جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۸

نگاهی یک نمایش حاضر در جشنواره تئاتر فجر

آشپزخانه؛ برشی از زندگی بی ثبات آدم های مستأصل، که همه چیزشان به صاحب کار بسته است!

نمایش آشپزخانه

سینما پرس: علی دشتبان/ نمی توان اشپزخانه را بر اساس قواعد و ساختار کلاسیک و همچنین مدرن و آلترناتیو تئاتر در هر سبکی اثری خوب ارزیابی کرد، اما لااقل می توان آن را اثری دانست که خود را صرفا برای دیده شدن وام دار مسائل سیاسی و تیترهای شبه روشنفکری نکرده است تا به مذاق بسیاری خوش آید و در نهایت چیزی را عاید تماشاچی اش نکند.

 نمایش «آشپزخانه» به نویسندگی و کار گردانی محمد رضا رادمند در دو اجرا در تالار حافظ به روی صحنه رفت، در ابتدای نمایش شاهد دکوری از نمای داخلی یک آشپزخانه شلوغ که متعلق به یک کافه رستوران است هستیم، اما در نوری بسیار ضعیف که تنها بارقه ای از روشنایی روز از پنجره بالایی آشپزخانه که به سالن غذاخوری راه دارد کمی صحنه را روشن کرده است. این در حالی است که بازیگران که تعدادشان کم هم نیست در صحنه مشغول انجام کارهای مختلفی هستند و همه با یکدیگر گویی بدون هدفی دراماتیک و نمایشی در حال گفتگو هستند، اما گویی قرار نیست تماشاچی متوجه تمام این دیالوگ ها شود، چراکه آنقدر آهسته و بی رمق ادا می شوند که تقریبا بجز ردیف اول تماشاچی ها کسی متوجه کلامشان نمی شود، شاید در ابتدا گمان کنید بازیگرها تسلط کافی در فن بیان ندارند و مناسب این اجرا و سالن نیستند اما رفته رفته دستتان می آید که آشپزخانه ملغمه ای است از کارهای بداهه، رئالیسم نو، نئورئالیسم انتقادی و سبکی که احتمالا کارگردان از سینمای مستند برداشت کرده است.

نیم ساعت از شروع نمایش گذشته است و تنها چیزی که عاید تماشاچی می شود این است که دختری به نام سارا که در این آشپزخانه کار می کرده و قرار بوده به سفر خارج از کشور برود، به دلیلی نا معلوم سفرش کنسل شده و دست از پا دراز تر؛ بی حوصله و لجباز و عاصی به آشپزخانه آمده و قصد دارد روز همه را از این که هست خراب تر کند.

این آشپزخانه باز هم به دلیلی که تا نیمه نمایش مشخص نمی شود آخرین روز کاری خود را سپری می کند و کارگران و خدمه و آشپزش نیز هنوز اطمینان ندارند که در این آشپزخانه ماندنی هستند یا نه!

دلیل خاموشی چراغ ها نیز قطعی برق است، آب نیز قطع شده ولی با این حال به دلیل ترکیدگی لوله در شب گذشته آب کف آشپزخانه را برداشته، به نحوی که با راه رفتن بازیگران و شوخی های گاه و بی گاهشان با یکدیگر آب کف صحنه به تماشاچی ها ردیف های اول هم می پاشد و این خود گویی قرار است از جذابیت های این تئاتر نو باشد!

دیالوگ ها قالب داستان مشخصی دارند ولی بداهه و کاملا در آن اجرا می شوند چراکه هیچ مهندسی برای چینش و اجرای صحیح آن ها دیده نمی شود تا مخاطب متوجه کلام ها شده و بتواند از میان آن ها خط اصلی داستان و روابط را متوجه شود. اما با آمدن برق پس از نیم ساعت و روشن شدن صحنه نمایش هم کمی جان می گیرد، آدم ها جایشان را در داستان و صحنه پیدا میکنند و علت های احتمالی تعطیل شدن آشپزخانه نیز از سوی اهالی آشپزخانه مشخص می شود، صاحبان آشپزخانه زن و مردی هستند که گویی در یک سال گذشته کمتر از تعداد انگشتان یک دست به ملکشان سر زده اند و حالا از قرار معمول به دلیل اختلاف با یکدیگر تصمیم به تعطیلی کافه گرفته اند.

