شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۰

نوشته‌ای درباره «فراری» علیرضا داوودنژاد؛

اختلاف طبقاتی کشنده؛ زیرچرخ‌های توسعه آقازادگی!

فراری

سینمپرس: بازیگر دختر در این فیلم (گلنار) هم نمادی از متولدان دهه هفتادی و دهه هشتادی طبقه متوسط است که دنیای‌شان را با ماهواره و اینستاگرام ساخته‌اند. اشاره‌های مستقیم گلنار به سریال‌های ترکی و تاثیری که او و مادرش از این سریال‌ها گرفته‌اند، هم تایید شکل گرفتن یک توهم دائمی در این طبقه است.

پدیده «آقازادگی» که با سن و سال پیداکردن فرزندان دهه هفتادی برخی مسؤولان جاه‌طلب و اشرافی، این روزها به اوج خود رسیده است، یکی از مذموم‌ترین پدیده‌هایی است که عامه مردم در مواجهه با آن حسی درآمیخته از اعتراض و نفرت دارند. «آقازادگی» اگرچه پدیده‌ای نوظهور نیست اما عوارضی که ماحصل رشد آن امروز دامن جامعه را گرفته، بیشتر شده است.

دستیابی به رانت‌های کلان، گماشته شدن در پست‌های مهم کشور در سنین پایین (که از ابداعات رئیس دولت سازندگی و درباره فرزندانش بود)، استفاده از پول‌های بادآورده در حوزه‌های مختلف و رفتارهایی از جنس دوردور کردن با خودروهای گرانقیمت که اخیرا از آن به «جولان دادن جوان‌های سرمست ‌غرور ثروت» تعبیر شد و موارد خلاف ارزش دیگر، از عوارضی است که این روزها بشدت ذهن طبقه متوسط را به خود مشغول می‌کند و زمینه‌ساز ناامنی و از میان رفتن سرمایه اجتماعی می‌شود.

نقد این رفتار در سینما اما همیشه راه رفتن بر لبه شمشیر است؛ اول؛ آنجا که با پس‌زمینه نگاه‌های مارکسیستی- سوسیالیستی، به جای نقد«سرمایه‌سالاری»، اصل سرمایه مورد انتقاد قرار می‌گیرد و قهرمان قصه کسی است که با خشونت «خرده بورژوا» و «بازاری» را از میان بازمی‌دارد.

نگاه نامناسب دیگر در این سینما هم بخشی‌نگری و نداشتن نگاهی جامع به «سرمایه‌داری» و «سرمایه‌سالاری» است. غالب جامعه سینمایی ایران که متاثر از این 2 نگاه هستند، نتوانسته‌اند تاکنون اثری مبتنی بر نگاه «عدالت محور» که هم سرمایه‌سالاری را نقد کند و هم تشویق به تولید سرمایه کند، بسازند. در این میان «فراری» علیرضا داوودنژاد از آن دسته
فیلم‌هایی است که به روز و با توجه به شرایط اجتماعی تولید شده است. تقابلی که میان شخصیت نادر به عنوان از جنگ برگشته‌ای معتقد و حلال خور، یا جانباز قطع نخاعی که هر دو انسان‌های سالم و شریفی‌اند و در خانه‌ای کلنگی در نظام‌آباد زندگی می‌کنند با دیگری که یک آقازاده‌پرور است و در بالاترین نقطه شهر باغی بزرگ (شاید به وسعت همه نظام‌آباد) دارد، تقابل قابل فهمی برای مخاطب است.

بازیگر دختر در این فیلم (گلنار) هم نمادی از متولدان دهه هفتادی و دهه هشتادی طبقه متوسط است که دنیای‌شان را با ماهواره و اینستاگرام ساخته‌اند. اشاره‌های مستقیم گلنار به سریال‌های ترکی و تاثیری که او و مادرش از این سریال‌ها گرفته‌اند، هم تایید شکل گرفتن یک توهم دائمی در این طبقه است.

در این میان سوء‌استفاده «آقازاده» که در یک پایان‌بندی کم‌نظیر از این «دختر متوهم» می‌شود و به مرگ او منجر می‌گردد، نمادی از یک اختلاف کشنده است؛ «اختلافی طبقاتی» که جز با زیرچرخ‌های توسعه آقازادگی رفتن پایان نمی‌یابد. فراری با الهام گرفتن از چند اتفاق در سال‌های اخیر «سرمایه‌سالاری» را که در نتیجه آن تحولات اجتماعی به نفع مرگ به پایان می‌رسد به چالش کشیده است.

* وطن امروز

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.