سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۵

پوستر تئاتر فجر، نقش سکوت و مرگ دیالوگ

رونمایی از پوستر سی و هفتمین جشنواره‌ بین‌المللی تئاتر فجر

سینماپرس: پوستر تئاتر فجر در یک جمع خودمانی رونمایی می‌شود و انتقاد از شیوه برگزاری مراسم رونمایی تنها نقدهای وارد شده به این پوستر بوده است؛ اما آیا واقعاً پوستر فجر اتفاق مهمی است؟

سال گذشته زمانی که فرهاد مهندس‌پور از جای خود برخاست و در برابر پنج تابلوی خوش‌رنگ و اینستاگرام‌پسند سیامک فیلی‌زاده ایستاد و در باب هر یک از شکلک‌ها (Emoji) سخنی کوتاه گفت، به نظر می‌دانست از همان لحظه مورد آماج حملات جماعت مسلح قرار خواهد گرفت. هنوز پرده فرو نیفتاده بود که خبرنگاران در خط مقدم از پوستر فجر ایرادات گرفتند. سپس نوبت به چند گرافیست رسید و در نهایت کار به اینستاگرام و محل محبوب شکلک‌ها رسید. همه از بد بودن پوستر می‌گفتند و حتی رحمت امینی، در مقام دبیر دوره سی‌ام با انتشار پوستر دوره خویش - که اکنون بخشی از هویت بصری متروی تئاتر شهر است - سقلمه‌ای مجازی به مهندس‌پور زد.

اما کسی نگفت چرا این پوسترهای پنج‌گانه، این شکلک‌ها بد هستند. همه فقط از صفات استفاده می‌کردند. می‌گفتند بد است، افتضاح است، آبروی جشنواره فجر را برده است و این در حالی بود که جشنواره فجری که می‌گفتند، جشنواره تئاتر بود، نه جشنواره گرافیک. از هر کسی می‌پرسیدی چرا پوستر بد است، ادله‌ای نمی‌آورد و می‌گفت این پوستر در شأن فجر نیست. این در حالی بود که در همان سال پوستر مهمترین جشنواره تئاتری، همانی که همه تئاتری‌های ایران آرزوی یک روز بودن در آن را دارند، متشکل از یک بز در پس‌زمینه نارنجی بود. هیچ ارتباطی هم میان بز و تئاتر نبود، هر چند می‌شد واژگانی چون تراژدی و ساتیر را به بز نسبت داد؛ ولی اینها همه توجیه بود. کسی هم نگفته بود پوستر آوینیون بد است. پوستر یک پیرامتن بود و متن آوینیون چیز دیگری بود، چیزی که در مانیفست جشنواره، در سایت آن ذکر شده بود، مانیفستی که از صلح و شادی و انسان‌دوستی می‌گفت.

مهندس‌پور هم به نوعی مانیفستی داشت که نمی‌توانست بیانش کند. هر چند او یک سال بعد در جلسه دوم جایزه نمایشنامه‌نویسی فجر ۳۷ اشاراتی به آنچه در ذهن داشت گفت؛ اما به سبب سنت شفاهی آقای مهندس‌پور همه چیز مبهم‌تر و مبهم‌تر می‌شود تا جایی که دوره ۳۷ پوسترش را - که از دید من یکی از بی‌اهمیت‌ترین عناصر جشنواره است - را در سکوت خبری، بدون حضور اهالی رسانه رونمایی می‌کند. حتی جایی شنیده می‌شود که دبیرخانه خوشحال است واکنشی منفی به پوستر نشده است. در جستجوهایم هیچ نقدی درباره پوستر جشنواره نیافتم. کسی گویا توجهی به پوستر نداشت. چیزی برای گفتن واژه خوب یا بد نیافته است.

به نظر می‌رسد آتشی که خبرنگاران در نشست خبری سال گذشته روشن ساختند، عاملی بود برای گسترش آتش به جنگل تئاتر و شعله‌ور شدن هر ساقه و برگی که کمی به این جنگل اتصال داشت. آتشی که شبیه به حمله به صفحه مجازی یک بازیکن فوتبال یا مجری یک برنامه بود؛ اما به واسطه جنس واژگان گفتمان تئاتری همه چیز به همان خوب و بد خلاصه می‌شد. نادر برهانی‌مرند در یک ترفند جذاب و نه چندان نو خودش را از این آماج خلاص کرد. او صددرصد به خودش گفته است «سری که در نمی‌کند را دستمال نمی‌بندند» و با همین فرمان در یک جمع خودمانی سه پوستر فجر را رونمایی می‌کند و تمام. پوسترهایی که می‌شد با همان نگاه دوره‌های اخیر و جنجال‌هایش - از دوره اردشیر صالح‌پور تا سعید اسدی و این اواخر مهندس‌پور - مورد نقد قرارشان داد. مثلاً می‌شد گفت سعید رضوانی کار جدیدی نکرده است و این پوسترها به نظر از همان ابتدا تولید شده‌اند چرا که همواره در اقلام تبلیغاتی تئاتر فجر حضور داشته‌اند یا آن چهل سالگی در قالب خط کوفی و نسبتش به کاشی‌کاری ایرانی، همه جا هست و استفاده شده است.