اما روابط داستانی شخصیت ها هنگامی روشن تر و دراماتیزه تر می شود که عده ای با تعطیلی آنجا مخالف هستند و حتی ماندن یک ساعت را در آن آشپزخانه کاری بیهوده می دانند و عده ای دیگر احساس مسئولیت کرده و خود را در قبال آخرین سفارشات مشتری ها متعهد می دانند.

داستان آشپزخانه داستان آدم های مستأصل و وامانده از روزگاری است که در اطراف ما در دنیای حقیقی بی شمارند و زندگی و برنامه روابط و آینده و امنیت و همه چیزشان به نوعی بسته به آدم های بالاتر از خودشان یعنی صاحب کاران است. آن ها هستند که با تصمیمات آنی یا عاقبت اندیشانه خود و یا حتی گاهی بی دلیل و آب دوغ خیاری زندگی آدم های زیر دستشان را به باد می دهند و دایره روابط آن ها را تعیین و آینده شان را به بازی می گیرند.

آشپزخانه علی رغم اینکه ساختار خوبی ندارد و نتوانسته مضمون اثر را به درستی در ساختار و سبک روایی اثر پیاده کند اما به دلیل بازی های روان، بداهه و برخی شوخی های جذاب و به موقعش می تواند تا حدی مخاطب خود را سرگرم کند، البته به شرطی که مخاطب بی حوصله و عجول امروز بتواند نیم ساعت کند، حوصله سر بر و بی هدف تئاتر را تحمل کرده تا برق وصل شود!

 محتوای نمایشی آشپزخانه چیز غریب و عجیبی نیست و تنها مذیتی که دارد بیننده ها را به صورت متمرکز بر شرح احوالات بسیاری از شهروندان که امنیت شغلی و موقعیت اقتصادی با ثباتی ندارند روبرو می سازد تا تلنگری باشد بر هر آنکه در جامعه نقشی و مسئولیتی چه بسا بسیار کوچک دارد، تا به فکر کسانی باشند که چشم زن و بچه شان به شغل و آینده کاری و امنیت  آن ها باز میگردد. آشپزخانه از همین رو بسیار شلخته، درهم و باری به هر جهت است، به همین خاطر شخصیت ها قائل بر هدفی و نیازی دراماتیک نیستند چراکه رئالیسم نو برشی از زندگی بی پرده آن ها را به روی صحنه آورده است که بیننده ناگزیر از دیدن آن خستگی ها، یأس ها، وقت تلف کردن ها، شوخی های هرزگاهی و ناکامی های زندگی هستند.

با این حال نمی توان بر اساس قواعد و ساختار کلاسیک و همچنین مدرن و آلترناتیو تئاتر در هر سبکی آشپزخانه را اثری خوب ارزیابی کرد، اما لااقل می توان آن را اثری دانست که در جهت هدفی شرافتمندانه حرکت کرده است و خود را صرفا برای دیده شدن وام دار مسائل سیاسی و تیترهای شبه روشنفکری نکرده است تا به مذاق بسیاری خوش آید و در نهایت چیزی را عاید تماشاچی اش نکند. پس می توان نتیجه گرفت که این نگاه شاید نگاهی نو و کمتر دیده شده از سوی کارگردان به جامعه و مردمش باشد اما بی شک تئاتر محمل و بستر مناسبی برای طرح مسائل آن نیست و شاید سینما دریچه ای با امکانات مناسب تر پیش روی خالق اثر بگذارد.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.