یکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۱

تحلیلی از شکست فیلمی با سرمایه گذاری بانک «پاسارگاد»

سرمایه گذاران به‌هوش باشند، فیلم‌های شبه روشنفکری به آخر خط رسیده‌اند!

فیلم سینمایی«من دیه گو مارادونا هستم»

سینماپرس: محمد تقی فهیم/ شکست فیلم «من دیگو مارادونا هستم» شکست یک تهیه کننده و یک بانک نیست بلکه انسداد خواسته یا ناخواسته تلاش هایی است که می خواهد سینمای پررونقی دراین کشور شکل بگیرد، کوششی که با برگشتن به «ذات» سینما، در عین رضایت مردم و فراهم کردن امکان تأمین اوقات فراغت خانواده ها، مسیر نفوذ فرهنگ بیگانه را مسدود کرده و سعی می کند گردش مالی سالمی در حوزه فرهنگ برقرار باشد.

کشورهایی که سینما ندارند تکلیفشان روشن است؛ پول می دهند و مصرف کننده تولیدات بقیه هستند، ولی درکشور ما که به لحاظ کمیت تولید، صاحب سینما شناخته می شود، راه و روش هایی پیش گرفته شده که در ضدیت تام و تمام با تجربه های جهانی و تاریخ سینمای خودمان است.

به صورت آشکار و عیان کشورهایی که دارای سینما هستند یک جریان اصلی دارند که دراین رابطه همه سازوکارهای تولید و عرضه بر مبنای فیلم، پرده و مخاطب شکل گرفته و به حیاتش ادامه می دهد و هرآنچه غیر از این وضعیت باشد در دایره سینمای تجربی و محفلی و سینماتکی قرار می گیرد؛ حال آنکه دراینجا همه سازماندهی تولید برعکس است؛ تا آنجا که یک کمپانی پولی مانند بانک هم می آید روی فیلمی سرمایه گذاری می کند که اگر چه در حرف و تبلیغات و دفاعیات چنین اثری، حرفه ای و منتسب به جریان اصلی تولید معرفی می شود اما از همه اجزایش، مناسبت مخاطب خاص بودن می بارد!؟

 برای این است که در همین ایام درحالی  که فیلمی از یک کارگردان موفق به جذب صد هزار تماشاگر نشده است، خبر کلید خوردن فیلم بعدی ایشان منتشر می شود! آنهم فیلمسازی که چندان نام و آوازه ای در سینما ندارد و به قول یکی از نظریه پردازان حالا اگر این فیلمساز اسپیلبرگ و استون بود (یا در سینمای خودمان  از جمله ی قدیمی ها و معروف های با کارنامه پربار بود) شاید قابل دفاع بود که عیب ندارد روی کارش سرمایه گذاری شود، ولی فیلمسازی که تازه به میدان کارگردانی پیوسته و حتی چند فیلم کوتاه موفق ندارد و ... فقط در سینمای بیمار و تعطیل شده ما اتفاق می افتد.

آخر این چه وضعیتی است که یک دستیار خوب سینما، یک مدیر تولید متخصص، یک فیلمبردار کاربلد، و ... را مورد حمایت قرار می دهند تا به حوزه کارگردانی بپیوندد و با سفارش و حمایت،  بودجه های بی زبان دولتی و شبه دولتی را به پای این آقا می ریزند و عجبا که با اشاره های مستقیم و غیر مستقیم چنین افرادی را به سمت اجرای پروژه هایی سوق می دهند تا  با تمسخر ارزش ها و ایما و کنایه های شبه سیاسی  و شکل گیری قطب بندی سینمایی شاید چند ده هزار نفری را به سالن ها بکشاند؟ آقایان رحمی داشته باشید! با این نوع عملکرد خودتان، سینما را به تعطیلی کشانده اید، جمع کنید و بروید به عرصه های دیگر اقتصادی تا حداقل اگر ناکارآمد بودید فقط لطمه اقتصادی به این کشور زده باشید! نه اینکه با روح و روان و باورهای مردم بازی کرده باشید. آیا اتفاقی که این روزها برای فیلم «من دیگو مارادونا هستم» افتاد هشداری جدی محسوب نمی شود؟

یکی از چند فیلم سرمایه گذاری شده توسط بانک پاسارگاد پس از نرسیدن به کف فروش تعیین شده، با شکست فاحش و ضرر بیش از یک میلیارد تومانی به صف توزیع شبکه نمایش خانگی پیوست. اینکه چنین ضرردهی درس عبرتی برای سرمایه گذاران خواهد شد بعید است؛ چرا که اساسا ورود برخی کمپانی های پولی به سازوکار تولید فیلم بیش از آنکه مبنایی عقلانی - مردمی داشته باشد ناشی از روابط و مناسبات فیمابین افراد است و گرنه چطور ممکن است سرمایه گذاری بانکی که همه اجزای فعالیتش بر سود آوری است، بخشی از ریال های جمع آوری شده از طریق ورشکستگی برخی تولید کنندگان  را به چاهی بریزد که از قبل معلوم است آبی درآن نیست؟

