دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۷

نگاهی به جديدترين ساخته سينمايی رضا ميركريمي

«دختر»؛ تلاشی تكراری برای غيرت‌زدايی از جامعه

دختر

سینماپرس: «دختر» آخرين ساخته رضا ميركريمي به لحاظ فرم و محتوا، فيلمی عقب‌مانده است. فيلم در ضديت با غيرت مرد ايرانی ساخته شده است.

جواد محرمی/ «دختر» آخرين ساخته رضا ميركريمي به لحاظ فرم و محتوا، فيلمي عقب‌مانده است. فيلم در ضديت با غيرت مرد ايراني ساخته شده است. غيرت‌زدايي از جامعه گرايشي تازه در سينماي ايران نيست. اگر در فيلم «ابد‌و‌يك روز» برادر به بهانه مشكلات مالي، خواهرش را به خارجي‌ها مي‌فروشد و برگ تازه‌اي از زير سؤال بردن غيرت مرد ايراني را رو مي‌كند، ميركريمي در فيلم «دختر» همان شكل كليشه‌اي را كه 20 سال پيش در فيلم‌هايي چون «دو زن» ساخته تهمينه ميلاني ديده بوديم، البته به شكلي ملال‌آورتر تكرار كرده است. او كاراكتري بي‌منطق با رفتارهايي منگل‌وار را به عنوان نماد مرد سنتي ارائه كرده است. كاراكتر پدر در فيلم دختر شباهت زيادي به كاراكتر فيلم «امروز» دارد. مردي كه معلوم نيست ريشه ناراحتي‌اش كجاست. كم حرف مي‌زند. عصبي‌مزاج است. حاضر نيست به حرف دخترش گوش بدهد. برخوردش با مردم حالتي طلبكارانه دارد. فيلمساز در شخصيت‌پردازي پدر خانواده به ورطه تناقض مي‌افتد. در ابتداي فيلم براي دفاع از حقوق كارگران به شدت عدالت‌طلبانه، مهربان و منطقي صحبت مي‌كند و همانجا در مواجهه با دخترش كه براي گفتن حرفش از ترس مي‌لرزد به قدري پرخاشجو و بي منطق است كه مخاطب اين نداشتن تعادل روحي را درك نمي‌كند. ميركريمي ثابت كرده است كه حرف تازه‌اي در سينماي ايران براي گفتن ندارد و همچنان در تكرار پساتراوشات فكري روشنفكري‌ گير كرده است. داستان فيلم به قدري رو و كليشه‌اي است كه مخاطب را بي اختيار ياد حال و هواي فيلم‌هاي دهه 70 مي‌اندازد؛ پدر غيرتي پرخاشگر. مادر و دختري كه در مقابل اقتدار مرد خانه مدام به خود مي‌لرزند. همان كليشه تكراري مرد ظالم و زن مظلوم دوباره در فيلم «دختر» تكرار شده است.


تناقض‌هاي محتوايي فيلم با ديالوگ‌ها و فضاسازي‌هاي گل‌درشت خود، مخاطب را خسته مي‌كند. فيلم تا صحنه گم‌شدن دختر كشش قابل‌قبولي دارد، اما پس از آن به قدري سطحي، نخ نما و حوصله سر بر، سرهم‌بندي شده كه با نقش بستن تيتراژ پاياني فيلم، تماشاگر احساس مي‌كند كه كارگردان قصد شوخي با او را داشته است.

نقطه ثقل دراماتيك ماجرا اصلاً مشخص نيست. داستان تا نيمه‌هاي فيلم با دختر روايت مي‌شود و پس از آن دختر غيبش مي‌زند و فيلمساز ما را به دنبال پدر مي‌كشد. پدر در برخوردهايش با ديگران كاملاً منگل‌وار رفتار مي‌كند. در صحنه ديدار با مردي كه پدر دوست دخترش است، ابتدايي‌ترين آداب معاشرت را رعايت نمي‌كند. او مشكل شخصيتي دارد كه ناشي از غيرت اوست. به زعم فيلمساز مرد غيرتمند هر قدر هم عدالت‌طلب و مهربان باشد، اگر هم بخواهد نمي‌تواند دوستدار خانواده و مردم باشد و همواره در تناقض ذهنيت عقب‌مانده‌اش دچار مشكل مي‌شود و تا وقتي زنجير سنت‌ها را از پا باز نكند، فردي ضد اجتماعي خواهد ماند. فيلمساز در بيان حرفش به شدت دچار لكنت است. نقطه ثقل فيلمنامه و شخصيت‌ها معلوم نيست. فرجام فيلمساز در قصه‌گويي شكست كامل است و فيلم پيش از اينكه وارد پرده سوم شود به انتها مي‌رسد. پايان‌بندي فيلم توهين محض به مخاطبي است كه به احترام نام ميركريمي وقت و پولش را هزينه كرده است. صحنه‌هاي پاياني بيش از حد مسخره و دم‌دستي از كار درآمده است. دختر كه بر خلاف نهي شديد پدرش با هواپيما به سفري دوردست رفته، تن به فرار مي‌دهد و در مقابل دوست خود از پدرش بدگويي مي‌كند، ناگهان در صحنه انتهايي فيلم با 180 درجه تغيير از پدر در مقابل گلايه‌هاي عمه‌اش دفاع مي‌كند، آن هم با اين استدلال كه «آبادان هم جزو انتخاب‌هاي من براي دانشگاه بوده ولي تو به بابا گفتي نبوده، بابا گناه داره» دختر جمله كليدي و البته كليشه‌اي فيلم را در صحنه‌اي كه با دوستش درددل مي‌كند، بر زبان مي‌آورد. «بابا همش مي‌خواد منو كنترل كنه.»

