سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۱

در سینمای خود دروغگو شده‌ایم!

محمدرضا گلزار و پگاه آهنگرانی در فیلم سینمایی خشکسالی و دروغ

جوان: خشکسالی و دروغ بهترین اسم برای فیلم است چون سراسر دروغ است هم داستانی دروغین و لوث و هم راهی برای دروغ گفتن بیننده به خودش.

فیلم خشکسالی و دروغ به قول معروف حتی قبل از نقد است. شاید حتی به نقد هم نیرزد ولی چه می‌توان کرد فیلم را باید نقد کرد آن هم درست در زمانی که فیلم باید میلیاردی شود، حتی در این گرانی هم میلیاردی شدن این فیلم و امثالهم جای تعجب دارد که خوراک فرهنگی مردم ما چیست؟ و چرا چنین فیلم‌هایی باید جزو پرفروش‌ها قرار بگیرد؟ آیا فقط حضور یک بازیگر عامل پرفروشی است یا دلایل دیگر نیز در این میان شریکند؟

درام خشک و خالی درباره خیانت
فیلم نه کمدی جانانه‌ای دارد و نه تعلیق نفسگیر بلکه صرفاً یک درام خشک و خالی درباره عشق و خیانت است؛ آرام آرام ذهن خسته بیننده مجبور است به این فکر کند که حتماً در پشت پرده این داستان خیانتی که فکرش را نمی‌کنیم خواهد بود. وانگهی اینکه خیانتی هم در کار باشد قابل اثبات نیست ولی رگه‌هایی از آن وجود دارد.
وکیل فیلم که موجودی ساده ولی عمیقاً رند است ترجیح می‌دهد مانند سریال ماه و پلنگ همسر خود را رها کند آنهم باردار و به زنی دیگر که از بچگی‌اش به او علاقه داشته است برسد و بعد هم خیلی راحت و بدون دردسر زیاد به او می‌رسد، همسر سابقش هم برای او عکس بچه خود را از امریکا فرستاده و او را احساسی می‌کند که برگرد و... لابد هم برمی‌گردد نمی‌دانیم!؟ انگار باید منتظر قسمت دوم این شاهکار باشیم.
گلزار اینجا یک متمم هم نیست چه برسد به مکمل. در میان سکانس‌ها لیز می‌خورد و برای خود مدلینگ می‌شود.
یک اثر بی‌سر و ته
همین! فیلم ما همین است یک بی‌سر و ته مزخرف. ولی باز می‌فروشد چون کارگردان می‌داند که انسان دوست دارد در سینما چند صحنه مستی و لاقیدی را مخفیانه ببیند و با آن کلنجار برود و تمام این کلنجار را در یک فیلم با تم شمال و مهمانی و جوجه‌کباب و منزل تجملاتی و تیپ مهندسی فکل کراواتی ببیند و چشم خود را از این مقولات سیر کند.
سینمای امروز همین شده است؛ ترسیم آنچه مردم ما دوست دارند تمام آن را مانند یک فیلم داشته باشند ولی نمی‌دانند که در این چرخه اسیر شده‌اند و شاید تا به‌حال مانند این آثار ده‌ها مورد دیده باشند و خود از این حقیقت بی‌خبرند.
خوراک مسموم مردم در سینما
سینما یک جعبه رازآلود است و در اینکه با اغراق و دروغ سر و کار دارد شکی نیست ولی گویا این دروغ و نیرنگ دستمایه‌ای شده است برای آنکه بیشتر از آنکه به او دروغ بگوید خود او را به دروغ گفتن به خودش وا دارد. او را مجبور به آن کند که باور کند او هم می‌تواند یکی از همین‌هایی باشد که دارد می‌بیند، باور کند که او هم در همین دنیای فیلم زندگی می‌کند. اما او هیچ وقت ارضا نشده است و لذا دوباره باز به تماشاخانه دروغ بازمی‌گردد تا یکبار دیگر با دروغ‌هایی که می‌بیند زندگی کند.
خوراک مردم ما در سینما و تلویزیون همین شده است؛ دروغ و هوس و باید خدا را شکر کرد که مردم آنقدرها هم به سینما نمی‌روند.
خشکسالی و دروغ بهترین اسم برای فیلم است چون سراسر دروغ است هم داستانی دروغین و لوث و هم راهی برای دروغ گفتن بیننده به خودش.
ما در سینمای خود دروغ می‌گوییم و دروغگو شده‌ایم.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.