منظور از این چاه، سینمای شبه روشنفکرانه است، سینمایی که خیلی پیش از این «تق» اش درآمده است! نکته شگفت قضیه اینجاست که تهیه کننده محترم در گفتگوی  بعد از خاتمه اکران فیلم در سرگروه، گفته است : «تاوان تعهد به خود و سینما را دادم. این درحالی است که فیلم ها و آدم های فرهنگی از هیچ حمایتی برخوردار نیستند»، جل الخالق! چه حمایتی بالاتر از اختصاص رقم کلان سرمایه یک بانک به چنین فیلمی. از شخصی با تجربه مانند نوروز بیگی عجیب است که پای فیلمی با موضوع و رویکردی چنین بدور از مردم بایستد. حالا معلوم نیست که اگر پای سرمایه یک بانک در میان نبود هم ایشان پولش را پای چنین مضمون، محتوا، فرم و قالبی می ریخت؟

متاسفانه الان بحث ضرر و زیان یک بانک فرع قضیه است، مساله مهمتر از این حرف هاست. تهیه کننده ای کهنه کار مانند نوروز بیگی بهتر از همه می داند که وقتی فیلمی مانند «من دیگو مارا دونا هستم» با شکست فاحش روبرو می شود یعنی اینکه ایجاد ترس مضاعف در سرمایه گذاران بخش خصوصی و لذا هم ایشان باید بیش از پیش مراقبت می کرد تا روی موضوع و فرمی سرمایه گذاری کند تا نه تنها باعث فراری بانک مربوطه نشود بلکه بانی شور و شوق ورود بخش خصوصی به سینما شود.

 تاریخ سینما پیش روی ما است. در دهه های قبل از انقلاب، وقتی سرمایه داران به تولید بیشتر فیلم روی آوردند و حتی مبادرت به سالن سازی کردند که فیلم های پرفروشی روانه اکران سالن ها شدند. چند سالی است که همه در تلاش اند تا پای بخش خصوصی را به سینما باز کنند آن وقت حالا که بانکی پیدا شده و پولی را به بدنه سینما تزریق کرده است، مشاوران و کارشناسان بینابین، این پول را روانه تولید اثری کرده اند که از پیش می شد حدس زد که ناکام گیشه خواهد شد.

کارگردان فیلم تقصیری ندارد، او براساس توانایی و متاثر از دیدگاه های خود و روش فیلمسازی اش جلو آمده است، مثلا ببینید ایشان در گفتگویی گفته است «همه سیاستمداران به اقتضای شغل شان از هنرمند ان می خواهند فیلم های امیدوار کننده بسازند ...، بنابراین دیدگاهشان با هنرمند کاملا متفاوت است». خب خروجی فیلمش از همین باور می آید. صریح تر از این مگر ممکن است رویکرد فیلم را در نقطه مقابل حال و هوای جدید جامعه و سیاست های دولت تدبیر و امید دانست. بعید است که چنین دیدگاهی از قبل و مقطع تصویب سناریو وجود نداشته است. اینکه «من دیگو مارادونا هستم» در فیلمنامه هم یک کمدی فلسفی ثقیل نبوده است غیرقابل پذیرش است اما اینکه مصوبان، مشاوران و کارشناسان مربوطه این «گونه» ی فیلم  و تعرض به ارزش های مورد تایید مردم، دولت، حکومت و ایرانی جماعت را نادیده گرفته یا خود را به کوچه ... زده اند کاملا مبرهن است.

در واقع به نظر می رسد که مدیریت کلان سرمایه گذاری کننده به صرف اینکه چند چهره شاخص بازیگری و به اعتباری ستاره در چیدمان عوامل فیلم در نظر گرفته شده بوده را کفایت دانسته و بقیه ماجرا را به آقایان مشاور و سفارش پذیر سپرده اند غافل از اینکه دیگر مردم به ستارگان وقعی نمی نهند، به تعبیر درست ستاره ها بخشی از عوامل موفقیت یک فیلم هستند و پیش از آن و پس از این عوامل مهم دیگری وجود دارد که اگر لحاظ نشود، مردم نگاهی هم به تابلو سردر سینما نمی اندازند که بدانند حالا کی بازی کرده است.

خلاصه اینکه شکست فیلم «من دیگو مارادونا هستم» شکست یک تهیه کننده و یک بانک نیست بلکه انسداد خواسته یا ناخواسته تلاش هایی است که می خواهد سینمای پررونقی دراین کشور شکل بگیرد، کوششی که با برگشتن به «ذات» سینما، در عین رضایت مردم و فراهم کردن امکان تأمین اوقات فراغت خانواده ها، مسیر نفوذ فرهنگ بیگانه را مسدود کرده و سعی می کند گردش مالی سالمی در حوزه فرهنگ برقرار باشد.

اتفاقی مانند سرمایه گذاری روی فیلم های شبه روشنفکرانه اگرچه فقط «پز» ی برای عده ای درست می کند که بدرد دنیای همین اندک می خورد اما در برایند کلی موجب ایجاد فضایی یأس آور و ناامید کننده از سرمایه گذاری بسیاری از منابع خصوصی و دولتی در سینمای ایران میشود که جبران آن به این سادگی امکان پذیر نیست.

نظرات

  • ۱۳۹۴/۰۳/۱۱ - ۲۱:۰۳
    1 3
    جالب مینویسید
  • ۱۳۹۴/۰۳/۲۷ - ۰۵:۱۵
    1 0
    تعرض به ارزش های مورد تایید مردم، دولت، حکومت و ایرانی جماعت غافل از اینکه دیگر مردم به ستارگان وقعی نمی نهند واقعا؟؟؟

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.