فيلم دختر را بايد نوعي اداي دين فيلمساز به جريان شبه‌روشنفكري دانست. شغل پدر مديريت بخشي از يك پالايشگاه در آبادان است. پالايشگاه نمادي از حكومت است و پدر سلطه‌اي اغراق‌گونه بر پالايشگاه دارد. نماهاي باز از بالا و حركت‌هاي مدور دوربين دور پالايشگاه اگرچه قصد شخصيت دادن به پالايشگاه را دارد، اما واقعيت اين است كه اين بازي‌هاي فرمي با دوربين به هيچ وجه در خدمت فيلم نيست و كاملاً زائد است. پدر گرچه براي كارگران دل مي‌سوزاند و در دفاع از حقوق آنها عصباني مي‌شود، اما از آنجا كه آدم متعصب، تند‌مزاج و سنتي است حتي قادر به تمشيت امور خانواده خودش هم نيست. فيلم سعي كرده دوگانه تهراني_شهرستاني را پررنگ كند. تهراني‌ها به خصوص بالاشهري‌ها آدم‌هايي شاد، با فرهنگ و مدرن هستند و در مقابل مرد شهرستاني با وجود برخورداري از لوازم مدرنيسم چون ماشين مدل بالا و شغل مديريتي مناسب به خاطر نگاه سنتي و البته مذهبي‌اش حتي قادر به مديريت اهل منزل هم نيست. پدر آنقدر تعصبي است كه حتي حاضر نيست خواستگار براي دخترش بيايد.

صحنه ابتدايي فيلم، تعدادي دختر جوان را در يك رستوران نشان مي‌دهد كه به شكلي هردنبيل از دهانشان ديالوگ خارج مي‌شود. تمهيدي كه براي رئاليستي‌كردن فضا از سوي فيلمساز به كار رفته است. دخترها اغلب معتقدند ايران جاي خوبي براي زندگي نيست و دوست دارند به غرب مهاجرت كنند. ديالوگ‌ها البته در تناقضي آشكار با فضاي شاد و بشاش اين صحنه از كار درآمده است. در صحنه‌اي ديگر همان دخترهايي كه از سنتي بودن پدرانشان گلايه دارند، سوار بر دو ماشين مدل بالا در يك بزرگراه ويراژ مي‌دهند و با موزيكي كه از ماشين‌هايشان بيرون مي‌زند، مانند آدم‌هايي مست و از خود بي‌خود شده همسرايي مي‌كنند. تصويري به شدت شنگولانه از دختر معاصر ايراني كه در تناقض جدي با نظرات پيشين دخترها قرار مي‌گيرد. اين تناقض‌هاي تصويري و گفتاري به وضوح نشان مي‌دهد كه تكليف فيلمساز با خودش روشن نيست و به به اصطلاح معلوم نيست با خودش چند چند است. گرايش فيلمساز در نگاه از بالا به جامعه آزار‌دهنده است. نگاهي كه البته فصل مشترك همه فيلمسازان شبه‌روشنفكر ايراني است. ميركريمي در فيلم دختر به لحاظ فرم و محتوا نه‌تنها چيزي به ارزش‌هاي سينماي ايران اضافه نمي‌كند، بلكه رويكردي به شدت عقب مانده و نااميد‌كننده ارائه مي‌دهد. ميركريمي از زمان خودش عقب است و حرف تازه‌اي براي گفتن ندارد.

روزنامه جوان

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.