اما سکوت خبری ماجرا، انتقادها را هم کور کرد. کسی درباره‌اش حرف نزد. یادم می‌آید قباد شیوا در رونمایی پوستر فجر ۳۵ در تئاتر شهر حاضر شد و سخنرانی هم کرد؛ اما به محض خروج از جلسه مصاحبه‌ای در باب بد بودن پوستر کرد، بد بودنی که ادله منطقی پشتش نبود. همه چیز به همان صفات ختم می‌شد؛ اما درباره پوستر ۳۷ همان تک و توک صفات هم نقل نشد. همه چیز ختم به خیر گذشته بود. بحران پوستر به پایان رسیده بود.

بیایید ماجرا را از زاویه دیگری تحلیل کنیم. زمانی که مهندس‌پور با استدلال آنکه شکلک‌ها می‌توانند همانند دو نماد کمدی و تراژدی تئاتر، در قالب آن صورتک‌های همیشگی، نمادی برای تئاتر باشند، از چیزی دیگری هم سخن گفت. از سطح مکالمات ما در فضای مجازی و ارزش محتوایی شکلک‌ها. کسی در مطلبی نوشته بود شکلک قلب در اینستاگرام عاملی برای پایان دادن به یک گفتگو است. زمانی که ارسال می‌شود می‌فهمی مخاطبت دیگر قصد ادامه دادن ندارد.

در همان نشست نمایشنامه‌نویسی تئاتر فجر بیشتر سخنرانان از آن می‌گفتند که نمایشنامه‌های ایرانی به یک بن‌بست در گفتگو رسیده‌اند. همه می‌گفتند دیالوگ‌ها، مونولوگ‌های دوشقه شده هستند، چیزی که سال‌ها پیش درباره درام‌نویسی ایرانی نوشته بودم. اینکه دیالوگ نه در معنای ظاهریش - دو گویی - و نه در معنای باطنیش - به واسطه گفتن - نمود پیدا نمی‌کند. همه چیز برای آن است که یک شخصیت حرفی بزند و به حرف دیگران گوش ندهد. همه چیز به یک پایان در گفتگو رسیده است و مانیفست فجر پارسال، در پوسترها همین مسئله را تداعی می‌کرد. پایان گفتگوها و اینکه تئاتر ایران نمی‌تواند با خودش هم حرف بزند. شکلک‌ها همان صفات بودند، خشمگین، خوشحال، عاشق و ... . آنها مؤکد بر یک اسم نبودند. همان چیزهایی که نقد را می‌آفریند. از همان روست که فلاسفه می‌پرسند «نقد چیست؟» و نمی‌گویند «نقد چگونه است؟». جوابی چیستی صفت نیست؛ اسم است و مرگ اسم - در قالب زبانشناسی و گرامریش - به معنای پایان پرسشگری در قالب چیستی‌هاست. ما از چیستی دیگر نمی‌پرسیم و مدام از چگونگی می‌پرسیم و این چگونگی بیشتر معطوف به پیرامتن است تا متن. پس می‌شود این اثر زیباست یا زشت است، خوب است یا بد است.

شکلک‌های فجر پارسال نمادی بر پایان گفتگوها بود و اتفاق رونمایی پوسترهای دوره ۳۷ تأییدی بر این پایان یافتن گفتگو است. می‌توانی پوستری که جنجال‌آفرین می‌شود را بدون خلق فضای دردسرساز رونمایی کنی و درهای گفتگو را به روی منتقدان ببندی؛ هر چند منتقدان هم به غلط مسیر نقد پیرامتن را پیشه می‌کنند و از متن چیزی نمی‌گویند. همان جشنواره سال گذشته را مرور کنید و از دو یادداشت قابل تأمل در باب چیستی تئاتر فجر یاد کنید. آیا چیزی به یاد می‌آورید؟ آیا نقد درست و درمانی را می‌توانید ذکر کنید؟

این پایان یک گفتگو است. پایانی که چرمشیر مونولوگ‌نویس را هم به درد می‌آورد و عشاق نمایشنامه‌های خارجی را به ایرانی‌زدایی تئاتر معترف می‌کند، این همان پایانی است که مهندس‌پور از آن با صفت احمق یاد می‌کند و همه را به جان هم می‌اندازد که چرا پوستر فجر چنین است. در پایان یک پرسش: اگر جشنواره تئاتر فجر پوستر نمی‌داشت اتفاقی رخ می‌داد؟ برای من پرسش خیر است؛ چرا که فجر یک متن است که همین امروزش در خوانش خویش دچار خدشه شده است و با لباس‌ها و پیرامون‌هایش درست نمی‌شود. مشکل را در متن فجر جستجو کنیم.

*تسنیم

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.