگران آن مورد تعقیب و سرزنش شاه قرار گرفتند، نمایشی راجع به محمدعلی شاه، پادشاه مستبد قاجار و زد و بندهای او با بیگانگان و غارتگران داخلی بود، که به وسیله ظهیرالدوله نوشته و کارگردانی شده بود. ای نمایش هدایتگر شاه به سوی مبارزه با روس و انگلیس بود.

ادوارد براون مورخ انگلیسی که خود این نمایش را دیده بود، چنین وصفش می کند: «سن نمایش در تالارخانه ظهیرالدوله آراسته و همه پیروان و هم مسلکان بویژه اعضا انجمن حاضر و مبلغ هنگفتی از درآمد آن به مصرف نیکوکاری و فرهنگ رسید. موضوع نمایش که ایفاکنندگان رُل ها بی صدا کار خود را انجام می دادند، این بود که اوضاع سیاسی آن موقع کشور را مجسم می ساخت.

پرده بالا می رود، محمدعلی شاه که از هر حیث مانند خودش بوده، روی تخت سلطنت آرمیده و یک جنازه در چند قدمی تخت روی زمین دراز کشیده، در این موقع پیشخدمت به شاه خبر می دهد که سفیر انگلیس آمده پروانه شرفیابی می خواهد. شاه اجازه داده، سفیر وارد و به سوی شاه رفته زانوی او را می بوسد و مطالب خود را آهسته بدون اینکه کسی بشنود به عرض می رساند. پیداست که شاه درخواست او را پذیرفته که سفیر بسیار شنگول شده به سوی جنازه رفته و کلاه او را برداشته از در بیرون می رود.

طولی نمی کشد که پیشخدمت آمدن سفیر روس را به شاه عرض می کند. اجازه شرفیابی می دهد و سفیر روس بسان همکارش شرفیاب و پس از نجوا خندان شده به جنازه نزدیک گشته کفش او را در آورده بیرون می رود.

به همین سان کسان دیگر از نمایندگان خارجه و بزرگان داخله شرفیاب، هر یک چیزی از لباس و آنچه در جنازه یافت می شد، برداشته می روند. سرانجام جنازه برهنه و از هستی ساقط می گردد. پس چند نفر از وطن پرستان و خیرخواهان دولت و ملت آمده اجازه شرفیابی می خواهند و شاه را از خواب خرگوشی بیدار و جنازه را که نقش ایران بوده نشان می دهند که چگونه برهنه و ناتوان شده و می فهمانند که اگر شاه پشت به پشت او دهد، به یاری یکدیگر دفع دشمن بدخواه توانند کرد.

شاه متنبه شده بر می خیزد، جنازه نیز اندام راست کرده به شاه دست می دهد، هر دو پشت ها را به هم داده، در این هنگام همان اشخاص کلاه بردار و لخت کن ظاهر می گردند، این بار دیگر شاه هوشیار و نیرومند است، از یک طرف او و از سوی دیگر وطن با مشت و لگد، یغماگران را دور می سازند و پرده می افتد».

براون انگیزه به توپ بستن خانه ظهیرالدوله را در هنگام حمله به پارلمان اجرای همین نمایش می داند.

این پانتومیم، انگیزه، تفکر و هدف ظهیرالدوله را که خود از رجال حکومت قاجار بوده است، به عنوان نویسنده، کارگردان و فعال سیاسی آشکار کرده است.


قبرستان ظهیرالدوله

با درگذشت ظهیرالدوله به سال ۱۳۴۲ قمری در تهران، فعالیت های نمایشی انجمن اخوت متوقف شد، لیکن خانقاه صفی علیشاه همچنان پاتوق جمعی به اصطلاح غیر سیاسی مانده و پابرجاست.

قبرستان ظهیرالدوله در تجریش نیز به تدریج اختصاص به دراویش و هنرمندان نامی یافت.

*فارس

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.