به گزارش سینماپرس؛ مرتضیعلی عباسمیرزایی کارگردان فیلم سینمایی «خون خدا» در پنجمین شب از ویژهبرنامه تلویزیونی نقد سینما گفت:
«میخواهم خاطرهای را نقل کنم. ما ظهر عاشورا داشتیم در چهارراه گلوبندگ تصویربرداری میکردیم. روز نهم و دهم چهار گروه فیلمبرداری بودیم. تا سومِ امام فرصت داشتیم که تصاویری را بگیریم که باز هم درست اتفاق نیافتاد و مجبور شدیم به سراغ بازسازی برویم. روز دهم باید میرفتیم یک مسجدی و یک سری پلان میگرفتیم، یک پلان نماز خواندن میخواستیم که هیچکدام اتفاق نیافتاد. نماز ظهر عاشورا را کسی با آن شوری که میخواستیم نمیخواند. من وارد مسجد شدم و دیدم دو ردیف صف بیشتر نیست. اصلا مانده بودم که چه باید بکنم.»
«رضا را صدا کردم و یادم است که همینطور با هم قدم میزدیم. گفتم رضا من ظهر عاشورا را جور دیگری دیده بودم. یکباره دیدم روبهروی مسجد ارک در کنار قبر شهدای گمنام هستیم. خیلی برایم عجیب بود. یک لحظه چیزی در دل و ذهنم گذشت که من اگر این پلان را نگیرم فیلم ناقص است، خودتان به من کمک کنید که من چه کنم! یکباره رضا کدهایی داد که خیلی برایم جذاب بود و سکانسی را گرفتیم که بینهایت از آن لذت میبرم. من تمام تلاشم را کردم که بهترین اپراتور در این سیستم حقگویی باشم.»
مرتضیعلی عباسمیرزایی در بخشی از برنامه نیز گفت:
«همیشه دوست داشتم بتوانم کاری در حوزه عاشورا و مرتبط با حضرت سیدالشهدا (ع) انجام دهم. خدا را شکر که توانستم این قصه را به این سمت ببرم و با آن ادبیات و فرم ساختاری که بلد بودم فیلم را روایت کنم و بسازم. درباره اقتباس، قصههایی هست که احتمالا همهمان شنیدهایم. ولی این اتفاق زمانی در ذهن من شکل گرفت که با کارتنخوابی مواجه شدم که در ظهر عاشورا تلاشی برای گرفتن غذای نذری نمیکرد. من به او غذا دادم و پیشنهاد داد با هم غذا بخوریم. شخصیت جالبی داشت و روزگار او را به این راه کشیده بود. تلنگر اول در ارادتی که این آدم به امام حسین داشت برای من جذاب بود. غیر از این هم حقایق و قصهها و خاطراتی هست که از بزرگان ما که به گوش ما رسیده است. اینها را تلفیق کردم و به این قصه رسیدم.»
«دوست داشتم به عنوان فیلم اول این فیلم را بسازم. بعد از انزوا قرار بود فیلمی درباره شهدای هفتم تیر بسازم که مسائلی پیش آمد که نشد. به این نتیجه رسیدم که باید خون خدا را بسازم چون ذهنم را درگیر کرده بود. تلاش کردم کار را به فیلمنامهنویس حرفهای بسپارم اما کسی قبول نمیکرد چون یک گارد عجیبی نسبت به کار مذهبی وجود دارد. چه در نویسندگی، چه در بازی و چه در عوامل! به نظرم آدمهایی که زیاد شعار نمیدانند به ما بیشتر در این فیلم کمک کردند تا آدمهایی که شعار میدادند. خیلی نگرانکننده است که با محوریت عاشورا فیلم بسازید. اینطوری هم نگاه کنید میتوانید به آنها حق بدهیم چون من هم فرمالیستم و خیلی راحت قصه تعریف نمیکنم و این آدمها را بیشتر نگران میکند. سیاوش خیلی آدم پاکباخته ای است که کنار من ایستاد.»
«کلا شما اگر بخواهید درباره حقیقت بخواهید صحبت کنید متهم میشوید. ما درباره حقیقت شعار میدهیم ولی وقتی درباره سمبل حقیقت که در خون و آیین و مراسمتان هست بخواهید حرف بزنید، همه جای خالی میدهند. رضا اخلاقی یک کلام در این فیلم دیالوگ ندارد. میتوانم بگویم این اولین فیلم سینمای ایران است که شخصیت اصلیاش فقط میخندد و گریه میکند. همه بازیگرانی که به سراغشان رفتیم میگفتند چرا شخصیت حرف نمیزند؟ ما میخواهیم حرف بزنیم. ما در روز ۱۷-۱۸ ساعت کار میکردیم. شرایط سختی بود، چه در پیشتولید و چه در تولید. همه همراه و همدل بودیم. هرآنچیزی که در این فیلم اتفاق افتاد. خارج از کنترل ما بود. شاید آن #سینمای_اشراقی که شهید آوینی از آن حرف میزد را من با پوست و گوشتم احساس کردم.»
ارسال نظر